آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

مراتب نفس در آیات قرآن

معنی کلمه نفس
با دقت در موارد کاربرد کلمه «نفس» سه معنا برای آن ثابت می شود:
الف) به معنای همان چیزی که به آن اضافه می شود: «نَفسُ الاِنسانِ» یعنی خود انسان و «نفس الشیء» یعنی خودِ شیء. بنابراین معنا، اگر این کلمه به چیزی اضافه نشود، هیچ معنایی ندارد. پس منظور از کلمه «نفس» تأکید لفظی یا معنوی بر مضاف الیه آن است. درباره خدای متعال نیز به همین معنا به کار رفته است: «کَتَبَ عَلی نَفسِهِ الرَّحمَه»؛ ''از آن خداست رحمت (و بخشش) را بر خود، حتم کرده است.'' (انعام/12).
ب) به معنای شخص انسان ـ انسان به منزله موجودی که مرکب از روح و بدن است: «خَلَقَکُم مِن نَفسٍ واحِدَه»؛ ''خدا آن کسی است که شما را از یک نفس، یعنی یک شخص انسانی، آفرید'' (زمر/ 6).
ج) به معنای روح انسانی؛ چون آنچه مایه تشخص شخصی انسانی است علم و حیات و قدرت است که آن هم قائم به روح آدمی است.

نفس انسان دارای مراتب زیر است: نفس اماره، نفس لوامه، نفس مطمئنه. فلاسفه، این مورد را می گویند " وحدت در کثرت، کثرت در وحدت ". اینجور نیست که انسان چند " خود " جدا داشته باشد، یک کار را نفس اماره می کند، یک کار دیگر را نفس لوامه و یک کار دیگر را نفس مطمئنه. نه، نفس انسان گاهی در یک حد پایین است، در آن حد پایین که کار می کند، آنجا که تحت فرمان عقل نیست، اسمش می شود نفس اماره. همین نفس در یک درجه بالاتر چشمهایش را باز می کند و هشیارتر می گردد، می شود " نفس لوامه " که خودش خودش را ملامت می کند. اگر دو تا بود که دیگر ملامت معنی نداشت. خودش کار بدی کرده، بعد خودش خودش را محاکمه می کند، در آن واحد خودش می شود قاضی، خودش می شود مدعی، خودش می شود مدعا علیه، و علیه خودش حکم صادر می کند. محاسبة النفس معنایش همین است. «لا اقسم بیوم القیامه* و لا اقسم بالنفس اللوامه»؛ ''نه قسم به روز قیامت و نه قسم به نفس پر حسرت و ملامت.'' (قیامت/ 1و2).

این را در ردیف قیامت هم ذکر کرده که همان طور که در قیامت خداست که به حسابها رسیدگی می کند، خداوند به انسان یک درجه ای از روح و روان داده که از خود انسان در دنیا حساب می کشد. این است که انسان یک شخص واحد و یک شی ء واحد است که این پله ها را طی می کند. نفس اماره همان نفس لوامه است و نفس لوامه همان نفس مطمئنه است اما اینها در درجات مختلف هستند، درجاتش هم مربوط به این است که در چه درجه ای از توجه و آگاهی و تذکر و صفا و نبودن حجابها و داشتن ایمان و یقین بیشتر و امثال اینها باشند، و الا همان یکی است.

از قرآن کریم به خوبى استفاده مى شود که روح و نفس انسانى داراى سه مرحله است:

1 - نفس اماره
یعنى روح سرکش که پیوسته انسان را به زشتیها و بدیها دعوت مى کند، و شهوات و فجور را در برابر او زینت مى بخشد، این همان چیزى است که خداوند در سوره یوسف از زبان او مطرح کرده است و می فرماید: «و ما ابرىء نفسى ان النفس لامارة بالسوء»؛ ''من هرگز نفس خود را تبرئه نمى کنم، چرا که نفس سرکش همواره به بدیها فرمان مى دهد '' (سوره یوسف آیه 53).

