آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

نسب حضرت شیخ عبدالقادر. نقل از خورشید عرفان پیر گیلان

حضرت پیر گیلانی سید عبد القادر رضی الله عنه تعالی ؛ کنیت آن جناب در طریقت امام الامه و در شریعت سبحانی ابو محمد و محی الدین و نام نامی و اسم گرامیش قطب ربانی و غوث صمدانی سید عبدالله جیلانی الحسنی و الحسینی ابن سید ابی صالح نورالدین موسی چنگی دوز ابن سید ابی عبدالله گیلانی بن سید عمر یحیی زاهد ابن سید محمد روحی بن سید داود بن سید موسی ثانی بن سید عبد الله ثانی بن سید حسن الجان سیید عبدالله محض بن سید حسن المثنی بن حضرت امام حسن المجتبی ( ع ) ابن حضرت امیر المومنین علی المرتضی کرم الله وجهه و رضی الله تعالی نورا و من فلق الصباح عمودا و تربیت حضرت عبدالقادر رضی الله عنه بی واسطه از روحانیت شاه رسالت مآبی است و خرقه مبارک از حضرت شیخ ابو سعید مخزومی دریافت فرموده است و شیخ ابوسعید به ترتیب نسب خرقه اش به شیخ معروف کرخی رسیده و به حضرت امام علی ابن موسی الرضا علیه السلام می پیوندد و پیر صحبت آن حضرت شیخ حماد دباس است رحمه الله علیه .

از جانب مادر ؛ کنیت والده ماجده معظمه حضرت غوثیه محبوبه سبحانی رضی الله عنه ام الخیر و لقبش امه الجبار و نام او فاطمه بنت سید ابو عبدالله الصومعی بن سید ابو جمال بن سید محمد بن طاهر بن سید عطاء الله بن سید علاء الدین بن سید محمد بن علی عریضی بن حضرت امام جعفر صادق علیه السلام بن امام محمد باقر علیه السلام بن امام زین العابدین علیه السلام بن حضرت الامام حسین علیه السلام بن امیر المومنین علی 

پرسش و پاسخ امیر حسینی و شیخ محمود شبستری. نقل از خورشید عرفان

در قرن هشتم عارفی به نام امیر حسینی پرسش هایی از شیخ محمود شبستری عارف با حال و خالق کتاب گلشن راز به شرح زیر می نماید :

شراب و شمع و شاهد را چه معنی است ؟

خراباتی شدن آخر چه دعوی است ؟

و در جواب شیخ شبستری فرموده :

شراب و شمع و شاهد عین معنی است

که در هر صورتی او را تجلی است

شراب و شمع ذوق و نور عرفان

ببین شاهد که از کس نیست پنهان

شراب این جا زجاجه شمع مصباح

بود شاهد فروغ نور ارواح

زشاهد بر دل موسی شرر شد

شرابش آتش و شمعش شجر شد

شراب و شمع جام و نور اسری است

ولی شاهد همان آیات کبری است

شراب و شمع و شاهد جمله حاضر

مشو غافل ز شاهد بازی آخر

شراب بی خودی در کش زمانی

مگر از دست خود یابی امانی

بخور می تا زخویشت وا رهاند

وجود قطره با دریا رساند

سیمرغ عطار/منطق الطیر

 یکی از توصیه های مدام حضرت پیر غریب حاج سید علی اشرف صادقی به مریدان ُ خواندن و تدبر منطق الطیر عطار بود تا متوجه مخاطرات سلوک و همچنین ضروریات و الزامات آن باشند . به همین دلیل در اینجا اشاره مختصری می شود. امید است برادران و خواهران علاقمند به این دستور حضرت پیر جامه عمل بپوشانند  

واژه سیمرغ از مرغو سئنه اوستایی گرفته شده و معنای لغوی آن مرغ آهنین است. چه آنکه سئن در زبان اوستایی به معنای آهن است و آهن، خود ساده شده این واژه است! در خراسان آهن را آسِن تلفظ می کنند و همین واژه در زبان سیستانی آهِن و در زبان انگلیسی آیرِن است.
بنابراین سیمرغ ، مرغ آهنین است.

