آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

معرفت مجنون

همچو مجنون، کو سگی را می نواخت

بـوسـه اش مـیداد و پـیـشش می گداخت

گِـردِ او مـی گشت خـاضـع در طـواف

هـم جُُـلاب شــکــرش مــی داد صـاف

بـوالـفـضـولـی گـفـت:ای مـجـنـونِ خام

این چه شید است،این که می آری مدام؟

پــوزِ ســگ دائــم پـلـیـدی مــیـخـورد

مَـقـعـد خــود را بــه لـب مــی اُسـتـرد

عـیـب هــای ســگ بـسـی او برشمرد

عـیـب  دان از غــیـب دان بـویی نبرد

گـفـت مـجـنـون: تو همه نـقـشـی و تن

انــدر آ و بـنـگــرش از چــشـــم مـــن

کــاین طـلـسـم بــسـتـۀ مــولاسـت ایـن

پــاســبــان کـوچـــۀ لــیــلاســـت ایــن

هــمّـتـش بــین و دل و جان و شناخت

کـو کـجـا بـگزیـد و مسکن گاه ساخت

او ســگ فرّخ رخِ کـهـف مــن اســت

بـلـکـه او همدرد و هم لَـهفِ من است

آن سـگـی کـه بــاشــد انــدر کــوی او

مـن به شیران کی دهم  یک موی او؟

ای که شیران مر سـگانـش را غــلام

گفت امکان نیست،خامـش،والـسّــلام

ارشاد و نیازهای روز

یکی از رسالت های اولیاء و انبیا در میان بشریت ُ ترویج اندیشه های نو مبتنی بر نیاز جامعه و بر اساس پویایی دین است . حضرت پیر غریب حاج سید علی اشرف صادقی مدام می فرمودند : ارشاد از رشد جامعه آمده است ... 

این عبارت گهر بار بر اساس غنای لایتناهی مبانی دینی بیان شده است و منظور این است که طریقت هیچگاه و در هیچ مبحثی ایستایی و سکون ندارد . بلکه همیشه رو به رشد و تعالی است و تمامی مرزهای ظاهری دنیای پیرامونی را در می نوردد.  

یکی از این مباحث جذاب برای سالکان و مریدان در طریقت ُ مبحث تطبیق ریاضت ها و سلوک با شرایط روز است که فقط پیران کامل به دلیل اشراف بر امور می توانند این تطبیق را به خوبی انجام دهند و سالک را بر اساس شرایط زمان و مکان در مسیر تکامل رشد دهند و لذا اجتهاد برخی از سالکان و استناد های بی دلیل به برخی از منابع کهن پیرامون کیفیت ریاضت ها اشتباهی تاکتیکی است ....

درد دلی با معشوق

سلام بر تو ای پادشاه  هستی من َ ای که همه افلاک در زیر گامهای زیبایت میرقصند و تو عشق میدهی و نوازش میکنی و اینگونه مهر ورزی رامیاموزی و خودت الهی میشوی  

ای الهه زیبای من با آن چشمان زیبایت میدانم همیشه بیشتر از لیاقتم مرا مورد لطف قرار دادی ای همیشه بخشنده من.  

 شما چه زیبا به تک تک فرزندانت لذت عشق ورزی  لذت توبه کردن و پاک و خالص شدن وبه سوی معبود شتافتن را آموختی. 

 ای همیشه ستار من وچه زیبا اشکها ی شعف را جاری میکردی آنزمان که به یادمان میاوردی که حتی در خلوت ترین ساعات نظاره گر احوالاتمان هستی ای همیشه ناظر من  

و آن لحظات در کنارتان نشستن با آن زیبایی کلامتان چه گرم و پدرانه میفرمودید : « به می سجاده رنگین کن گرت پیرمغان گوید »  

میدانی من عاجز بی قرارم  ودلتنگ ؟  

کاش همه ما همیشه در خاطر داشتیم که این الهه ناز چه لذتهای از عسل شیرین تر را هدیه داد تا صیقلمان دهد وآبدیده مان کند. در این میان گاها حتی ظریفترین شاخه هایمان را هرس کرد تا لایق معشوقمان کند. 

