آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

ای خدا ؟؟؟؟؟

جوانی گمنام عاشق دختر پادشاهی شد. رنج این عشق او را بیچاره کرده بود

و راهی برای رسیدن به معشوق نمی‌یافت.

مردی زیرک از ندیمان پادشاه

هنگامیکه دلباختگی او را دید وجوان را ساده و خوش قلب یافت، به او گفت:

پادشاه اهل معرفت است،

اگراحساس کندکه تو بنده‌ی مخلص خدا هستی،

خودش به سراغ تو خواهد آمد.


جوان به امید رسیدن به معشوق،گوشه‌گیری پیشه کرد و

به عبادت و نیایش پروردگارمشغول شد،

به طوری که اندک اندک مجذوب پرستش گردید و آثاراخلاص در او تجلی یافت.

روزی گذر پادشاه بر مکان او افتاد، احوال وی را جویا شد و

متوجه شد که وی از بندگان بااخلاص خداوند است.

در همان جا از وی خواست که

به خواستگاری دخترش بیاید و او راخواستگاری کند،

جوان فرصتی برای فکر کردن طلبید و

پادشاه به او مهلت داد.


همین که پادشاه از آن مکان دور شد، جوان وسایل خود را جمع کرد

و به مکانی نامعلوم رفت.

ندیم پادشاه از رفتار جوان تعجب کرد و به جست و جوی وی پرداخت

تا علت این تصمیم را بداند.

بعد از مدتها جستجو او را یافت و

گفت تو در شوق رسیدن به دختر پادشاه آن گونه بی قرار بودی،

چرا وقتی پادشاه به سراغ تو آمد

و خواستار ازدواج تو با دخترش

شد فرار کردی؟

جوان گفت اگر بندگی دروغین که بخاطر رسیدن به معشوق بود،

پادشاهی را به در خانه‌ام آورد،

چرا قدم در بندگی راستین نگذارم تا

پادشاه جهان را در خانه‌ی خویش نبینم؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد