آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

تعریف مکاشفه و مشاهده

مکاشفه حالتی است بین خواب و بیداری - نه آن که فقط قبل از خوابیدن باشد- و شخصی که مکاشفه برایش اتفاق می افتد چیزهایی را می بیند که مربوط به حواس ظاهری نیستند؛ بلکه به ادراکات روحی و معنوی او برمی گردند.
همان گونه که انسان وقتی خوابی می بیند، این دیدن و شنیدن در خواب، با چشم و گوش ظاهری نیست. فرقی که مکاشفه با خواب دارد این است که، شخص خواب، حواس ظاهری اش چیزی را درک نمی کنند؛ اما در مکاشفه، ضمن این که روح مشغول درک حقایق است، در همان زمان گوش ظاهری، صداهای اطراف را هم می شنود.
حال اگر روح با قدرت و تمرکز بیشتری عمل کند و در هنگام ادراک مطالب، چشم انسان نیز باز باشد این حالت را مشاهده می نامند.
این حالات غالباً نشان دهنده آن است که، شخص نسبت به چیزی که در مکاشفه یا مشاهده دیده است علاقه زیادی دارد و به خاطر انقطاع از دیگران و اطراف خود، چنین حالتی را به طور موقت یا دائم بدست آورده است

درآمدی بر واژه رسول و نبی (ص)درقرآن

شاید از نگاه دیگر بتوان یک تقسم بندی دیگر نمود که در آنجارابطه بین « رسول ونبی » را عموم  و خصوص من وجـه دانست . یعنی بعضی از انبیاء ؛  رسول باشند وبعضی خیر و بعضی از رسولان ؛ نبی باشند وبعضی خیر . در مورد وجه اول قبل ازاین بیان شد که بعضی ازانبیاء به مقام و مرتبت رسالت می رسند و بعضی نمی رسند که معمولا انبیاء تبلیغی می باشند . اما در مورد وجه دوم بانگاه به بعضی از آیات مبارکه قرآن کریم می توان رسولان را به دو دسته تقسیم نمود یک دسته کسانی که مستقیما از طریق وحی به نبوت برگزیده شده اند. یعنی اول نبی اند وبعد به مقام رسالت منصوب می گردند که ما دراینجا به آنها « رسولان خاص » می گویم و یک دسته دیگر هم رسولانی اند که گرچه گزینش مخصوص نشده اند اما دارای پیام الهـی اند . چه این پیام را از طریق  الهام ؛ دیدن رویاء ؛ شهود باطنی ؛ شنیدن حدیث از فرشته و چه دریافت عقلی ویا فهم ودرک از کتاب الهی وسنت انبیاء بدست آورده باشند .دارای رسالت رسولان اند که ما این گروه را «‌رسولان عـام » می گویـم .

 در مورد اثبات گروه نخست که جای بحثی نیست وهمه پذیرفته اندکه برخی از انبیاء به مقام رسالت نائل آمده اند وبعضی خیر . اما در مورد گروه دوم می توان به آیات وموارد زیرا شاره نمود.  

1-قرآ ن کریم  در سوره مبارکه نحل آیه 36  می فرماید « میان هر امتی ‹ رسولی› را بر انگیختیم که خدا را بپرستند واز طغیانگــری کناره گیری کنند .

     حضرت علامه طباطبائی(ره) در تفسیر المیزان در ذیل این آیه می فرماید : این آیه اشاره دارد به اینکه مساله بعثت رسول امری است که اختصاص به امتی ندارد . بلکه سنتی است که برای تمام مردم وهمه اقوام جریان می یابدوملاکش هم احتیاج است . وخداوند به حاجت بندگان خود واقف است همچنانکه در آیه ( کذلک فعل الذین من قبلهم ) بطور اجمال به عمومیت بعث رسول اشاره نمود([1])

        همچنین ایشان در ذیل آیه 47 سوره مبارکه یونس می فرماید: این آیه شریفه از دو قضاء الهی خبر می دهد که یکی اینکه ‹ هر امتی از امت ها رسولی دارد که حامل رسالت وپیامهای خدای متعال به سوی ایشان است و مامور است آن پیامها را به آنان ابلاغ نماید و قضاء دوم 000000000.([2])

یک سوال اساسی که در اینجا مطرح می گردد این است که اگر ارسال رسولان حق بخاطر احتیاج مردم بوده است آیا این احتیاج به گذشته تعلق داشته است وآیندگان این احتیاج را ندارند و یا احتیاج به رسالت رسولان  و نشان دادن طریق صحیح هدایت در هرزمانی وجود دارد ،

 ودیگر اینکه در این آیه مبارکه آمده است که‹ هر امتی› به رسول احتیاج دارد آ یا منظور از هر امتی فقط امتهای پیشین بوده است وشامل امتهای آینده نمی گردد ،‌ پس اگر احتیاج به هدایت همچنان باقی است ویا مقصود از ‹ هر امتی›‌امتهای آینده را هم در برمی گیرد باید پذیرفت که رسولانی هم باشند که این عمل را انجام دهند و با توجه به اینکه رسولان خاص که یکی از ویژگیهایشان ‹ نبوت › بود ختم گردید است پس باید اذعان نمود که رسولان عام وجود دارند .

