آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

تفسیر عشق

آه این غروب،دوباره چه دلگیر می شود
دم می کند فضا و نفسگیر می شود
طبعِ لطیفِ ذهنِ آشفته ی دلم
با هر چه غیر نام تو درگیر می شود
این کودکِ سرشتِ بی تاب و نارسم
در خانه ی خیال دلت پیر می شود
هر آیه ی شریف ایمان و اعتقاد
با آن لسان صدق تو تفسیر می شود
خواب صعود به بلندای وصال دوست
ای یوسفم، به دست تو تعبیر می شود
ترسیده بود دلم از یک اتفاق دور
چشمش تو را که دید، دلکم شیر می شود !
گویند که سرنوشت رقم خورده پیش از این
اما مرا، نگاه تو تغدیر می شود !
در آن سرا که فنا و بقا فِی للهَ است
زودتر ببر مرا، به خدا ، دیر می شود
پائیز آمد و اما ! ختمی به گل نشست
این حسن حادثه، ز تو تدبیر می شود
«شیدای» آن شدم که از توبه ی نصوح
جانم خرابِ باده ی شبگیر می شود ! 
 
با تشکر از شیدا بابت ارسال این شعر زیبا و اهتمام قابل ستایش ایشان . منتظر نظر شما در باره این شعر هستیم

رخوت فاصله

 
در این رخوت کند و دلگیر و بی حوصله
در این زمهریرِ سیاه و نمور گله
تن سُست من بی هم آغوشی آسمان
شبیه کتک پیچ یک کاغذ باطله
زمان در کش و قوس غمگین و خاکستری
گلو در سکوت گرانِ تَنِش ، حامله
صدای حضیض و کبود در و پنجره
دهد بیم طغیان و شوریدنِ فاصله
دم گرم عیار خوش خنده یخ را شکست
ندا زد : که ای مرغکِ خسته ،شد نافله
به سازِ طریق طرب من وضو کرده ام 
سر و پا زدم مسِ عشق و شدم یکدله 
پر و بال دل سر کشید از سمای جنون
به جان "هو" دمید و شدم همره قافله
دگر رخوت از جان «شیدا» گریزان شده
که از رحمت پیر کردم ،شکسته "سِلِه"
با تشکر از شیدا برای ارسال این غزل زیبا و قابل تامل

آسمان هشتم

بیاور ساقیا ساغر، که من عیدانه می خواهم

بشد دوران غم از سر،که من عیدانه می خواهم

از آن انگور دشتی نه، خُم هشتم، شراب طوس!

از آن باده گلو کن تر، که من عیدانه می خواهم

دف و نی کو؟ بزن تاری ! که امشب مجلس عیش است

خدایا آیه ای آور! که من عیدانه می خواهم

بلرزان جان و دل ای پیر،درونم را به آتش ده

بپوشان خرقه ام یکسر، که من عیدانه می خواهم

وز آن هفت آسمان بگذر !مدد ای کُرد لاهوتی !

گشا هشت آسمانم در ! که من عیدانه می خواهم

مرا مُحرم به کویش کن ،شود بینا دل «شیدا»

به آن هرچه ندادی دَر...! که من عیدانه می خواهم  

 

با سپاس فراوان از شیدا برای این غزل زیبا و آرزوی شکوفایی بیش از پیش ایشان

دلتنگی

بهارِ طریقِ ضمیرم ،دلم تنگ توست
"رخت آفتاب "،"گیسو حریرم"!دلم تنگ توست
هوار دلم رفته تا آسمان ، نازنین
نیایی ز دوری بمیرم ،دلم تنگ توست
نگیرم قرار از شراب زمین،ساقیا
من اندر خماریّ پیرم ،دلم تنگ توست
کران تا کران آسمان زیر بال تو شد
به بند دو چشمت اسیرم ،دلم تنگ توست
گذشت از برم هفته ،آدینه شد ،صادقا
کجا دامنت را بگیرم ؟دلم تنگ توست
یتیمی سر افکنده بر زانوی بی کسی
من از ریش آلوده سیرم ،دلم تنگ توست
مرا باک از ابلیس و دشمن نباشد به سر
که «شیدای» آن کرد شیرم ،دلم تنگ توست
با تشکر فراوان از شیدا برای ارسال این شعر مملو از شور و معرفت

زیباترین لحظات

زیباترین لحظات را در کنارش سپری کردیم در کنارش نشستیم بدون اینکه بدانیم چه عظمتی است وبا او سخن گفتیم بی انکه بدانیم چه دریای با کرامتی است و لحظاتی زیاد با دیدنش گریستیم بی انکه بدانیم خود اوست که ما را میگریاند و همچنین می خنداند اوست که اگر اراده کند چشمانمان را میگشاید یا می بندد  

کاش میدیدیم دست به دست که نهاده ایم در کنار چه دریای رحمتی چه اسوه صبری عاشقانه او ما را حرکت میدهد تا این راه را به انچه که او در اولین نگاه برایمان رقم زده برسیم  

گاه با نام عشق چه خطاها نکرده ایم و او چه بزرگوارانه همه را به پای نادانی مان نادیده گرفت به امید روزی که بدانیم و بفهمیم و دیگر تکرار نکنیم بزرگ شویم کاش از خردی و کودکی در اییم اکنون روزها دوباره تکرار میشود کاش قدر بدانیم و بفهمیم که همه چیز از اوست  

حال دیگر زمانی برای هیچ خطایی نیست فرصت اندک است زیباترین لحظات را در کنارش اگر لایقمان بداند نصیبمان کند و ما را با دریای باعظمتش دریای کرامتش آشنا کند و اجازه دهد عاشقانه و خالصانه و به عشق از وجد دیدارش و تکرار لحظات زیباییها به یاد ایامهای شیرین اشک بریزیم ....... 

 

با تشکر از ریحانه که این متن زیبا را برایمان ارسال نموده اند