2 - نفس لوامه
که در آیات سوره قیامت به آن اشاره شده، روحى است بیدار و نسبتا آگاه، هر چند هنوز در برابر گناه مصونیت نیافته گاه لغزش پیدا مى کند. و در دامان گناه مى افتد اما کمى بعد بیدار مى شود توبه مى کند و به مسیر سعادت باز مى گردد، انحراف در باره او کاملا ممکن است، ولى موقتى است نه دائم، گناه از او سر مى زند، اما چیزى نمى گذرد که جاى خود را به ملامت و سرزنش و توبه مى دهد. این همان چیزى است که از آن به عنوان وجدان اخلاقى یاد مى کنند، در بعضى از انسانها بسیار قوى و نیرومند است و بعضى بسیار ضعیف و ناتوان ولى به هر حال در هر انسانى وجود دارد دیگر اینکه با کثرت گناه آن را به کلى از کار بیندازد. خداوند می فرماید: «لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَمَه* وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَه»؛ ''سوگند به روز قیامت و سوگند به نفس لوامه، وجدان بیدار و ملامت گر، (که رستاخیز حق است) '' (سوره قیامت/ آیه 1و2).

3 - نفس مطمئنه
یعنى روح تکامل یافته اى که به مرحله اطمینان رسیده، نفس سرکش را رام کرده، و به مقام تقواى کامل و احساس مسؤولیت رسیده که دیگر به آسانى لغزش براى او امکان پذیر نیست. این همان است که در سوره الفجر آیه 27 و 28 مى فرماید: «یا ایتها النفس المطمئنه* ارجعى الى ربک راضیه مرضیه»؛ ''اى نفس مطمئنه! به سوى پروردگارت باز گرد، در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو ''.
به هر حال این نفس لوامه رستاخیز کوچکى است در درون جان هر انسان که بعد از انجام یک کار نیک یا بد، بلا فاصله محکمه آن در درون جان تشکیل مى گردد و به حساب و کتاب او مى رسد. به همین جهت گاه در برابر یک کار نیک و مهم چنان احساس آرامش درونى مى کند، و روح او لبریز از شادى و نشاط مى شود، که لذت و شکوه و زیبائى آن با هیچ بیان و قلمى قابل توصیف نیست. و به عکس، گاهى به دنبال یک خلاف و جنایت بزرگ چنان گرفتار کابوس وحشتناک، و طوفانى از غم و اندوه مى گردد، و از درون مى سوزد، که از زندگى به کلى سیر مى شود، و حتى گاه براى رهائى از چنگال این ناراحتى خود را آگاهانه به مقامات قضائى معرفى و به چوبه دار تسلیم مى کند.

البته قرآن از دو نفس دیگر نیز نام می برد:
- نفس مُلهَمِه: نفسی که خداوند شر و خیرش را به او الهام کرده: «وَ نَفسٍ وَ ماسَوّیها* فَاَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقویها، شمس/ آیات 7 و 8»
- نفس مُسَوَّلِه: نفسی که به وسوسه نیروهای شیطانی دچار می شود: «بَل سَوَّلَت لَکُم اَنفُسُکُم اَمراً، یوسف/ 83»؛ ''هوسهای نفسانی شما این کار را برای شما آراسته''

سؤال کردن مرید از پیر در حقایق فرماید

یکی کرد است از پیر حقیقت

سؤالی تا بگفت او از شریعت

سؤالی کرد وی یکی روز از پیر

که ای تو جان همه شاه و همه میر

توئی دانم که تو شاه و امیری

حقیقت در حقیقت دستگیری

تو دیشب حالتی بودت در اسرار

چنانت شکر بد اندر بر یار

که بیخود گشته بودی در احد تو

یکی اسرار راندی سخت بد تو

چنان در بیخوی بیعقل بودی

که خود میگفتی و خود میشنیدی

منت حاضر بُدم تا راز گفتی

بسر دیگر همین سر باز گفتی

چنین میگفتی آنگاهی در اسرار

ندانم تا بدی آنگه خبردار

چنین میگفتی آن دم صاحب راز

که نامد هیچکس بی تو دگر باز

تو شاهی لیک امروزی تو بنده

در اینجاگه ترا دانم پسنده

من اوّل بنده بودم در بر تو

کنونم شاه وین دم سرور تو

تو این دم بندهٔ من شاه گشته

که هستم این زمان آگاه گشته

نبودم اوّل اینجاگه خبردار

شدم این لحظه من از خواب بیدار

کنونم شد خبر کایندم تو هستی

حقیقت بندهٔ و بت پرستی

تو این دم بت پرست و بنده باشی

چو خورشیدی کنون تابنده باشی

همی گفتی شبی بیهوش آندم

در آن حیرت شدی بیهوش یکدم

مگو ای شیخ دیگر مر چنین راز

ترا دادم در اینجاگه خبر باز

ادامه مطلب ...