در آغاز، مرغان جهان مجمعی تشکیل می دهند و قصد می کنند تا به سوی زندگی بهتر، در پناه پادشاهی  بزرگ و قدرتمند، سفری دراز را آغاز کنند.در واقع، منظور از مرغان، همان افرادی هستند که می خواهند از قید  و بندها رها شوند،  و در یک کلام، منظور از مرغان، رهروان طریقت هستند.در این مسیر، هدهد به عنوان پیر و راهنما، دیگران را برای رسیدن به پادشاه بزرگ راهنمایی می کند:

هست ما را پادشاهی بی خلاف     در پس ِ کوهی که هست آن کوهِ قاف


نام  او  سیمرغ  ،  سلطان طیور      او  به  ما  نزدیک   و   ما   زو   دور دور

سیمرغ، همان حقیقت مطلق یعنی خداست. تلاش رهروان، در این است که با طی مراحلی(همان 7 وادی عشق) به این حقیقت مطلق یعنی خدا دست یابند و مرغان نیز، تلاش می کنند تا با طی 7 وادی ، به سیمرغ برسند

 عطار در شرح این سخن آورده است :

 من زبان و نطق مرغان سر به سر     با تو گفتم فهم کن ای بی خبر


در   میان   سالکان   مرغان   درند      کز قفس پیش از اجل بر می پرند

 از هزاران مرغ راه، پس از طی سختی ها و مسیرهای طولانی، تنها سی مرغ می توانند به سیمرغ (یعنی حقیقت مطلق) دست یابند
منظور عطار نیشابور از این پایان داستان ، این است که حقیقت، در درون هر انسان وجود دارد و  این سخن در زینه بالاتر یعنی آنکه خدا در درون ماست! کافی است آن را بجوییم تا بیابیم : 

چون نگه کردند آن سی مرغ زود     بی شک آن سی مرغ این سیمرغ بود


خویش  را  دیدند   سیمرغ   تمام     بود   خود   سیمرغ   سی مرغ   مدام


در  تحیر  جمله  سرگردان  شدند     باز   از   نوعی   دگر   حیران   شدند

......

چون شوی در کار حق مرغ تمام     تو  نمانی  ،   حق    بماند    والسلام!

معرفی کتاب مصباح الهدایه

مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه 

 نویسنده: عزالدین محمود کاشانی

در سنت تصوف و عرفان اسلامی آثار عزالدین محمود کاشانی به طور عموم و مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه یکی از ماندگارترین آثار کلاسیک به شمار می‌رود. این اثر به حدی از اهمیت برخوردار بوده است که صاحب نظران زیادی بر آن شرح نوشته و یا براساس آن آموزه‌های عرفانی مکاتب عرفانی نظری و یا سلوک عملی شکل گرفته است.

شیخ عزالدین محمود بن علی کاشانی نطنزی از علما و عرفای نامور قرن هشتم هجری است. وی شاگرد نورالدین عبدالصمد بن علی اصفهانی نطنزی از مشایخ معروف سلسلة سهروردیه بوده و در سال هفتصد و سی و پنج (735 ه.ق.) وفات یافته است.

عزالدین محمود و کمال الدین عبدالرزاق کاشانی مؤلف شرح منازل السائرین، هر دو از شاگردان طریقت بودند که در محضر دو استاد به نامهای نورالدین عبدالصمد بن علی نطنزی اصفهانی (وفات 699 ه.ق.) و شیخ ظهیر الدین عبدالرحمن بن شیخ نجیب الدین علی بزغش شیرازی (وفات 716 ه.ق.) درس می گرفتند. نورالدین عبدالصمد، شیخ خرقه و ارادت آنهاست و شیخ ظهیر الدین ظاهراً شیخ صحبت و خدمت ایشان بوده است.

کتاب «مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه» مهمترین اثر عزالدین محمود کاشانی است و در موضوع خود که عبارت از تصوف و اخلاق است، در میان آثار فارسی قرن هفتم به بعد ممتاز و منحصر به فرد است.کتاب مصباح الهدایه مشتمل بر ده باب است و هر بابی ده فصل دارد که در مجموع یکصد فصل دارد. ابواب کتاب از این قرار است:

1ـ اعتقادات 2ـ علوم 3ـ معارف 4ـ اصطلاحات صوفیان 5ـ مستحسنات متصوفه 6ـ آداب 7ـ اعمال 8ـ اخلاق 9ـ مقامات 10ـ احوال.

به طوری که از فهرست مطالب و ابواب و فصول معلوم می شود، مؤلف در این کتاب از نخستین پایة دین که اعتقاد به وجود صانع و توحید است، تا آخرین مقام و منزل سالکان که مرتبة فناء فی الله و بقاء بالله و حال اتصال است، تمام مراحل را به همراه مسایل اعتقادی و اصول و فروع دین و آداب و رسوم، شرح داده، که در نوع خود در میان کتب فارسی قدیم، همتا ندارد.