 ای همیشه ستودنی َ همه هستی منَ میدانم وقت کم است و فرصت باز نگری اندک  کمکم کن دستم را رها نکن تا گم نشوم و آن راهی که صلاح توست بیابم ای صادق دوران من 

 

( با تشکر فراوان از خانم ریحانه که این متن زیبا را برایمان ارسال کرده اند )

ای خدا ؟؟؟؟؟

جوانی گمنام عاشق دختر پادشاهی شد. رنج این عشق او را بیچاره کرده بود

و راهی برای رسیدن به معشوق نمی‌یافت.

مردی زیرک از ندیمان پادشاه

هنگامیکه دلباختگی او را دید وجوان را ساده و خوش قلب یافت، به او گفت:

پادشاه اهل معرفت است،

اگراحساس کندکه تو بنده‌ی مخلص خدا هستی،

خودش به سراغ تو خواهد آمد.


جوان به امید رسیدن به معشوق،گوشه‌گیری پیشه کرد و

به عبادت و نیایش پروردگارمشغول شد،

به طوری که اندک اندک مجذوب پرستش گردید و آثاراخلاص در او تجلی یافت.

روزی گذر پادشاه بر مکان او افتاد، احوال وی را جویا شد و

متوجه شد که وی از بندگان بااخلاص خداوند است.

در همان جا از وی خواست که

به خواستگاری دخترش بیاید و او راخواستگاری کند،

جوان فرصتی برای فکر کردن طلبید و

پادشاه به او مهلت داد.


همین که پادشاه از آن مکان دور شد، جوان وسایل خود را جمع کرد

و به مکانی نامعلوم رفت.

ندیم پادشاه از رفتار جوان تعجب کرد و به جست و جوی وی پرداخت

تا علت این تصمیم را بداند.

بعد از مدتها جستجو او را یافت و

گفت تو در شوق رسیدن به دختر پادشاه آن گونه بی قرار بودی،

چرا وقتی پادشاه به سراغ تو آمد

و خواستار ازدواج تو با دخترش

شد فرار کردی؟

جوان گفت اگر بندگی دروغین که بخاطر رسیدن به معشوق بود،

پادشاهی را به در خانه‌ام آورد،

چرا قدم در بندگی راستین نگذارم تا

پادشاه جهان را در خانه‌ی خویش نبینم؟

نگاهی دوباره به جایگاه پیر

محمد غزالی پیر را به برزگری شبیه می کند که غلّه را تربیت کند تا پرورده شود و نیکو برآید و هر کسی البته شایستگی این کار را ندارد. پیری شرایطی دارد، از جمله این که پیر باید حبّ دنیا و حبّ جاه نداشته باشد و ریاضت کشیده و دارای محاسن اخلاق باشد و با طمأنینه و وقار باشد و از علم بهرة کافی برده باشد (1333ش ، ص 102ـ103). از جمله چیزهایی که از پیران طلب می کردند پند بود. کتاب پند پیران که در حدود قرن پنجم نوشته شده است کلاً حاوی حکایتهای پندآموز مشایخ یا پیران تصوف و عرفان است . همین پندهای پیران است که نویسندگان سرگذشتنامه های مشایخ و اولیا سعی می کردند که در کتابهای خود درج کنند. خواندن و شنیدن این نوع سخنان و پندها خود نوعی عبادت و وسیلة تربیت محسوب می شد. محرّر طبقات الصوفیة خواجه عبدالله انصاری می گوید که «شیخ الاسلام ما را گفت و نصیحت کرد ـ قدس الله روحه ـ که از هر پیری سخنی یادگیریت ] = گیرید [ و اگر نتوانید نام ایشان یاد دارید» (ص 4). بعضی از پیران ، مانند پیر بوعلی سیاه مروزی که از او یاد کردیم ، حتی سواد خواندن و نوشتن هم نداشتند، ولی همین پیران می توانستند علم باطن و اسرار سلوک را به سالکان بیاموزند و آنان را تربیت کنند. شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی در رسالة فی حالة الطفولیة دقیقاً به تفاوت میان استاد و معلم ، از یک سو، و شیخی که مربی و آموزندة اسرار طریقت است ، از سوی دیگر، اشاره کرده ، طالبان علم را کودکانی خوانده است که برای تحصیل به مکتب می روند، ولی خود او نزد شیخی می رود

که از اسرار طریقت و «ذوق » با او سخن می گوید (ج 3، ص 252ـ266).