2-  قرآن کریم در آیه 165 سوره مبارکه نساء می فرماید :

« رسولانی را فرستاد که نیکان را ‹‌برحمت الهی ›‌بشارت دهند وبدان را ‹ از قهر وعذاب حق ›‌بترسانند تا آنکه پس از فرستادن این همه رسولان مردم رابر خداوند حجتــی نباشد 0000

  این آ یه مشتمل بر اتمام حجت ای است که از سوی رسولان الهی صورت میگیرد وحضرت علامه طباطبائی (ره ) در ذیل آیه 213 سوره مبارکه بقره ؛ اتمام حجت را وجه تمایز رسولان از انبیاء گرفته است . ([3]) با توجه به معنای « اتمام حجت » که باید امر بگونه ای باشد که تمام  زوایایش برای مخاطب روشن گردد تا  در او جای هیچ شک وشبهه ای در حق بودن وصحیح بودن یک  امور نماند.

و حال سوال این است که آیا وجود مبارک رسولان خاص که در یک مقطع از زمان زندگی  می فرمودند . و در همان زمان هم ؛ همه مردم نمی توانستن به آنها دسترسی پیدا کنند ؛می تو.انند برای آیندگان در تمام زمانها ومکانها و اوضاع واحوال خاص حاضر باشند تا بر مردم اتمام حجت گردد . شاید بگوئید که کلامشان و سنت ورفتارشان  به مردم رسیده است و توجه به آنها باعث میگردد که در همه اوضاع واحوال برای مردم حجت تمام گردد بگونه ای که خداوند بتواند در برابر اعتراض آنها که برای ما رسولی نیامد تا راه هدایت وسعادت بیابیم احتجاج نماید  می دانیم که خداوند هم  قرآن کریم رابه عنوان اتمام حجت کننده معرفی می نمود .  و از این گذشته اگر فرضا هم پذیرفته شود که کلام خداوندو رسولان می تواند به تنهائی  حجت  باشند ؛ با توجه به تشتت آرا در مورد مطابقتآن کلام با مصادیق بوجود آمده این رسالت برای همگان  بطور مساوی  جلوه نمی نماید  ، زیرا که هرکسی می تواند از بخشی از کتاب وسنت تمسک خوید ووظیفه خود را از آن برداشت نماید .

3- درآیه 157 سوره مبارکه اعراف می فرماید :

« همان کسانی که آن ‹ رسول ؛ پیغمبر ؛ درس ناخوانده ؛ را  000  پیروی کرده اند آنها خودشان رستگارانند . »

در این آیه پیامبر اکرم ( صلی الله علیه وآله ) را با سه صفت ‹ رسول ؛ نبی ؛ امی ؛ › مورد تعریف قرار داده است . که تعریف به  سه ویژگی  است که مصداق پیامبر اکرم را به خوبی در بین انبیاء و رسولان مشخص مینماید ،

 اما نکته ای که در این آیه مبارکه مورد نظر قرار می گیرد این است که برای تعریف پیغمبر سه قید آورده است  و  مصداق را ضیق نموده است . رسول را اختصاص داده است به رسولانی که‹ نبی›  بوده اند . و از همین جا  وجه تمایز  رسولانی که نبی بوده ندبا رسولانی که نبی نبوده اند مشخص می نماید .و از ورود رسولانی که نبی نبوده اند در تعریف جلوگیری می نماید.

  بنابر این از این آیه می توان چنین برداشت نمود  که برخی از رسولانند که نبی نبوداند واین همان رسولان عام میباشند  و با آوردن کلمه ‹امی› تعریف را خاص حضرت رسول قرار می دهد و بدین طریق کلیه رسولانی که نبی هم بوده اند از تعریف خارج می سازد بنابراین این یک تعریف جامع و مانع می باشد .

 مخصوصاکه این آیه برای معرفی پیامبر در تورات و انجیل و در نزدیهودیان ومسیحیانی است که ممکن است با رسولان و انبیاء زیادی که دارای یکی از این اوصاف باشند روبرو بوده اند.

و همچنین شاید بتوان از آیه 51 سوره مبارکه مریم که در وصف حضرت موسی (ع)آمده است هم همین معنا رابرداشت نمودو یا هر جا که کلمه رسول ونبی همراه آمده است از بکار بردن کلمه رسول در کنار نبی همین معنا افاده نماید و مقصود از رسولان همان معنای عام آنها باشد مثلا آیه 51 سوره مبارکه حــج که می فرماید: «پیش از تو رسولی یا پیغمبری را نفرستادیم مگر آنکه وقتی کتاب ما را قرائت می نمودند شیطان در قرائت آنها مداخله کرد »

 4-در آیه 40 سوره مبارکه احزاب می فرماید:

« محمد (ص) پدر هیچ یک از مردان شما نیست لیکن او رسول خدا وخاتم النبیین است 00000 »

 حضرت علامه طباطبایی (ره ) در ذیل این آیه می فرماید : رسول عبارت از کسی که حامل رسالتی ازسوی خدا تعالی به سوی مردم است و نبی آن کسی است که حامل خبری از غیب باشد وآن خبری غیب عبارت است از دین وحقایق آن و لازمه این حرف این است که وقتی نبوتی بعداز رسول خدا (ص) نباشد رسالتی هم نخواهد بود . چون رسالت خود یکی از اخبار وابنای غیب است ووقتی بنا باشد ابنای غیب منقطع شود دیگر نبوتی ونبی نباشد قهرا رسالتی هم نخواهد بود. ([4])

شهید مطهری در خاتمیت می فرماید.

