آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

تفسیر سوره انعام

تفسیر آیه 36 سوره انعام

در آیه 36 خدا می فرماید : « ای رسول ، دعوت تو را فقط زنده دلان عالم می پذیرند » چه کسانی زنده دلانند ؟ آن هایی که نفس خودشان را می کشند . اگر نفست را کشتی ، قلبت زنده می شود و اگر قلبت را کشتی ، نفست زنده . منظورم این قلب گوشتی نیست ؛ این قلب فقط ذکر و آن عرش عظیم است که در وجود انسان زنده میشود .

چه کسانی هستند که این آیه را می شنوند و انجام می دهند ؟ زنده دلان ، آن ها که با نفس مبارزه می کنند و پیرو نفس نیستند و قلبشان زنده هست . به فرمایش علی ( ع ) که قلبش خدا را به او نشان می داد ، وقتی زنده شد خدا را به او نشان خواهد داد .

( گزیده ای از تفسیر حضرت پیر غریب )

دیروز ، امروز و فردا

یکی از نتایج عمر انسان و یا شاید غرق شدن در امور جاری ، فراموش کردن دیروز و دیروزهاست . این ویژگی کم و بیش در برخی از سالکان نیز به عنوان یک آفت و یا شاید به عنوان یکی از جلوه های بازی نفس مشهود است . به نحوی که خیلی زود فراموش می کنیم که چه بودیم و که بودیم و کی هستیم .می انگاریم از ابتدای زندگیمان عارفی وارسته و خودساخته بوده ایم و تافته ای جدا بافته . اما واقعیت چیز دیگری است . یادمان نرود ما هم روزگاری مثل بعضی ها که امروز می بینیم مشکلات عجیبی داشتیم و یا گرفتار نفس بودیم - بگذریم که هوز هم هستیم -  

آری اگر دیروزمان را به یاد آوریم ، تواضع و فروتنی در ما شکوفا می شود و دریچه های معرفت در ما امید است که جوشیدن بگیرند

یادی از شیخ ابوبکر شبلی

شیخ عطار در جلد دوم تذکرة الاولیاء در ذکر شیخ ابوبکر شبلی که از کبار و اجلّه مشایخ بوده می نویسد: «به مجلس خیر نساج شد (یعنی شبلی در بدو سلوک) و واقعه بدو فر آمد خیر او را نزدیک جنید فرستاد پس شبلی پیش جنید آمد و گفت: گوهر آشنائی بر تو نشان می دهند یا ببش یا بفروش. جنید گفت: اگر بفروشم تو را بهاء آن نبو و اگر ببخشم آسان بدست آورده باشی قدرش ندانی همچون من قدم از فرق ساز و خود را در این دریا درانداز تا به صبر و انتظار گوهرت بدست آید. پس شبلی گفت: اکنون چه کنم؟ گفت: برو یک سال کبریت فروشی کن (با اینکه قبلا از طرف خلیفه بغداد، امیر دماوند بوده)، چنان کرد چون یک سال برآمد، گفت: درین کار شهرتی و تجارتی درست بردی و یکسال در یوزه کن چنانکه به چیزی دیگر مشغول نگردی، چنان کرد تا سر سال را که در همه بغداد بگشت و کس او را چیزی نداد باز آمد و با جنید گفت، او گفت: اکنون قیمت خود بدان که تو مر خلق را هیچ نیرزی دل در ایشان مبندو ایشان را به هیچ بر مگیر، آنگاه گفت: تو روزی چند حاجب بوده ای و روزی چند امیری کرده بدان ولایت رو و از ایشان بحلی بخواه. بیامد و به یک یک خانه در رفت تا همه بگردید یک مظلمه ماندش خداوند او را نیافت تا گفت: به نیت آن صد هزار درم باز دادم هنوز دلم قرار نمی گرفت، چهار سال در دین روزگار شد پس به جنید باز آمد، و گفت: هنوز در تو چیزی از جاه مانده است برو و یکسال دیگر گدائی کن. گفت: هر روز گدائی می کردم و بدو میبردم او آن همه به درویشان میداد و شب مرا گرسنه همی داشت چون سالی برآمد، گفت: اکنون ترا به صحبت راه دهم لیکن به یک شرط که خادم اصحاب تو باشی. پس یکسال اصحاب را خدمت کردم تا مرا گفت: یا ابابکر! اکنون حال نفس تو بنزدیک تو چیست؟ گفتم: من کمترین خلق خدای می بینم خود را، جنید گفت: اکنون ایمانت درست شد».

2۳ آذرماه خجسته زادروز حضرت حاج سید علی اشرف صادقی بر عاشقان مبارک 

حکایت دوستی

یکی از زهاد را بیماری عارض شد. شخصی به عیادت او رفت و او را شادمان دید و زبانش را به شکر و ثنا متذکر یافت.

 

گفت: می خواهی که خدای تعالی تو را شفا دهد؟

 

گفت: نه.

 

گفت: می خواهی به وضع بیماری بمانی؟

 

گفت: نه.

 

گفت: پس چه می خواهی؟

 

گفت: آن را می خواهم که خدا می خواهد.