آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

آرامگاه حضرت پیر کجاست ؟

حضرت پیر در بهشت زهرا تهران و در آرامگاه خانوادگی شماره ۱۴۷۳ آرمیده اند و بارگاه مطهرشان محل معاشقه اهل دل با ایشان و زیارتگه رندان است .

تفاوت زبان شریعت و طریقت

میان نثر علما و عرفا تفاوتی ماهوی و بنیادی وجود دارد، نه در دوره انحطاط، بلکه در دوره شکفتگی اندیشه و بیان، زبان حال این دو نثر یکی نیست. موضوع شریعت مسایل اولیه و تکالیف روزانه زندگیست. وقتی‌که شریعت به عبادات می‌پردازد و مثلاً از نماز صحبت می‌کند، توجهش به شرایط، قواعد و ضوابط به‌جاآوردن تکلیف است، نه حضور قلب و حال روحانی نمازگزار و ارتباطش با مبدأ؛ یا مثلاً در حج، صحبت بر سر مناسک و جنبه عملی امر است در آداب احرام و سعی صفا و مروه و غیره و غیره، نه در معنای باطنی و علوی این زیارت.

توجه شریعت معطوف به دستوراتی است که شرط عمل به احکام اسلامی و جنبه‌های روزانه اعمال و تکالیف دینی است. هرچه موضوع صحبت شریعت، «زمینی» است، موضوع سخن طریقت «هوایی» است و اوج می‌گیرد. چون طریقت از همان‌جایی شروع می‌شود که آدم خاکی میل به جایی و حالی دیگر می‌کند. موضوع طریقت، سیر و سلوک انسان است، مسافرت باطنی که از قرارگاه خود به راه می‌افتد و به طرف منزلهای ناشناخته فراتر، آن‌طرف مرزهای دم دست و معین می‌رود. تجربه عرفانی تجربه‌ای نفسانی، متعالی و دگرگون‌کننده است. زبان عرفان، بیان دشوار این تجربه، بیان این حال است. عرفان از امری، حالی، چیزی پیوسته گذرنده و در سیر و سلوک، از تجربه‌ای درونی که در جای خود نمی‌ایستد، صحبت می‌کند. پس زبان محکوم به پرواز است، به گذشتن و فراگذشتن دائمی.

صحبت از نماز و شریعت شد. بد نیست یادی از نماز عارفی شیفته و بی‌خویش، از سوخته عشق، بکنیم که جانش را بر سر حرفش گذاشت. حرف او درباره نماز اینست که نماز به عادت عبادت نیست؛ چون که:

«راه مردان که اصنام عادت را پاره پاره کردند دیگر است و راه مخنثان و نامردان و مدعیان که صنم عادت را معبود خود کردند دیگر... اگر بر راه پدران بودن واجب بودی و راست بودی، ابراهیم خلیل به راه آذر بودی... چه پنداری، راه نماز کاری آسان است: نماز قیامتی به عادت و رکوعی به عادت و سجودی به عادت؟ هرگز.

از علامات محبت کثرت محبوب است و نماز ذکر محبوب است.»

عین القضات در بیست و شش نامه به شرح ارکان نماز می‌پردازد، ولی در این ارکان صحبتی از قواعد و احکام شرعی محض نیست. گوینده از مهجوری ابلیس، علم، صفات الاهی، حدوث و قدم، ایمان، معرفت خدا، دوستی و دشمنی او و چیزهای دیگر «آنچه می‌خواهد دل تنگش» می‌گوید.

در شریعت موضوع زبان مشخص است، با قواعد و ضوابطی مقرر. موضوعی با این وضوح و صراحت خصوصیات خود را بر زبانش هم تحمیل می‌کند. وقتی از علم تجربی صحبت می‌شود، ناچار باید به زبان همان علم و بی‌هیچ شاخ و برگی حرف زد؛ شریعت هم همین‌جور است، مرزهای زبانش را معین می‌کند و زبان، موضوع را احاطه می‌کند (چون که هر دو هم‌مرز می‌شوند.)

