آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

سروده ای نغز از حضرت حاج سید علی اشرف صادقی

ای دریغا زفلک کی به در آید ماهی

تا علم برکشد از جانب رحمان شاهی

زیر این گنبد مینا چه عجب دورانیست

لاف سجاده نشین ، خرقه به تن ، خودخواهی

کرده هر ملحدکی جامه فقری برتن

که منم قطب زمان ، تا به کف آرد جامی

دام  و تزویر بر عارف باللهی نیست

هم خدا خواهد و دنیا ، چه فنا فی اللهی ؟

چو خورد مال حرام و به سلوک چون بازی

کی به حق برده ز اسرار خدا آگاهی ؟

تکیه بر جای بزرگان زده است آن نادان

گوئیا مسندشان مسند شاهنشاهی

چون به خلوت بروند گفته حافظ یادی

التجا کار خرد نیست . فتد در چاهی

نور حق را نتوان یافت ز هر اهرمنی

دست بیعت نتوان داد به هر گمراهی

نه ز رندان سبوحی نه ز پیران جامی

بی خبر ز عالم وحدت مدعی گهگاهی

به سر افتاده مقامی به خدا راهی نیست

پنجه با شیر علی کی فکند روباهی ؟

مسند پیر طریقت نه به سیم است و نه زر

مرد حق خواسته این سلسله جولانگاهی

اشرف از همت پیرش به خدا صادق شد

زانکه پیش کرمش کوه کم است از کاهی

سروده ای از حضرت حاج سید علی اشرف صادقی . پیر غریب

دل بسته ام زیبا صنم ، جانم فدای جان او

من کی شوم قربان او ، جانم فدای جان او

هر عاشقی شیدا کند ، رسوای این دنیا کند

آهو شکن چشمان او ، جانم فدای جان او

این دلبر طناز من  گربر دیدگانم پا نهد

دل باخته ام بر جان او ، جانم فدای جان او

بیهوده نیست دل باخته ام ، جانا چرا منعم کنید

من کشته رقصان او، جانم فدای جان او

شیرین تر از نقل و نبات ، این قامت رعنا ببین

افشان شود گیسان او، جانم فدای جان او

سر را نهادم در قدم ، با این تن بیماریم

در دام ابروان او  ، جانم فدای جان او

صادق اگر خواهی شوی رسوای این هر دو جهان

غافل مشو از آن او ، جانم فدای جان او

سروده ای نغز از حضرت حاج سید علی اشرف صادقی

غوث اعظم به صدق جان بطلب

هم در این نشات و زمان بطلب

حق ز فکر و خیال بیرون است

سالکان حق ز عاشقان بطلب

حضرت غوث را اگر خواهی

این طلب را ز کاملان بطلب

فاش می گویم و عیان گویم

تو ز عاشقان نه این و آن بطلب

گر به بغداد می روی جانا

از حریمش جهان جان بطلب

ای مرید عاشق کویش

همتی از روان آن  بطلب

هست منجی ، تو مشو منکر

شرح حالش ز واصلان بطلب

صادقا ، صادقانه گفتی راز

پیر گیلان به صدق جان بطلب

سروده ای زیبا از حضرت حاج سید علی اشرف صادقی

شب قدر تا سحر ذکر علی بود  

عجب ذکری ُ همش نام علی بود 

صفای مجلس از شوق محبان  

سماعی با دف و هنگامه ای بود 

بدیدم صدر مجلس همچنان ماه  

که مولانا علی بر مسندی بود 

به دورش همچنان ماه و ستاره  

هزاران جن و انس و هم پری بود  

فرشته دست به دست تبریک گویان  

به دور تخت او گردشگهی بود  

تمام انبیا ُ کل بزرگان  

یکایک دور او همصحبتی بود  

رسول الله به نزدیکش نشسته  

زاهل بیت بگویم بی حدی بود  

خدایا من چه دیدم روز محشر  

بهشت بود و زیارت دلبری بود  

چنان محو جمال او شدم من  

که ساعت ها گذشت ُ قدر هم شبی بود  

که مولانا اندر سحرگاه  

لقا الله نصیب هر عاشقی بود  

برای بندگان حق در این شب  

نزول رحمتش نا منتهی بود  

بدیدم قدسیان را اندر این شب  

فرو آیند و گویند لولوئی بود  

بدیدی صادقا حق الیقینی  

علی بود و علی بود و علی بود

سروده ای از حضرت حاج سید علی اشرف صادقی

ای رفیقان طریقت مست مستم روز و شب

ماه و سال است کار و بارم روزگارم روز و شب

من اسیر عشقم و عاشق به روی ماه تو

در فراقت سوز و سازم کار و بارم روز و شب

روز و شب صادق بنالد در جهان از جفای روزگار

لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

گفته بودی دلبرا دیدار ما زود است و زود

انتظارم چون سرآید سر برآرم روز و شب

ای دریغا از هزاران وعده خوبان یکی

بی وفایی تا به کی من زار زارم روز و شب

ساقی مجلس تو ما را آنچنان پیمانه ده

تا که فارغ گشته و در انتظارم روز و شب

ای صبا از کوی جانان گر گذر کردی بگو

جان جانان بیقرارم بی قرارم روز و شب