یکی از شبهه های که بعضی از اهل بدع گرفته اند این است که قرآن کریم « خاتم النبیین » فرموده اند و نگفته اند که «خاتم الرسل » پس ( پیامبر اسلام ) خاتم انبیاء است نه خاتم الرسل و بعد از آن ‹ نبی › نخواهد آمد ولی رسول چطور ؟ می گویند چه مانعی داردکه رسول بیاید،

ایشان در جای دیگر می فرماید : آنجور نیست که بعضی از پیغمبران نبی باشند و بعضی رسول ؛ هر پیغمبری نبی است . منتها انبیاء از آن حهت که ازناحیه خدا فرستاده شده بودند به آنها رسول هم گفته شده است  همانگونه که به غیر آنها هم رسول گفته شده است . پس کلمه « خاتم النبیین » خاتم الرسل بدین معنی که خاتم رسولانی که برای دعوت بشر آمده اند ( رسولان خاص) نیز هست .  اما اگر مقصود  از رسول ؛ (رسول به معنای دیگر باشد { مثلا آن رسولانی که برای هلاکت قوم ‹لوط› آمدند}  ؛ خیر  خاتم یک چنین رسولی نیست ، و همچنین در جای دیگر  علت ختم نبوت؛ را ظهور علم ودانش وتمدنی که بتواند ارث الهی خود را حفظ کند میداند . کار مفسرین را همان کار انبیای گذشته در تبلیغ شرایع می داند ([5])

و از همین روست که گفته اند  علماء امت پیامبر خاتم ، از انبیاء بنی اسرائیل افضل است زیرا که این علما کار ورسالت رسولان گذشته را انجام میدهند([6])

   بنابراین می توان گفت که :  شهید مطهری معتقد ند که رسولان خاص همراه با ختم نبوت  ختم گردید ه اما رسولان دیگر خیر و رسولان عام می تواند یکی از آن موارد ی باشد که ایشان معتقد به ختم آن نبوده

   امایک نکته ای که می بایست در این آیه مبارکه  مورد توجه قرارگیرد. این است که چرا خاتمیت را برای رسول نیاورد ونفرمود  خاتم الانبیاء والمرسلین ورسول  رااز خاتمیت مستثنی کرد.  آیا نمی تو.ان این را یک عنایت خاص گرفت که می خواهد بیان فرمایدکه گرچه رسولان خاص همراه با ختم نبوت پایان یافته اند اما رسول و رسالت به معنای عام خود که  دارای رسالت اتمام حجت است ادامه دارد واین گروه ختم نگردیده اند .  حتی دراحادیثی مانند حدیث منزلت ویا سخنان حضرت علی (ع) در بالای بدن  مبارک  پیامبر گرامی اسلام؛([7]) هم خبری از اتمام رسالت و رسول نداریم ودر آنجا هم پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) ختم نبوت را مورد عنایت قرار میدهند

با این اوصاف که بیان شده که رسولان عام باید در تمام زمانها ومکانهاواوضاع و احوال وشرایط وجود داشته باشند تا اتمام حجت صورت گیرد مصادیق این رسولان بسیار زیاد خواهد شد . و جای این شبهه خواهد بود که آیا این رسولان در تمام زمانها ومکانها هستند مثلا شخصی که در یکی از نقاط دور افتاد زندگی می کند و کمترین امکانات ارتباطات را با جهان خارج ندارد .

  در مورد تعداد رسولان عام باید گفت :که درست است با این وصف باید تعداد زیادی از این رسولان باشند . البته مفهوم رسول هم این گستردگی را در خود دارد . به طوری که تنها شامل رسولانی که امر هدایت بشر را بر عهده دارند می شود شامل هر شخص و یا گروهی که حامل یک کلام وپیام ورفتار وهنرو000 هم میگردد . و در قرآن کریم هم می بینیم که این واژه علاوه براین که برای انبیاء بکار برده است برای غیر آنها از جمله فرشتگان و باد و 000 بکار برده است .