ازکتاب انس التائبین اثر شیخ احمد جام

می پرسند که پیر کیست؟، و پیری چیست؟پیر را چه باید کرد تا شاید که بدو اقتدا کنی؟

الجواب و بالله التوفیق:
قال صدر الامام ، شیخ الاسلام قدس الله روحه العزیز :بدان پیر را سیرت پیغمبران باید داشت تا شاید که آواز پیری آرد، و شاید که بدو اقتدا کنی؛ کما قال النبی (ص) :
أشّیخُ فِی قَومِهِ کَالنَّبِیِّ قِی اُمَّتِهِ."پیر در میان مردم مانند پیغمبر است در میان پیروان"
پیری به نام و هیأت بسیار است، امادر معنی می جوی؛ بسیارباید جست بو که یاوی و بو که نیاوی.
اول باری پیر چنان باید که راه دان باشد و راه رفته؛ تا راه نداند راه نتواند نمود.
و پیر چنان بود که : عالِم باشد وناصح باشد،و نیک خواه باشد،وسخی باشد ، و خوش خوی باشد ، و حسود نباشد ، و مبغض نباشد ، و با اهل اسلام ساخته باشد ، وسنّی باشد ، و حق گوی، وحق پذیرباشد، و از بدعت دور باشد ، و متّقّی باشد ، و متوکّل باشد ، و مفوّض و راضی باشد ، و درویشی دوستر دارد از توانگری ، و ذُلّ دوستر دارد از عزّ ، و گرسنگی دوستر دارد از سیری. زاهد باشد ، وشاکر وصابر باشد ، بصیر باشد به کار مرید و کار آن جهان ، و به عیب دنیا بینا باشد ، و به عیب تن خویش بینا باشد ، و به عیب مردمان کور باشد ، و بر خلق مشفق باشد ، و ممیّز باشد ، و محارب باشد با شیطان ، و هوی را خداوند باشد ، و خداوند را بنده ؛ آنگه شاید که بدو اقتدا کنی. و هر که بنده اوست نشاید بدو اقتدا کردن ؛ زیرا که هر چه گوید، همه به غرض و مقصود گوید: نه ناصح تو باشد ، از وی پرهیز باید کرد ؛ کما قال الله تعالی فی محکم کتابه:
.......وَلا تَتَّبِع ألهَوا فَیُضِلَّکَ عَن سَبیل الله "....هوای نفس را پیروی مکنید که آن شما را از راه خدا گمراه می کند"

هر که به خویشتن نشاید به دیگری هم نشاید: چون پیر از نصیحت خویش دست بازداشته باشد، نصیحت تو کی نگاه دارد؟ نگر تا از هر چشمه آب نخوری ، و در هر مرغزاری چرا نکنی که صیّاد بس استاد است: در زیر هر گامی دامی دارد، و در هر شهدی زهری قاتل پنهان کرده است.
زینهار ! که گِرد هر جای نگردی که تهمت زده است که دین خویش برباد دهی؛
کماقال النٌبٌی(ص):
إتَّقوامَواضِعَ التِّهمِ ،گفت: بپرهیزید از جای گاه های تهمت زده.
پیر چنان باید که باز طبع باشد نه کرکس طبع؛هر پیری که کرکس طبع باشدگِرد وی نباید گردید که راه دین بر تو تباه کند، و تورا در دین و شریعت چنان سرگردان کند که ندانی که کجایی؛ ازبس ظلمتِ هرگونه که بشنوی چنان شوی که گویی به جز از این راه نیست.
الحذر! الحذر! از پیران کرکس طبع؛امّا بدان که پیر کرکس طبع کیست، و چه کند؛
کرکس را که هوای مردار برخیزد در هوا شود؛ چندان به هوا بَرشود که هیچ مرغی وی را نبیند : تاکبودی آسمان بَرشود، و هشتاد در هشتاد بیند،و عمراو از همه مرغان درازتر باشد، و به تن از همه بهتر باشد، و بی رنج زندگی کند و از خلق عزلت دارد، و مسکن وی کوه باشد؛ این همه بکند امّا همّت او به جز مردار نباشد،و هر مریدی که بر پی این پیر رود به جز مردار نیاود پیر مردار جوی مرید را مردار جوی کند؛ چنان که حکیمی گفته است:
هر که با دونان نشیند همچو دونان دون شود با خردمندان نشین تا مدحتت افزون شود
شاگرد از استاد همان آموزد که بیند؛ گفته اند که گربه بچه بانگ از مادر آموزد.

امّا پیر باز طبع یاوی که به شریعت آبادان باشد، و همّت وی همه زنده باشد که گیرد و هیچ گِرد مردار نگردد، دست از دامن وی بازنداری، اگرَت همّّت کار باشد؛ زیرا که پیر باز طبع ترجمان حق باشد:هر چه به زبان وی برود همه حق رود،و همه راست رود و همه اقتدا را شاید.