اما در طریقت، موضوع امری واقع در عالم خارج، پدیده‌ای بیرونی نیست، تجربه‌ای نفسانی و گذراست. در اینجا موضوع کلام دائم زبان را به دنبال خود می‌کشد، مجالش نمی‌دهد که یک‌جا بماند، این زبان ناچار متعالی است و مرزهایش را پشت سر می‌گذارد. به علت همین حرکت پیاپی فکر و کلام، سخن عارفان گاه پیچیده، خلاف عادت و منطق معمول، خلاف نما (paradox) و یا، بنا بر اصطلاح خودشان، شطح است. ببینید عارف بزرگ قرن ششم هجری، روزبهان بقلی شیرازی، درباره شطح چه می‌گوید:

«شطح حرکت است و آن خانه را که در آن آرد خرد کنند، مشطاح گویند از بسیاری حرکت که درو باشد. پس در سخن صوفیان شطح مأخوذ است از حرکات اسرار دلشان... چون بینند نظایرات و مضمرات غیب و اسرار عظمت، بی‌اختیار مستی در ایشان درآید، جان به جنبش آید، سر به جوشش درآید، زبان به گفتن درآید...»

«شرح شطحیات» که بیشتر وقف گشودن رمز و راز شطحیات «سلطان عارفان بایزید و شاه مرغان عشق حسین بن منصور حلاج» شده، شاید در نثر فارسی نمونه بارز تحرک و پویندگی زبان عرفان کلاسیک ما باشد. زبانی که گاه با مشقت می‌کوشد تا با حرکت تند و شتاب‌زده فکر و حال همراهی کند، زبان در خود دونده و از خودگذرنده، زبان سالک عرفان. در شعر شاید نمونه‌ای بهتر از «دیوان کبیر» نداشته باشیم.

از اینها گذشته، در سخن عارفان، به محض اینکه نویسنده یا سراینده خواست حالی گذرنده و ناپایدار را بیان کند، آن را در کلام پایدار کرده است. امری سیال، بدل به وضعی ثابت می‌شود و در نتیجه به گونه‌ای دیگر جلوه می‌کند، به صورتی دیگر درمی‌آید و چیزی دیگر می‌شود. شاید برای همین است که اهل طریقت دایم از نارسایی زبان شکوه دارند و سینه‌ای شرحه‌شرحه می‌خواهند تا نشانی از حال و هوای جانشان بدهند. اساساً عرفان امر راز و سر است. شناخت عرفانی و وصول به حق، اگر آیین و آدابی معین دارد، باید به دل عارف برات شود. با تحصیل علم به دست نمی‌آید، کار کشف و دیدار است. عارف شاهد رازی است که نه فقط دیگران از آن خبر ندارند، بلکه گفتنی هم نیست؛ در تنگنای کلام نمی‌گنجد.

پیداست که وقتی چنین دریافتی از حقیقت، یا بهتر است گفته شود از حق، داشته باشیم، حرف زدن درباره آن چقدر دشوار است. چون «پیش‌فرض» چنین دریافتی این است که جایگاه و مأوای حق بیرون از عالم زبان است.

در عوض، زبان شریعت برای بیان مقصود با مشکلی روبه‌رو نیست و برای همین احتیاجی به استعاره و کنایه و تصویر و نماد (سمبل) و وسایل و ابزارهای صوری دیگر ندارد؛ مخزن لغتهایش را دم دست دارد. کافی است که هر کدام را به معنای واقعیش به کار برد و مقصودش را برساند.

زبان طریقت برعکس، به همان علتها که گفتیم، باید تمام این وسایل را به کار گیرد و وارد بعدها و ساحتهای دیگری از زبان بشود تا نشانی از حالی وصف‌نشدنی بدهد. زبان عرفان ناچار تصویری و نمادی است. چون صحبت ما بر سر نثر است، نگاهی به عطار، سهروردی و عین‌القضات و نسفی نشان می‌دهد که عشق، وحدت، ساقی، باده، جام، یار، روی، آیینه، مستی، جنون، سیمرغ، عالم غربت، عالم مثال، اشراق، شهود، تجلی... و بسیار مفهومها و کلمه‌های دیگر، که هر آشنای به ادب فارسی می‌شناسد، چه نقش عمیق، پیچیده و چندجانبه‌ای در بیان مقصود اهل طریقت دارند؛ اینها فقط اصطلاحات مجازی، سمبل و ایماژ نیستند و مسأله فقط در حد سبک و شیوه بیان باقی نمی‌ماند.

عرفان (در دوره اعتلای خود) زبان دیگری به وجود آورد؛ زبانی متعالی و مثالی، باز و سیال، که جواب‌گوی جهان‌بینی مرز ناپیدایش بود. در برابر زبان بی‌پیرایه و متعارف علما، زبان عرفا در هوای پرواز، در «طریق» دور و بلند حق بود.