  اما اینکه در تمام زمانها ومکانها باید باشند هم درست است اما لازم نیست که آن رسول شخصی باشد بلکه عقل وفطرت افراد هم می تواند در بسیاری از موارد بجای رسول عمل نماید و دریافتهای او برای اشخاص حجت است و اگر شخصی بر طبق آن دریافتها عمل ننماید مواخذه می گردد چنانچه در حدیث داریم که (( عقل خود یک حجت باطن است همانطور که رسولان بشری یک حجت ظاهر می باشند ([8])

       «« رسالــت رســولان عـا م»»     

در باب رسالت این رسولان می توان گفت که رسالت آنها مانند رسالت رسولان خاص است الا اینکه این گروه برگزیده  نیستند و اخبار واطلاعات خود را ازطریق غیر از وحی بدست می آورند و در اینجا اشارهای به  رسالت این گروه خواهیم نمود .

اما در باب چگونگی ارائه این رسالت می توان اشاره نمود که این گروه بیشتر با خودسازی و آراستن خود به معرف دین این وظیفه را انجام می دهند ،

می دانیم که قرآن کریم یکی از وجوه فلسفه خلقت انسان در سوره الذاریات آیه 56 می فرماید ‹ ما جن و انس را نیافریدیم مگر برای عبادت. بنابراین بر طبق این آیه کریمه کمال نهایی انسان عبودیت وبندگی خداوند است که انسان را برا رسیدن به این مقام آفریده است ،

و در معانی عبودیت این معنا که انسان متخلق به اخلاق الله گردد و رنگ خدائی را بپذیرد  دلنشین تر است چنانچه در آیه 138 سوره مبارکه بقره می فرماید:

        « صبغه الله و من احسن من الله صبغه ونحن له عابدون »  (درترجمه این آیه در تفسیر المیزان آمده است که :‹ بگوئید رنگ خدائی بخود می گیریم و چه رنگی بهتر از رنگ خداست و ماتنها او را عبادت می کنیم ،)

   بنابر این عبد کسی است که در صفات وخصوصیات اخلاقی ورفتاری ر نگ خدای را به خود گیرد و همچنین در آداب و رفتار خود تابع دستورات واوامر الهی باشد ،بگونه ای که انسان هر گاه با این افراد برخورد می کند خدا را در رفتار وکردار آنها مشاهد می نماید بعبارت دیگر این افراد انسانهای خدانما و اولیاء الله و انسان کامل می باشند

و شاید به همین خاطر است که خداوند رسولش را در جای جای قرآن با واژه ( عبد بندة ) یاد می کند،

و در سوره الذاریات این مقام را برای همه انسانها و اجنه می داند ، البته که این موقعیت  تشکیکی است  ودر مرتبه اعلی و شدید آن بنا به فرموده قرآن کریم حضرت رسول اکرم  است و دیگرا ن بنا به توان و استعداد خود با شدت وضعف در راه می باشند و جالب است که خداوند هم در آیات متعدد قرآن کریمش و غایت و غرض از ارسال رسولان و انزال کتب وتشریع شارع مقدس را بخاطر هدایت انسان می داند ، و اصل در راه بودن  است و هر کسی به هر اندازه با توجه که کلیه شرایط و اوضاع واحوالش به هر مرحله که رسیده   اگر متناسب با آن استعدادها باشد برایش بهره ای از مقام وموقعیت عبودیت خوا هد بود،

اما آنچه ما از این بحث می خواهیم استفاده کنیم این است که پیامبر اکرم ’که دارای مقام اعلی عبودیت اند و  در عین حال رسول مکرم اسلام نیزمی باشند؛ رسالتش رامی توان ابلاغ همین مقام عبودیتش دانست  چنانچه این امر از ذکری که در تشهد نماز می آوریم استفاده می کنیم  ،زیرا  ما در آنجا وصف رسول  را همراه با وصف بندگی می آوریم و با توجه به تقدم وتاخر این دوذکر’ می توان این نتیجه را گرفت که پیامبر مکرم (ص) در عین حال که دارای مقام بلند بندگی است‌یک وظیفه مهم دیگر هم داشت وآن اینکه این مقام را و طریقه رسیدن به این مقام را به دیگران برساند و بعبارت دیگر او رسول مقام بندگی خود بود

و از همینجا می توان استفاده نمود که رسولان عام هم به هر اندازه که به این مقام دست یافته باشند رسولات رساند همان مقام را دارند ، وبعبارت دیگر آنها اول به این مقام بندگی مزین می گردند و در خودشان به منصه ظهور می رسانند وبعد در جهت تبلیغ و ارائه آن همت گمارند ،

 و در صورت ارائه و تبلیغ در مکانها  و زمانها وو احوالات مختلف برای افراد وانسانهای واقع در آن شرایط  اتمام حجت می گردد و خداوند می تواند بواسطه این رسولان عام بر انسانها در تمام دوره ها  احتجاج کند که شما چرا اینگونه نبودید و یا این عمل شایسته را انجام نداداید ویا آن عمل ناشایسته را انجام داده اید مثل مومن آل فرعون که در قوم خود (گرچه نه نبی بود ونه رسول برگزیده) عملش مورد تقدیر قرار گرفت و انتظار بود که دیگران از او تبعیت میکردند

