آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

حکایت دوستی

یکی از زهاد را بیماری عارض شد. شخصی به عیادت او رفت و او را شادمان دید و زبانش را به شکر و ثنا متذکر یافت.

 

گفت: می خواهی که خدای تعالی تو را شفا دهد؟

 

گفت: نه.

 

گفت: می خواهی به وضع بیماری بمانی؟

 

گفت: نه.

 

گفت: پس چه می خواهی؟

 

گفت: آن را می خواهم که خدا می خواهد.

اندیشیدن

با خودم می اندیشم که من چقدر خوشبختم که مورد عنایت حق قرار گرفته ام و نور طریقت به من تابیدن فرموده تا خودم را دریابم  

با خودم می اندیشم من چقدر می توانم موفق باشم اگر دست از ریسمان طریقت برندارم  

با خودم می اندیشم من چقدر در معرض خطرم اگر نفسم را رها نکنم  

و با خودم می اندیشم دنیا چقدر زیباست اگر هدفم را گم نکنم و محبت چه کیمیایی است اگر معشوقم را ...

توبه ُ معرفت و حر

حر بن یزید ریاحی مردی شجاع و نیرومند است، اولین بار که عبیداللّه ین زیاد حاکم کوفه می خواهد هزار سوار برای مقابله با حسین بن علی - علیه السلام - بفرستد او را به فرماندهی این گروه انتخاب می کند. اینک حر آماده شده است تا با حسین - علیه السلام - بجنگد، صحنه ای عجیب تماشایی است کوشها منتظر این خبرند که بشنوند حر با آن شجاعت و نیرومندی و دلیری با حسین - علیه السلام - چه میکند؟ راوی می گوید: برخلاف تصور و انتظار، در آن هنگام حر بن یزید ریاحی را در لشکر عمر دیدم در حالی که مثل بید می لرزید! من تعجب کردم رفتم جلو گفتم : حر! من تو را مرد بسیار شجاعی می دانستم بطوری که اگر از من می پرسیدند شجاع ترین مردم کوفه کیست ؟ از تو نمی توانستم بگذرم . اینک تو چطور برسیده ای ؟ که اینگونه لرزه بر اندامت افتاده است ؟! حر جواب داد: اشتباه کرده ای من از جنگ نمی ترسم . - پس از چه ترسیده ای ؟

- من خودم را در سر دو راهی بهشت و جهنم می بینم، نمی دانم چه کنم ؟ این راه را بگیرم یا آن را انتخاب کنم ؟ عاقبت تصمیمش را گرفت، آرام آرام اسب خودش را کنار زد، بطوری که کسی نفهمید چه مقصود وهدفی دارد همین که رسید به نقطه ای که دیگر نمی توانستند جلویش را بگیرند ناگهان به اسب خویش شلاقی زد و خود را به نزدیک خیمه حسین - علیه السلام - رساند. سپرش را وارونه کرد کنایه از اینکه برای جنگ نیامده ام بلکه امان می خواهم . به نزدیک امام حسین - علیه السلام - که رسید سلام عرض کرد و سپس گفت : هل لی توبهٍ؟ آیا توبه از من پذیرفته است ؟ فرمود: بله البته قبول است .

آنگاه حر عرض کرد: اقا حسین جان، به من اجازه بدهید تا به میدان بروم و جان خویش را فدای راه شما بکنم . امام - علیه السلام - فرمود: اینک تو مهمان ما هستی از اسب بیا پایین و چند لحظه ای را در نزد ما بمان . - آقا! اگر اجازه بفرمایید تا به میدان بروم بهتر است . انگار که این مرد(حر) خجالت می کشید شرم داشت، چرا؟ چون با خودش ‍ زمزمه می کرد که ای خدا! من همان گنهکار هستم که اولین بار دل اولیاء تو، بچه های پیغمبر تو را لرزانم . حر خیلی مضطرب به نظر می رسید برای رفتن به میدان خیلی عجله داشت زیرا که با خود می اندیشید نکند هم اکنون در همین حال که اینجا نشسته ام یکی از بچه های حسین علیه السلام بیاید و چشمش به من بیفتد و من بیش ‍ از این شرمنده و خجل شوم ؟! آری حر توبه کرد توبه ای جدی، از راهی که رفته بود برگشت، از طرفداری ظلم و فساد دست برداشت و به هواداری از حق و عدالت پرداخت، از لشکر یزید بیرون شد و به سپاه حسین- علیه السلام - پیوست، حسین هم او را بی قید و شرط پذیرفت، زیرا کرم حسینی چنین اقتضا می کرد. وقتی که حر آمد هرگز امام نفرمود که این چه وقت توبه است ؟ ما را به این بدبختی نشانده ای حالا آمده ای تا توبه کنی ؟ امام حسین اینجور فکر نمی کند، حسین همه اش دنبال هدایت مردم است حتی اگر بعد از آن که تمام جوانانش هم شهید شدند لشکریان عمر سعد نیز توبه می کردند می گفت توبه همه آنان را قبول می کنم، به دلیل این که یزید بن معاویه بعد از حادثه کربلا به علی بن الحسین - علیه السلام - گقت : اگر من توبه کنم قبول می شود؟فرمود: بله ! تو اگر واقعا توبه بکنی قبول می شود، ولی او هرگز توبه نکرد.

من و نفس و همه مردم

گاهی اوقات در خلوت ، نفس ما را بازی می دهد که تو بهتری و برتر . تو می توانی و باید اقدام کنی و...

و ما علیرغم علم به ناتوانی و نادانی خود و با وجود حقانیت مفهوم پیش رو برای شادی نفسمان می پذیریم انکار کنیم ، بدعت بگذاریم و دروغ بگویم و...

 اما این همه واقعیت نیست . همه آنچه که نفس برای ما طراحی کرده نیست . تبعات و نتایج اقدامات و اعمال ما در بستر زمان جاری و ساری است و کسانی که تابع ما می شوند و به طناب ظاهرا سالم ما عزم سفر به چاه می کنند را باید پاسخگو باشیم

یادم هست روزی حضرت پیر فرمودند : هیچگاه با ایمان مردم بازی نکنید و به فکر کلاه برداری در طریقت نباشید

این کلام عارفانه نه فقط برای تقبیح کلاه برداری است بلکه برای انذار و پرهیز موکد است تا نکند خود و خدا را فراموش کنیم و بر مرکب نفس سوار شویم و خود را عالم و عاقل بدانیم و از همه بدتر با ترفند ریش سفیدی و کسوت و سابقه و ...دیگران را از حقیقت دور کنیم و واقعیتی وارونه را به آن ها بنمایانیم

الهی انی اعوذ بک من نفسی  

ما و تاریخ

زندگی عرصه تکرار تاریخ است و فرصت عبرت برای عارفان و عاقلان  

مولای من ُ کمکم کن تا دوباره در دام نفس تاریخی اسیر نشوم و شاهد بی وفایی ها و نامرادی ها و خودپسندی ها نباشم . می دانم همیشه خودم در کمین خودم هستم پس یاریم کن تا به خودم نبازم . همیشه که می باختم ُفکر می کردم به دیگران می بازم اما اکنون یقین دارم همیشه به خودم باخته ام و فقط از قافله تعالی و رشد جامانده ام .  

می خواهم یاریم کنی تا اسیر دیگران نشوم و تایید دیگران دام راه و چاه راهم نشود ...