اهمیت پیر به معنای راهنمای دینی و مربی سالک تا جایی است که صوفیه پیران خود را به منزلة جانشینان پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم دانسته اند. ابوحامد غزالی در رسالة «ای فرزند» منزلت پیر را در میان مریدانش همان منزلت پیامبر در میان پیروانش دانسته است و می گوید: همان گونه که خدای متعال پیامبران را فرستاد تا راهنمای خلق باشند، در غیاب پیامبران نایبان ایشان اند که دلیل و راهنمای خلق اند و نایب پیامبر در میان هر قومی و گروهی از سالکان پیر ایشان است ، چه «پیر نایب رسول خدای باشد» (1333ش ، ص 103). از همین روست که احمد غزالی ، برادر ابوحامد، در یکی از نامه هایش از پیر به عنوان «نبیّ نقد» یاد می کند (ص 8). صوفیه در این باره به حدیثی هم استناد می کردند که البته جزو احادیث موضوع است و می گوید: «الشیخ فی قومه کالنّبی فی امّته »، پیر در میان پیروانش به منزلة پیامبر است در میان امّتش (ژنده پیل ، ج 1، ص 126). به همین دلیل ، بدترین چیزها برای شخص «بی پیر بودن » است که همانند بی پیغمبر و بی دین و لامذهب بودن است . در این مورد جمله ای هم به عربی از بعضی مشایخ نقل کرده اند که «من لاشیخ له لادین له » (عین القضاة ، ص 28). اهمیت پیر را در میان پیروانش می توان در سوگند «به پیر، به پیغمبر» که تا حدودی وارد زبان عامّه شده است ملاحظه کرد. پیر را همچنین به طبیب حاذق تشبیه کرده اند که مرید دردمند برای علاج خود به او نیازمند است (همان ، ص 9ـ10). نسبت پیر و مرید را با تشبیهات و تعبیرات شاعرانه نیز بیان کرده اند؛ یکی از آنها تشبیه پیر به ماه است و مرید به راهروی که در شب محتاج مهتاب است (همان ، ص 28). مولوی نیز گاه پیر را «نردبان آسمان » معرفی می کند (ج 3، دفتر ششم ، بیت 4125) و او را در میان مردم عین روشنایی می داند و می گوید «خلق مانند شب اند و پیر ماه » (ج 1، دفتر اول ، بیت 2939). هیچکس بدون پیر نمی تواند سالم در این سفر پرآفت و مخاطره انگیز به مقصد برسد، و کسی که قدم در این راه می گذارد، ولو اینکه پیر در طول سفر با او نباشد، باز هم «به یاری دل پیران » به مقصد می رسد: «دست پیر از غایبان کوتاه نیست / دست او جز قبضة الله نیست » (ج 1، دفتر اول ، بیت 2975). به همین جهت است که مریدان حتی در غیاب پیر هم از باطن او همت می طلبند.

چون پیر نایب پیامبر و نبیّ وقت است ، باید از فرمان او نیز اطاعت کرد و در ظاهر و باطن برای او احترام قائل شد. احترام پیر در ظاهر رعایت ادب ظاهری است که مرید با وی مجادله نکند و هرچه کرد اعتراض نکند و چون و چرا نگوید و به قول ابوحامد غزالی «هر چه شنود از پیر که وجه آن بنداند، باید که از قصة موسی و خضر ـ علیهماالسلام ـ یاد آورد که برای حکایت پیر و مرید است » (1361 ش ، ج 2، ص 34). مرید همچنین باید پیش پیر خودنمایی نکند و حتی سجاده پهن نکند و در همه حال حرمت او را نگاه دارد و احترام در باطن آن است که درون مرید با بیرون او موافق باشد (همو، 1333ش ، ص 103ـ104) و در غیبت پیر آنچنان مراقب باشد که گویی وی حاضر است (عین القضاة ، ص 33). مرید همچنین باید در ارادت خود ثابت قدم باشد (نجم رازی ، ص 265) و، به قول نظامی گنجوی ، به بادی روی از پیر نگرداند (ص 160ـ161) و از جمله وظایف مرید این است که احوال خود را و بخصوص رؤیای خود را که به آن واقعه می گویند برای پیر بیان کند (عین القضاة ، ص 32).

ادامه مطلب ...