در آخر یاد آوری این نکته خالی از لطف نیست که اگر وجه تمایز رسولان وانبیاء را فقط وجه اتمام حجت  بدانیم و وجه تبلیغی ارادی آنها رامد نظر قرار ندهیم  در نسبت بین رسول ونبی باید قائل به این شویم که همه انبیاء  بخاطر اینکه دارای مقام بندگی هستند و حضورشان در ملاء عام باعث اتمام حجت میگردد در سلک رسولان قرار دهیم ،پس باید در تمایز رسول ونبی وجه تبیلغ ارادی  ( مامور بودن به تبلیغ و قصد انجام آن ) را مد نظر قرار دهیم که بااین وصف گرچه انبیاء بخاطر داشتن مقام بندگی حضورشان و عملکردشان باعث اتمام حجت می گردد ولی چون مامور به آن نبوده اند ویا قصد انجام آن را نداشته اند از حوزه رسولان خارج می گردند.

بخشی از اندرز های شیخ عبدالقادر گیلانی

ای سالک توانگری را آرزو مکن به آنچه خدای تبارک و تعالی به تو ارزانی داشته است قانع باش و بیش مطلب. برای خدا تعیین تکلیف مکن . تمام قدرت ها در برابر خدا حقیر و ناچیز است. آنگونه مباش که زبانت مسلمان ولی قلبت از اسلام دور باشد.گفتارت نشانه اسلام اما رفتارت گواه کفر. نماز و روزه و تمام اعمالت باید به قصد لقاالله باشد.

ای سالک اول به زبان خدا را یاد کن سپس به قلب و بعد به سرٌ، هرگاه آزاری از مردم ببینید به جای خشم و نفرت در چهره سالک تیسم رضا ظاهر می شود.

سالک الی الله بهشت را با تمام ملحقاتش نادیده گرفته و دوزخ و تمام اضافاتش را خاموش می پندارد.جز به خدا به چیزی توجه ندارد و جهت واحدی دارد. خداوند به کسانیکه او را یاد می کنند وعده داده است که آنان را یاد می کند تا وقتیکه ذکر خدا تمام گناهان را از دوش ذاکرین به دور کند. خداوند می فرماید : ذکر خدا را ملازم باشید چون خداوند ذکر را دوست دارد.

ای سالک دانشی را که به دست می آوری به آن عمل کن . علم به عالم الهام می کند که مرا به کار ببند ، اگر جواب مثبت نشنود می رود . یعنی برکتش می رود و رنج و محنتش باقی می ماند.

ای سالک پیروی تو از رسول اکرم (ص) ثابت نمی شود مگر به آنچه فرموده است عمل کنی تا قلب و سرٌت به قرب خداوند عزوجل نایل خواهند شد.

ای سالک از در آمد کسب و کار و فعالیت خود بخور. دینت را وسیله ارتزاق قرار مده ، مال حلال به دست آر و دیگران را در آن با خود برابر بدان و از آن بهره مندشان گردان.

سالک وقتی به قرب خداوند نائل می شود کور و کر می گردد و جز از خدااز دیگری چیزی نمی شنود و دیگری را نمی بیند ، فقط به قرب عشق می ورزد . آنان غرق در جمال و جلال ایزدیند و به چپ و راست توجهی ندارند . تمام جن و انس و فرشته آنان را خدمت گزارند. انواع مخلوقات فرمانبردارشان می شوند و علم و حکمت به فرمانشان در می آید . از فضل خداوند تغذیه می شوند و از شراب انس می نوشند.

ای سالک از خدا به خلق شکایت مکن بلکه هر شکوائیه ای داری در پیشگاه خداوند عرضه بدار. پوشیدن اسرار و رازداری از صفات نیکان می باشد. فضل و عنایات الهی شامل حال هرکسی که خدا بخواهد می شود. توانگری و درویشی و عزت و خواری نیز به مشیت اوست . کسی را در این امر اختیاری نیست .

ای سالک قناعت بورز که قناعت گنجینه ای است که هرگز فنا نمی پذیرد.

به داده خدا راضی باش و ملازم این خصال باش تا از جمله عارفان خدا باشی . دارای قلبی مطمئن و باطنی پاک خواهی شدو خدا تو را اسرار می آموزد که دنیا در نظرت بی مقدار و آخرت  را در چشمت عزیز می دارد. اگر می خواهی در بسته ای پیش رویت باقی نماند از خداوند بترس زیرا خداوند کلید تمام درهای بسته را در اختیار دارد.

ای سالک در قبال مقدرات و خواست های خدا سالک باش.

بارخدایا روئیت جمال و جلال خود را ارزانی ما گردان و لذت قرب خود را به ما بچشان و ما را از کسانی بگردان که رضای تو را بر هر چیز دیگری ترجیح می دهند.

چرا پیر غریب است ؟

غریب از واژه غربت و به معنی و مفهوم کسی است که در غربت و یا دیاری باشد که اهل آن دیار او را نشناسند

اما مگر حضرت پیر از دیار ما نبود و مگر ما او را نمی شناختیم ؟

جواب منفی است . نه از دیار ما بود و نه او را می شناختیم .

