آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

حیف است

حیف است که تو را نبینم و جان بدهم
با سوز جگر نوای هجران بدهم
حیف است که در آن میکده و دیر خراب
یک جرعه ننوشیده ، زدست ایمان بدهم
دلتنگیِ بی حد از کفم برده قرار
لختی دگر است که دل به حرمان بدهم !
یکبار بیا ،مرو ، هوار ای حضرت عشق !
تا جان و دلم مثال سلمان بدهم !
مستانه بیا پی شکار ، ای کرد ! که من
آهوی ختن به دام سلطان بدهم
در بازی عشقت ،زپی گوی مگردی
من در طلبت سرم به چوگان بدهم
حاجی ! به تمتعِ طریقِ حَرمت
این اُشتر جان به عید قربان بدهم
چون غیر نظر فکنده است بر خلوت دوست
آن ساق سمین به زیر دامان بدهم
صد خوان و دو صد طعام رنگین بدهند
من ذائقه را به نان و ریحان بدهم
آغوش گشا بیا ،بیا دمی با من باش
هر آنچه کسی نداده ، من آن بدهم
مقصود و مراد من تویی،پیر غریب
از عشق تو صد واژه به الحان بدهم
شیدایی و بی قرارم اندر غم تو
بر گو که چگونه جان به جانان بدهم ؟ 
با تشکر فراوان از شیدا

یک نظر پیر به از صد چله

... مدت ها بود از شدت اعتیاد به تریاک رنج می بردم به حدی که خودم هم خسته شده بودم اما امکان ترک برایم فراهم نبود . 

یک روز که مصادف با عید غدیر بود به واسطه ای خدمت حضرت حاج سید علی اشرف صادقی رسیدم . بعد از مراسم به محضرشان رفتم و قبل از اینکه بتوانم صحبتی بکنم  گریه امانم را گرفت و بی اختیار شروع به گریه کردن کردم . ایشان با بردباری تمام و تامل سرشان را پایین انداخته بودند و هیچی نمی فرمودند . بالاخره با لحنی خاص به من فرمودند : بابا غیرتت کجا رفته ؟ الان که بیرون رفتی با فلانی برو ۱۵ روز پیش ایشان باش ... 

فلانی یعنی همان کسی که به واسطه او خدمت بابا صادقی مشرف شده بودم مرا همراه خودشان بردند . از لحظه حرکت دائم نگران خماری و درد های ترک اعتیاد بودم اما خدا شاهد است که حتی برای یک لحظه هم درد خماری نکشیدم و با نظر ایشان برای همیشه و بدون هیچ زحمتی دامنم را از شر مواد مخدر پاک کردم  

(خاطره ای از الف . ک)

یا غوث صادق داد رس

آمدم در کوی تو مهمان شوم ، یا غوث صادق داد رس
در خَم گیسوی تو حیران شوم ، یا غوث صادق داد رس
کِی ، چه سان ،دل را ربودی از کفم ، غم را به دل انداختی ؟
تا اسیر درد بی درمان شوم ! یا غوث صادق داد رس
حلقه ی ناب سمایت باز کن ای قطب دین ،تا من در آن
بر مدار عشق تو گردان شوم ! یا غوث صادق داد رس
آنچنان مستم نمودی زان شرابِ لعلِ سرخت ، ماه رو
کاین چنین دیوانه و رقصان شوم ، یا غوث صادق داد رس
هر که ظنِ خویش یاری برگزید و خرقه اش آتش کشید
من به ظنِ عشق تو باران شوم ، یا غوث صادق داد رس 
درگهِ میخانه را گِل کرده اند ، آن ناکسانِ کوردل
پیرِ باده ، سوی تو پران شوم ، یا غوث صادق داد رس
صبر دل از کف بشد ،پرده افکن ،کُردِ من ،قامت نما
تا که محو صولت تابان شوم، یا غوث صادق داد رس
بر دل «شیدا» بپوشان خرقه ی احرام را ،پروردگار
تا به طوفِ کعبه ی جانان شوم ، یا غوث صادق داد رس 
 
 
 
 
از شیدا بابت این غزل ناب مملو از اشارات عرفانی و آرزوهای روحانی متشکریم و آرزوی دستگیری و فریاد رسی بابا صادقی داریم تا کامیاب شویم

پروردگار عشق

وَه ! ارمغان فرستاده پیرم برای من
گو بی اثر نبوده برایش دعای من
 آن که ودیعه ی جانش سویم روانه کرد
گیرد به مژدگانی لطفش دعای من
با هر نفس که برآمد از نای عاشقم
بر دل سَکینه داده: که دارد هوای من
از مخزن کرامت و اسرار لایزال
اعجاز ساده می کند اینک خدای من
هر کو که سخره بگیرد لطف و عطای دوست
یارب تو مبتلا گردان بر این بلای من !
آه این نوید بهشت از هفت آسمان رسید
آهسته می رسد به کنارم بقای من
وجد سماع و ستایش در خانقاه وصال
بیرون کشد ،ز سرِ شوق ،از تن قبای من
عاری زهر چه گناه و عریان ز مذهبم
در دین او شده قلبم با ربنای من
کُرنش به سمت تو آرم ،پروردگار دل
گر خلف وعده نمودم ،خود دِه سزای من
کُرد غریب زمانه ،پیرم در آمده !
تا بشنوی به صداقت ،از جان ،صدای من
«شیدا» زخود بریده و بر کیش حق شده
فرموده صادقم :بیا ،تحت لوای من ! 
 
با تشکر فراوان از شیدا

مرغ خرابات

من مرغ خرابات شبم ،لانه ندارم

بیهوده مکن جستن من ،خانه ندارم

از سوی دبیرم نرسد نامه ی ارشاد

حتی نمه ای ذوق سلیمانه ندارم

بر کنج دلم گر بنهی پای دلت را

بینی که به جز خوان فقیرانه ندارم

ناسوتی و فانی همه احوال سلوکم!

دست طلب از ذات کریمانه ندارم

ترسم که سر زلف کمندش بگشاید

من واله بگردم ، که خدا : شانه ندارم!

او پرده گشاید که مرا رخ بنماید

جز جان و دلم ، پاسخ و شکرانه ندارم

وقتی به تنم خرقه ی جانانه نشاند

هرگز طلب خلعت شاهانه ندارم

گه پیر خرابات و گهی کرد غریب است

من فاصله از مُلک غریبانه ندارم

تنها سر «شیدا» به تمنای جنون است

من تاب سخنهای حکیمانه ندارم!