اینها- عارف و عالم- به دو سبک و شیوه حرف نمی‌زدند، بلکه در دو مقام و دو ساحت بعید زبان فارسی حرف می‌زدند، در مقام حال و در مقام قال. به قول عین‌القضات در نامه‌ها:

«ما را جز از این زبان زبانی دگر است

جز دوزخ و فردوس مکانی دگر است»

طبیعت عرفان با حس ملی سازگار نیست. چون اصول و عقاید و سیر و سلوک عرفانی امری متعالی و در رابطه آدم با عالم بالاست. عرفان پدیده‌ای «فرهنگی- اجتماعی» است، ولی راه رستگاری، شیوه‌ای که در عمل پیشنهاد می‌کند، غیراجتماعی و در نهایت شخصی و نفسانی است؛ در نتیجه عرفان، به امر اجتماعی یا تاریخی، و از جمله به امر ملی، کاری ندارد. عرفای ما به زبان فارسی روی آوردند؛ نه برای اینکه زبان ملی بود، بلکه برای اینکه زبان مادری بود؛ در حقیقت به آن روی نیاوردند، در آن بودند و در آن هستی می‌یافتند. پیوند آنها با زبان فارسی فقط انگیزه یا طبیعت «اجتماعی- سیاسی» و ملی نداشت؛ در درجه اول پیوندی وجودی (existential) بود. آنها، هم در زمینه معرفت و وصول به حق (امر معنوی) و هم در رفتار اجتماعی (امر ملی) در مقابل علمای دین، خلافت بغداد و دستگاه حکومت قرار داشتند، در زمینه زبان هم با آنها همدل و هم‌زبان نبودند.

از طرف دیگر، فرهنگ عرفان با فرهنگ شریعت و حکومت تفاوت داشت. امر دین در دست علما و امر دنیا در دست دیوانیان بود. اهل دیوان با صورت دنیوی (نه الهی و قدسی) فرهنگ سر و کار داشتند، هم در نظم و نثر، هم در شاهنامه‌ها و تاریخها و هم در «کلیله» و «گلستان» و غیره... فرهنگ عرفانی نه به این معنا دنیوی است و نه به معنایی که در فقه و کلام و حدیث و اصول و تفسیر و... می بینیم دینی است. نمی‌توان گفت فرهنگ عرفانی را چه‌جور می‌شود تعریف کرد. به هر حال، تعریف هر چه باشد، قدر مسلم اینست که فرهنگ عرفانی (در دوره اعتلا، نه انحطاط) گاه در کنار و معمولاً رویاروی دستگاه دین و دولت قرار داشت و از خلافت بغداد، که هر دو را در خود جمع داشت، و از نمایندگان رسمی دین و دولت روگردان بود. به این ترتیب، عرفان- غیرمستقیم و ناخودآگاه- در جایگاهی ایرانی، ملی و «درون‌مرزی» مأوا گرفت و عملاً در سیر تاریخ ما به صورت پناهگاه روح ایرانی درآمد.

از موضوع دور افتادیم، اما می‌خواستیم بگوییم که اگر درباره زبان عرفا از راه دیگری به مسأله رو آوردیم، به اقتضای طبیعت مطلب بود.

- به نقل از «هویت ایرانی و زبان فارسی»، شاهرخ مسکوب. باغ آینه، تهران 1373.  

نقل از : تبیان

آشنایی با پیرغریب حضرت حاج سید علی اشرف صادقی

حضرت حاج سید علی اشرف صادقی از سادات جلیل القدر و از امام زادگان عارف و واصلی بودند که علیرغم تولد در مهد اهل سنت دلی مملو از عشق به اهل بیت پیامبر اکرم ( ص ) داشتند و به عشق شاه مردان حضرت علی گام به وادی طریقت گذاشتند و به دلیل ظرفیت و استعداد خدادادی بسیار سریع و عالی توانستند به مقام کمال و شناخت و فنا فی الله واصل شوند و به امر خداوند و در کسوت پیر طریقت اقدام به بنیان گذاری طریقت مبارکه علویه صادقیه با محوریت عشق به اهل بیت مطهر و به منظور ارائه عرفانی متعالی به دور از خرافات فرمودند .  

الحمدلله و به برکت نفس قدسی ایشان بسیار سریع طریقت علویه صادقیه در پهنه ایران اسلامی ریشه دواند و مشتاقان فراوانی به محضر حضرتش شرفیاب شدند و خوشه چین خرمن معرفتش شدند . و...

سلام

سلام

من یکی از دوست داران آقای حاج سید علی اشرف صادقی هستم که زندگیم را مدیون عشق و علاقه ایشان به انسانیت هستم . بنا دارم در این صفحه شما را با این بزرگ مرد آسمانی آشنا کنم . لطفا با من همکاری کنید و اگر اطلاعاتی از ایشان دارید برای این صفحه ارسال کنید