او از دیار عاشقی بود و ما از دیار نفس و شناخت به معنی دانستن مشخصات شناسنامه ای ایشان مد نظر نیست بلکه معرفت به ابعاد وجودی و اندیشه ای حضرتش مقصود است که تا هنوز هم بسیاری از ما به ژرفای اندیشه متعالی و ابعاد نامتناهی ذات ایشان واقف نشدیم و ( هر کسی از ظن خود شد یار ایشان ) .

حتما به یاد دارید و به یاد داریم که چقدر فریاد ( هل من ناصر ینصرنی ) سر می دادند ، چقدر از سر اخلاص فریاد می زدند ( بابا به خدا من شریعتی هستم و طریقت بدون شریعت را بیخود می دانم ) چقدر فریاد زدند ( بابا امر به معروف و نهی از منکر کنید ) و...

اما ما و همه کسانی که می شنیدیم – البته نمی شنیدیم – فقط نظاره گر بودیم و دل هایمان تحمل و توان پذیرش این همه زلال اندیشه را نداشت . شاید به ظاهر می پذیرفتیم ، اما با اعمالمان خلاف آن را ثابت می کردیم . او را از جنس خودمان می پنداشتیم در حالیکه ایشان از زمره اولیای الهی بودند که در میان خلق بودند ولی دل با خالق داشتند و صرفا حسب وظیفه با ما و به منظور ارشاد و دستگیری معاشرت می فرمود .

و این یعنی فراهم کردن زمینه غربت ایشان . اینکه حرف ایشان را نمی فهمیدیم و یا اگر می فهمیدیم توان انجامش را نداشتیم یعنی نشناختن حضرتش . یعنی حاج سید علی اشرف در میان ما غریب بود

اینکه علیرغم علم به ناتوانی و نادانی و سرکشی نفسمان در برابر دریای آرام تواضع و اخلاصش به اجتهاد می پرداختیم ، نشانه غریب بودن ایشان نیست ؟

اینکه از همه اندیشه های ناب و ولایی ایشان فقط دف و سما را گرفتیم و به ابعاد نامتناهی و انسان ساز دستوراتش نمی اندیشیم یعنی او را به غربت کشاندیم .

آیا اندیشیده ایم هدف حضرتش از این همه رنج و تعبی که به جان خرید چه بود ؟

آیا باور داریم فقط برای کمال ما و آزادی ما تلاش کرد ؟ اگر اینگونه است چرا خودمان نیز همتی نمی کنیم ؟

برای انتشار و تجلی  اندیشه های ناب و برگرفته از شریعت محمدی و طریق علوی ایشان  در میان جامعه و حتی خانواده خودمان چه کرده ایم ؟

مگر نفرمود : بابا با اعمالتان تبلیغ بکنید ؟

مگر نفرمودند : درویشی یعنی در خویشی ؟

مگر نفرمودند : عشق ، محبت و خدمت ؟

مگر نفرمودند : عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست ؟

مگر نفرمودند : بابا بیایید از آنچه که نزد من است بهره ببرید تا با خودم آن را نبرم ؟ آیا بهره ای گرفتیم ؟ آیا بهره ای می بریم ؟

بیاییم برای جبران این همه محنتی که به حضرتش تحمیل کردیم وبرای جبران قدرناشناسی هایمان قدری به خود بیاییم و به سلوک توام با عشق بپردازیم تا درهای مهر و محبت به روی ما گشوده شود و در فردای محشر شرمنده ایشان و اجداد طاهرینش نباشیم ؟

و فراموش نکنیم که هنوز هم دیر نیست زیرا به فرمایش حضرتش : حیات و ممات اولیا یکی است و ایشان ( حی ) است و ذاتش ما را نظاره گر و...