امام علی عصاره خلقت

سیزده رجب ، سی سال بعدعام الفیل ، ده یادوازده سال مانده به بعثت آخرین پیام آور الهی، هنوز فضای مکه بادعوت توحیدی خاتم انبیاء عطرآگین نشده ، هنوز خشونت وسنگدلی عده ای ازمردم ، زندگی راتیره تر وظلمانی جلوه می دهد. فقط عده ای معدود فریاد توحیدی ابراهیم خلیل را با جان دل می شنوند.

بانویی به سوی کعبه می آید دلش هوای مناجات کرده شاید! و چه جایی بهتر از کعبه ، آرام آرام قدم برمی دارد ، دور کعبه طواف می کند، باخالق مناجات می کند، ناگاه چهره اش درهم فرو می رود براثردرد زیاد، سربه آسمان بلند می کند.

ای پروردگار من ، البته من به تو وآنچه ازجانب توآمده است اعم ازپیامبران وکتابهای آسمانی ایمان دارم وسخن حضرت ابراهیم خلیل (ع) راگواهی می دهم وهمانا اوکعبه رابازسازی می کرد تورابه حق کسی که کعبه رابناکرد وبه حق فرزندی که درشکم دارم سوگندمی دهم درد زایمان را بر من آسان فرما.  1

این بانو می خواهد ازکعبه دور شود بارها شنیده بودقصه ی تولد حضرت عیسی (ع)، آن هنگام که مریم را درد زایمان رسیده بود، ندای وحی آمد که ای مریم از بیت المقدس دورشو باید آن جاراترک می کرد هرچه زودتر ، اما هنوزقدمی برنداشته بود که دیوارکعبه شکافته شد.

فاطمه بنت اسد ازمیان شکاف عبورمی کند ودیوار کعبه دوباره بسته می شود مردم متعجب وحیرت زده نگاه می کنند ، عده ای تلاش می کنند قفل درکعبه رابازکنند اما هیچ نتیجه ای ندارد فاطمه درمیان کعبه است 3 روزمهمان خدا وفرشتگان خدمتگزار این بانو.

گویی فاطمه بنت اسد به واسطه ی نوزادش معتکف خانه خداشده است پس ازسه روز شکاف دوباره گشوده می شود زن ازدل کعبه بیرون می آید نوزادی درآغوشش خودنمایی می کند ندایی به گوش فاطمه می رسد ای فاطمه نام فرزندت راعلی بگذار که اوعلی است وخدای علی اعلی

می فرماید نام اورا ازنام خودم گرفتم وی رابه ادب خویش پرورش دادم وازرازورمز دانشم آگاه ساختم پس خوشا به حال کسی که اورا دوست بدارد وسربرفرمانش سپارد وبدابه حال آن کسی که دشمنش دارد ونافرمانی اش کند درکتابهای منابع فریقین (شیعه وسنی) آمده.

بغیر از علی (ع) هیچکس درخانه ی خدا متولد نشد ازحاکم نیشابوری چنین نقل شده است :

امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) درمکه ودرخانه ی خداشب سیزدهم رجب سی سال پس از
عام الفیل به دنیاآمد نه پیش ازوی ونه پس ازآن حضرت به غیراز او مولودی دربیت الله الحرام متولد نشد واین کرامتی برای وی وبه سبب مقام باعظمت اوبود.2

علامه امینی، راوی احمدبن عبدالرحیم دهلوی مشهور به (شاه ولی الله) را در کتاب ازله الخلفاء دراین باره نقل کرده است که همچون گفتار حاکم نیشابوری است وازقول شهاب الدین آلوسی صاحب تفسیر کبیر درکتاب شرح قصیده ی عینیه عبدالباقی افندی عمری می نویسد:

این که امیر (کرم الله وجهه) درخانه ی خدا به دنیا آمد درجهان امری مشهور است ودرکتاب های دوفرقه ی شیعه وسنی آمده است به غیراز ولی (کرم الله وجهه) هیچکس درخانه ی خدا متولدنشدوچقدر مناسب است که امام درجایی که قبله ی  مسلمانان است به دنیا آید منزه که هرچیز رادرجای خود قرار داد و اوبهترین حکم کنندگان است.3

آن چه گذشت ونیزشواهدی دیگر گواهی می دهد که تنها امیرمومنان (ع) درکعبه به دنیا آمده است ودرحقیقت مهر بطلانی است برنقل نادرست ولادت حکیم بن حزام یکی از سران مشرکان مکه درخانه ی خدا.

فاطمه بنت اسد پس ازخروج ازکعبه نوزاد خود را به خانه آورد پیغمبر ازماجرا باخبرشده بود ودرخانه ی ابوطالب بود نوزاد تاآن لحظه چشم بازنکرده بود نخستین بار که چشم گشود لحظه ای بودکه پیغمبر تبریک گویان به همسرعموی خویش ، نوزاد را ازآغوشش برگرفت ، بدین سان نخستین نگاه نوزاد به روی محمد (ص) بود آن حضرت صورت نوزاد رابوسید ونامش راعلی گذارد وبه عمو وهمسرش مژده داد که این نوزاد آینده ای درخشان دارد. پرورش در دامان پیامبر (ص) برجسته گردد.

در دوران کودکی علی (ع) حضرت ابوطالب به فقرو تهیدستی دچار شد به گونه ای  که اداره ی خانواده برایش دشوار گردید پیامبر اکر م (ص) برای جبران نیکیهایی که از ابوطالب و همسر او دیده بود از عموهای خود حمزه و عباس خواست تا نزد ابوطالب بروند و سرپرستی فرزندان او را برعهده  گیرند ابوطالب این پیشنهاد را پذیرفت .

پیامبر (ص) دست علی را گرفت و فرمود:

من کسی را انتخاب می کنم که خدا او را برای من انتخاب کرده است.

امام علی (ع) در خطبه ی قاصعه این دوران را چنین توصیف می کند.

من در نزد رسول خدا(ص)  چه منزلتی داشته ام ، خویشاوندی من با آن گرامی و موقعیت خصوصی من با آن حضرت بدان گونه بود که از همان کودکی در آغوش او بودم  و او مرا بر روی دامن خود می نهاد و در روی سینه ی خویش جای می داد و مرا در بستر خود می خوابانید چنانکه تنم را به تن خویش می چسبانید و بوی خوش خود را به من می بویانید و گاه چیزی را می جوید و بعد آن را در دهان من می نهاد.و نه هرگز دروغی در گفتاری از من دید و نه ناشایستی در رفتاری و در ادامه کلام خویش فرمود:

یرفع لی فی کل یوم من اخلاقه علما و یامرنی با الا فتداء به  4

رسول اکرم (ص) هر زوز بابی از علم و اخلاق به چهره ی من می گشود و هر سال که مجاور کوه حرا می شد و در جوار آن کوه به عبادات می پرداخت.

فاراه و لا یراه غیری

من او را می دیدم و جز کسی وی را نمی دید.

 

شامه غیبی علی (ع)

اری نور الوحی و الرساله و اشم ریح النبوه  5

من نور وحی و رسالت را میدیدم و نسیم نبوت هم به مشامم می رسید، آن شامه ای که نسیم  غیبی را استشمام می کند و در انبیا علیهم السلام  وجود داشت در علی بن ابی طالب هم بود شخصیتی که دست پرورده ی پیامبر اعظم (ص) است می فرمایند:

هم نور وحی و رسالت را می بینم  و هم بوی نبوت را استشمام می کنم سپس می فرماید من به رسول اکرم (ص) عرض کردم این آهنگ و ناله ی ویژه شیطان از کجا به گوش می رسد؟

و لقد سمعت رنه الشیطان حین منزل الوحی علیه (ص) فقلت یا رسول الله ماهذه الرنه؟ فقال (ص) هذا الشیطان آیس من عبادته انک تسمع ما اسمع و تری ما اری الا لست بنبی و لکنک لموزیر؟ انک لعلی خبیر 6