اگر کسی به چنین پیری اقتدا کند بهترین آن باشد که: همه مراد و هوای خویش، ودانش، و عقل، و فهم، و خرد، و ادب خویش در باقی کند، و فرا پیر گوید که: من هم اکنون از بت خانه روم بیرون آمده ام، اسلام عرضه کن. مرید خویشتن را نو برده روم داند،و هر چه پیر گوید بر آن برود، و هیچ از گفتار و کردار پیر باطل نداند، و هر گونه که پیر را بیند بر وی داوری نکند،و از خیر و شرّ آنچه وی را پیش آید، هیچ از پیر پوشیده ندارد تا شیطان راه بر او بنزند.
پیش پیر هر سخن نگوید، و سخن هر کس نگوید. و سخن دنیا نگوید، و هر سخنی که فرض نباشد نگوید، و در پیش وی بسیار ننشیند. و چون پیر سخن می راند هیچ نباید که غایب شود که نتوان دانست که از او کی آید، و سوال بسیار نباید کرد مگر چیزی که او بدان ناچار باشد و آواز بلند بر نباید داشت، و دنیا از وی باز ندارد و اگر پیر را شغلی باشد که به دست وی براید دریغ ندارد، و اگر از وی زلّتی بیند بدان زلّت از وی برنگردد و اگر پیر کاری کند که مرید نداند که آن چیست در آن داوری نباید کرد؛ زیرا که اگر هر کاری که پیر کردی مرید بدانستی، و یا هر سخنی که بگفتی دریافتی، آنگه مرید خود پیر بودی!
بسیار کارها رود بر پیر که اگر مرید نداند او را بهتر باشد؛ زیرا که او را قوّت آن نباشد، و نداند که چیست که او می کند، به داوری اوفتد؛ چنان که خضر وموسی صلوات الله علیهما.

چون پیر چنان باشد که یاد کرده شد، هر چه کند از هر نوعی که باشد، مرید را بدان داوری نرسد، و اگر داوری کند در خون خویش است که سعی می کند؛ و پیر هر چه کند بر بصیرت کند، ومرید را آن بصیرت نباشد که بیند که آن چیست که پیر می کند، و نه هرچیزی که پیر می کند، مرید را به آن کار باشد :
بسیار چیزها باشد که پیر کند یا مرید آن را بداند مرید را زیان دارد. و مرید را هیچ به از آن نباشد که کار خویش با پیر گذارد تا به سلامت باشد،و مقصود خویش بیابد.و هرچه پیر مرید را پسندد،مرید خود را باید ببسندید و چرایی نباید کرد.وسخن پیر را از خیرو شرّگوش فرا باید داشت : بسیار چیزها بود که به چشم مرید شرّ نماید که آن خیر باشد، وبسیار باشدکه در یک موضوع خیر باشد ودر دیگر شرّ، مرید را آن تمییز نباشد که میان این و آن فرق کند؛مرید را هیچ به بز آن نباشدکه به قول پیر اعتماد کند تا آن گاه که به تجربه و روزگار معلوم شود.امّا حالی صبر باید تا در صحبت،زیان کار نباشد؛ کما قال النّبّی(ص):
اَلَّصبرُمِفتاحُ الفَرَج "صبر کلید گشایش است"
امّا این همه فرمان برداری پیری را باید کرد که آن پیر چنان بود که گفتیم، وترجمان حق بود،
و از همه علایق بریده باشد و راه دان و راه بر باشد به حق، و ناصح و مشفق باشد.مثل پیر مشفق چون مثل کبوتر است و مثل مرید چون کبوتر بچّه باشد:کبوتر که بر بچّه مشفق باشد گرد عالم درمیگردد، و از سر هر دامی حلق آویز، و از سر هر تله ای جان او بر دانه ای می رباید تا آنگاه که حوصله خویش پُر بر آرد_از آنچه طعمه آن بچه باشد_آنگاه بر سر آن بچه آید:آن بچّه نیازی بیارد؛ وبال خویش بجنباند.کبوتر بدان ننگرد که چه رنج بردم تا این دانه به چنگ آوردم،در وقت به نیاز آن بچه نگرد، و هر چه در حوصله خویش دارد به حوصله آن بچه رساند،وغذای جان خویش غذای جان وی کند؛
شفقت پیر کم از آنِ کبوتر نباشد، و نیاز مرید کم از آنِ کبوتر بچه نباید که باشد تا مقصود حاصل آید.

وبالله العون و التّوفیق،و حسبنا الله و نعم المعین.


کتاب انس التائبین اثر شیخ احمد جام