معنای روح و مراتب آن در قرآن

گفتاری درباره اینکه ‏روح در قرآن به چه معنا استدر قرآن کریم کلمه "روح"  که متبادر از آن مبدا حیات است ، مکرر آمده، و آنرا منحصر در انسان و یا انسان و حیوان به تنهایی ندانسته، بلکه در مورد غیراین دو طایفه نیزاثبات کرده، مثلا در آیه؛"فارسلنا الیها روحنا" ،  روح خود را به سوی مریم گسیل داشتیم. سوره مریم، آیه 17. و در آیه"و کذلک اوحینا الیک روحا من‏امرنا"  ،  و این چنین وحی کردیم به تو، روحی از امر خود را. سوره شوری، آیه 52.  و در آیاتی دیگر در غیر مورد انسان و حیوان استعمال کرده پس معلوم می‏شود روح یک‏مصداق در انسان دارد، و مصداقی دیگر در غیر انسان. و در قرآن چیزی که صلاحیت دارد معرف روح باشد نکته‏ای است که در آیه؛ "یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی"  است،ازتودرباره"روح"سؤال میکنند، بگو روح ازفرمان پروردگارمنست. س اسراء،آیه 85. که می‏بینیم آن را به طور مطلق و بدون‏هیچ قیدی آورده، و در معرفیش فرموده: روح از امر خداست، آنگاه امر خدا را در جای دیگرمعرفی کرده که؛ "انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون فسبحان الذی بیده ملکوت‏کل شی‏ء" تنها امر او در هنگامی که اراده چیزی کرده باشد این است که به آن چیز بگوید باش و آن چیزموجود شود، پس منزه است‏خدایی که ملکوت هر چیزی به دست او است. سوره یس، آیات 82 و 83.   وفرموده که امر او همان کلمه و فرمان ایجاد است، که عبارتست ازهستی، ‏اما نه از این جهت که (هستی فلان چیز و) مستند به فلان علل ظاهری است، بلکه از این‏جهت که منتسب به خدای تعالی است و قیامش به اوست. و به این عنایت است که مسیح (ع) را به خاطر اینکه از غیرطرق عادی وبدون داشتن پدر به مریم داده شده کلمه او و روحی از او معرفی نموده، فرموده: "و کلمته‏القیها الی مریم و روح منه"  وکلمه(مخلوق) اوست که او را به مریم القا نمود وروحی ازطرف او بود. سوره نساء، آیه 171.  و قریب به همین عنایت است آیات زیر که می‏فرماید: "ان مثل عیسی عند الله کمثل ادم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون" مثل عیسی در نزد خدا، همچون مثل آدم است که او را از خاک آفرید و سپس به او فرمودموجود باش او هم فورا موجود شد.سوره آل عمران، آیه 59.چون در این آیه داستان‏عیسی را تشبیه کرده به داستان پیدایش آدم. و خدای تعالی هر چند این کلمه را در اغلب موارد کلامش با اضافه و قید ذکرکرده، مثلا فرموده: "و نفخت فیه من روحی"  ، و در او از روح خود دمیدم. سوره حجر، آیه 29. و یا فرمود: "و نفخ فیه من روحه"  ، و در او از روحش دمید. سوره سجده، آیه 9.و یافرموده: "فارسلنا الیها روحنا"  ، روح خود را به سوی مریم گسیل داشتیم. سوره مریم، آیه 17.  و یا فرموده: "و روح منه" ( إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللّهِ وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ) ، نسبت به خدا جز حق مگویید . جز این نیست که مسیح عیسى بن مریم فرستاده خدا و کلمه اوست که به مریم القا کرد و [ این بنده پاک و خالص ] روحى از سوى اوست ; پس به خدا و فرستادگانش ایمان آورید ،  سوره نساء، آیه 171. و یا فرموده: "و ایدناه بروح‏القدس"  ، و او را به وسیله روح القدس تایید نمودیم. سوره بقره، آیه 87.و آیاتی دیگر(که در آنها تعبیر کرده به"روحم"، "روح خود"، "روحمان"، "روحی از او"، "روح القدس"و غیره). لیکن در بعضی از موارد هم بدون قید ذکر کرده، مثلا فرموده: "تنزل الملئکة و الروح‏فیها باذن ربهم من کل امر"  ، ملائکه و روح در شب قدر به اذن پروردگارشان و از هر امری نازل می‏شوند.سوره قدر، آیه 4.  که از ظاهر آن برمی‏آید روح موجودی مستقل و مخلوقی‏آسمانی وغیرملائکه است. و نظیر این آیه به وجهی که می‏فرماید: "تعرج‏الملئکة و الروح الیه فی یوم کان مقداره خمسین الف سنة"  ملائکه و روح در روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است به سوی او عروج می‏کنند. سوره معارج، آیه 4.  و اما روحی که متعلق به انسان می‏شود از آن تعبیر کرده به"من روحی ، از روح‏خودم"و یا"من روحه - از روح خودش"، و در این تعبیر کلمه"من"را آورده که بر مبد ئیت‏دلالت دارد، و نیز از تعلق آن به بدن انسان تعبیر به نفخ کرده، و از روحی که مخصوص به‏مؤمنینش کرده به مثل آیه"و ایدهم بروح منه"  و آنها را با روحی از جانب خود تایید کرد. سوره مجادله، آیه 22.