فرمود:

این افسوس شیطان است که فهمید دیگر پرستش نمی شود  جایی که وحی و نبوت و رسالت حکومت کند آنجا دیگر شیطان عبادت نمی شود و این ناله ی تاثر و حسرت امیز شیطان نشانه ی یاس اوست، او ایس شده که معبود باشد آنگاه فرمود ای علی هرچه را من می بینم تو نیز می بینی و هرچه را من می شنوم تو نیز می شنوی جز آنکه تو پیامبر نیستی لیکن وزیر من هستی و تو بر پایه ی  خیر استواری  آری علی (ع) تجلی عالی ذات اعلای الهی است.

خورشید وجود او ظرف همه ی ویژگیهای پسندیده  خدای متعال است آن موجود سماوی که در کوتاه مدتی زمینی شد تنها کعبه می توانست تجلی وجودش را پذیرا باشد.

در خطبه ی شقیقه خود می فرماید:

ینحدر عنی السیل ولا یرقی الی الطیر7

این جمله از جمله های معروف خطبه شقیقه است می فرماید:

من آن کوه بلندم که سیل علوم از من سرازیر می گردد و هیچ پرواز کننده ای به مقام اوج گرفته ی من پر نمی کشد فکر اندیشمند عادی به مقام والای علی بن ابی طالب (ره) نمی یابد و علومی که از این حکیم الهی سیل گونه می تراود تحمل و فرا گرفتنش مقدور افراد عادی نیست زیرادربرابرسیل نمی توان ایستادبله می توان ازکناره های آن به قدرتوان
بهره برد.8

اوشبانه روز بارسول خدابود وبه وحی گوش می سپرد وهمراه رسول خدابود وبااوبه آفاق وحی
می چرخید همه ی علوم راازاوفراگرفت به نقل ازرسول خدا(ص)می گوید:(من شهردانش وعلی دروازه ی آن است می فرماید رسول خداهزارباب ازعلم رابه من آموخت وازهربابی هزاردریچه ی دیگربه رویم گشودوقتی رسول خداهجرت کرد علی (ع) سوارکارقهرمان اسلام بودکه مسئولیت اسلام جاری را باهمه وجودوبه رغم آن که آموزش نظامی ندیده بود پذیرفت اوقهرمان بودواحزاب وحنین وخیبرو...بوددرمدینه هم مثل مکه درخانه رسول خدازندگی کرد.علی(ع) هرجاکه پامی نهاد سراج فتح وچراغ پیروزی می افروخت. آغاز حیاتش طلوع هدایت وانجام شهادتش غروب سعادت بودهرروز پیش ازفجرطلوع می کردوبه فجرطلوع کردن می آموخت.
جوامع بشری امروزتشنه ی اقیانوس بی کران علومی است که نهج البلاغه ی امام علی(ع)
جلوه ای ازاین معارف است.

او به اعتراف دوست ودشمن وبه شهادت تاریخ، انسانی کامل وآراسته بتمامی کمالات ونمونه ی کاملی ازپیروان نبی اکرم(ص) است. ودراین وادی عقول کاروان بشری حیران این پدیده ی خلقتند کدام عابدی رادرتمام طول تاریخ سراغ داریدکه این چنین درمعبود خودذوب شده باشد.

آنچنان که خود می فرماید:

اگر حجابها برداشته شود، بریقین من زیاده نخواهد شد

لوکشف الغطا مازددت یقینا

این سوخته ی مکتب توحیدحجابهارادریده وبرخزائن معنی دست یافته است علی(ع)تمام جهان هستی رابا پشیزی سودانکرداومقام خلافت راکم ارزش ترازآب دماغ بزی می دانست و می فرمود:

اگربرای گرفتن حق مظلومی ازظالمی نبودافسارشترخلافت رابرگردنش می انداختم واورابه خودوامی گذاشتم.

 

علی (ع) سخنگوی وحی:

درخطبه 158 نهج البلاغه می فرماید:ذلک القران فاستنطقوه ولن ینطق ولکن اخبرکم عنه الا ان فیه علم مایاتی والحدیث عن الماضی و دوائررائکم و نظم تاتیکم 9

قرآن کریم که کلام خداست اسرار عالم رادربرداردوسخن نمی گوید،منم که قرآن راگویا می کنم.