و یا تعبیر نموده و در آن حرف "باء" را بکاربرده که بر سببیت دلالت دارد، و روح را تایید و تقویت‏خوانده، و از روحی که خاص‏انبیائش کرده به مثل جمله؛"و ایدناه بروح القدس"  ،  او را به وسیله روح القدس توانایى بخشیدیم ;  سوره بقره، آیه 87. تعبیر نموده، روح را به کلمه" قدس" اضافه نموده که به معنای نزاهت و طهارت است، و این را هم تایید انبیاءخوانده. و اگر آیه سوره قدر را ضمیمه این آیات کنیم معلوم می‏شود نسبتی که روح مضاف دراین آیات با روح مطلق در سوره قدر دارد، نسبتی است که افاضه به مفیض و سایه به چیزی که‏به اذن خدا صاحب سایه شده است دارد. و همچنین روحی که متعلق به ملائکه است، از افاضه روح به اذن خداست، و اگر درمورد روح ملک تعبیر به تایید و نفخ نفرموده، و در مورد انسان این دو تعبیر را آورده، در موردملائکه فرموده: "فارسلنا الیها روحنا" روح خود را به سوی مریم گسیل داشتیم. سوره مریم، آیه 17.و یا فرموده: "قل نزله روح "، بگو آن را روح القدس نازل کرده. سوره نحل، آیه 102. و یا فرموده: "نزل به‏الروح الامین"  ، روح الامین آن را نازل کرده است. سوره شعراء، آیه 193. برای این بود که ملائکه با همه اختلافی که در مراتب قرب و بعد از خدای‏تعالی دارند، روح محضند، و اگر احیانا به صورت جسمی به چشم اشخاصی در می‏آیند تمثلی‏است که به خود می‏گیرند، نه اینکه به راستی جسم و سر و پایی داشته باشند، همچنان که‏می‏بینیم در داستان مریم(ع)می‏فرماید: " فارسلنا الیها روحنا فتمثل لها بشراسویا"  ، ما روح خود را به سوی مریم فرستادیم، و او در برابر وی به صورت بشری تمام عیار مجسم شد. به خلاف انسان که روح محض نیست بلکه موجودی است مرکب از جسمی مرده، وروحی زنده، پس در مورد او مناسب همان است که تعبیر به نفخ (دمیدن) بکند، همچنان که ‏در مورد آدم فرمود: " فاذا سویته و نفخت فیه من روحی"هنگامی که کار آنرا به پایان رساندم و دراو ازروح خود دمیدم. سوره حجر، آیه 29.  و همانطور که اختلاف روح در خلقت فرشته و انسان باعث‏شد تعبیر مختلف شود، ودر مورد فرشته به نفخ تعبیر نیاورد، همچنین اختلافی که در اثر روح یعنی حیات هست که ازنظر شرافت و خست مراتب مختلفی دارد، باعث‏شده که تعبیر از تعلق آن مختلف شود، یکجاتعبیر به نفخ کند، و جای دیگر تعبیر به تایید نماید، و روح را دارای مراتب مختلفی از نظراختلاف اثرش بداند. آری یک روح است که در آدمیان نفخ می‏شود، و در باره‏اش می‏فرماید: " و نفخت‏فیه من روحی"، و در او از روح خود دمیدم. سوره حجر، آیه 29. و روحی دیگر به نام روح تایید کننده است، که خاص مؤمن است،  درباره‏اش فرموده: "اولئک کتب فی قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه" ،  آنها کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه قلوبشان نوشته و با روحی از ناحیه خودش‏ایشان را تقویت فرموده. سوره مجادله، آیه 22. که از نظر شرافت درماهیت و از نظر مرتبت و قوت اثرش شریفتر و قویتر از روحی است که در همه انسانهای‏زنده است، به شهادت اینکه در آیه زیر که در معنای آیه سوره مجادله است می‏فرماید: " او من‏کان میتا فاحییناه و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج‏منها" . آیا کسی که مرده بود، و ما او را زنده کردیم، و برایش نوری قرار دادیم، که با آن در بین مردم‏راه می‏رود، در مثل، مثل کسی است که در ظلمتهای بسیار قرار گرفته، و خارج شدن از آن برایش‏نیست؟. سوره انعام، آیه 122.ملاحظه می‏کنید که در این آیه مؤمن را زنده به حیاتی دارای نور دانسته، و کافر را بااینکه جان دارد مرده و فاقد آن نور می‏داند، پس معلوم می‏شود مؤمن روحی دارد که کافر آن راندارد، و روح مؤمن اثری دارد که در روح کافر نیست. ازاینجا معلوم می‏شود روح مراتب مختلفی دارد، یک مرحله ازروح آن مرحله‏ای‏ است که درگیاهان سبز هست، و اثرش این است که گیاه و درخت را رشد می‏دهد، و آیات‏داله براینکه زمین مرده بود، و ما آنرا زنده کردیم درباره این روح سخن میگوید مرحله‏ای دیگر از روح آن روحی است که به وسیله آن انبیا تایید می‏شوند، و جمله" و ایدناه بروح القدس"    او را به وسیله روح القدس توانایى بخشیدیم.  سوره بقره، آیه 87.  از آن خبر می‏دهد، و سیاق آیات دلالت دارد بر اینکه این روح‏شریف‏تر است و مرتبه‏ای عالی‏تر از روح انسان دارد. و اما آیه"یلقی الروح من امره علی من یشاء من عباده لینذر یوم التلاق"  ، روح را از عالم امر خود بر هر کس از بندگانش بخواهد القاء می‏کند، تا او مردم را از روزتلاقی بیم دهد. سوره مؤمن، آیه 15.  و آیه؛ "وکذلک اوحینا الیک روحا من امرنا"  ،  و اینچنین وحی کردیم به سوی تو روحی را ازعالم امر خود. سوره شوری،آیه 52 هم می‏تواند با روح ایمان تطبیق شود، و هم با روح‏القدس. و خدا داناتر است. المیزان جلد 20 صفحه 280 علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه    

نقل از : تبیان