قرآن سخن نمی گوید شما ازقرآن بپرسید،اوحرف نمی زند منم که سخنگوی قرآنم.

منم که قرآن رابه سخن درمی آورم.

امیرمومنان، همان است که دربرابر حقیقت خود، چشم تمامی بشریت رادرهمیشه ی تاریخ خیره کرده وارواح وعقول بشری رابه حیرت واداشته است.

این شاهکارخلقت، بلندی همت، پاکی دامان- بزرگی روح، قدرت بیان- بلاغت وفصاحت درکلام خلاصه خطبه های سراسر حکیمانه ازآن حضرت شخصیتی ساخته که دوست ودشمن را به تعظیم واداشت.

ابن ابی الحدید معتزلی درشرح خطبه ی توحیدی آن حضرت می گوید.

اگرتمام فصحای عرب درجایی جمع باشندواین خطبه برآنان قرائت شود شایسته است همگی به خاک افتاده سجده کنند.10

همان طورکه قرآن سوره هایی دارد ودرآن سوره هاآیاتی است که اگرخوانده شودبایدسجده کرد علی بن ابی طالب(ع) هم خطبه هایی دارد که یکی ازآنها همین خطبه است اگرآن رابرای خردمندان فصیح وبلیغ وکارشناسان فصاحت وبلاغت بخوانندآنان بایدسجده کنند11

ابن ابی الحدیدسوگندیادمی کند می گوید:

به آن  که همه ی   بدان سوگند یادمی کنندقسم یادمی کنم که من این خطبه رااز پنجاه سال پیش تاکنون بیش ازهزاربارخوانده ام وهربارکه می خواندم برایم تازگی داشت ومطلب جدیدوموعظه ای تازه برقلبم پدیدمی آورد.12

دیگران چه گفته اند:

الفضل ما شهدت به الاعداء

بولس سلامه مسحیی می گوید:

من یک مسحیی هستم ولی دیده ای بازدارم وتنگ نظر نیستم، من درباره ی شخصیتی بزرگ صحبت می کنم که مسیحیان جهان دراجتماعات خودازاوسخن می گویند وازتعلیمات جهان دراجتماعات خودازاوسخن می گویند

وازتعلیمات اوسرمشق می گیرندودینداریش راپیروی می کنند،ازآنجاکه درآئینه ی تاریخ، مردم پاک ونفس کش به خوبی نمایان هستندمی توان گفت علی (ع) بزرگترازهمه ی آنهاست اومرتفع تراز مدارستارگان است واین از خصائص نوراست که پاک ومنزه باقی مانده وگردوغباری نمی تواندآنرالکه داروکدرنماید.

ای علی(ع) استادادب وسخن،شیوه ی گفتارتوماننداقیانوسی است که درعرصه ی پهنا وآن روحها بهم می پیوندند. 13

همه خواهندترا،مسلم وترسا ویهودفاصله بیفتد چون شعراست راستی برسرکوی توعجب غوغایی است!

جبران خلیل جبران فیلسوف وشاعر مسحیی عرب زبان می گوید:

به عقیده ی من، پسرابوطالب اولین قدیسی است که باروح کلی ملازم شده وبااوهمنشینی ها داشته است آهنگهای ابدیت رااز روح کلی شنیده ودرگوش قومی که ازاین گونه نغمه ها نشنیده بودند منعکس ساخت هرکس ازاوخوشش می آید، برفطرت توحیداست وهرکس بااو دشمن است، ازابناء جاهلیت می باشدپسرابوطالب، شهیدراه عظمت خودشد اودرحالتی ازدنیارفت که نمازرابرزبان داشت وقلبش ازشوق لقای پروردگارسرشاربود،اعراب حقیقت مقام وموفقعیت اورانشناختندتازمانیکه مردانی ازایران ظهورکردندوگوهر وسنگ ریزه راتشخیص دادند.

آری، دنیاباتمام قامت درمقابل علی علیه السلام ایستاد وعلی باتمام قامت دنیا راباتیرتقواشکست اوکه عارفان ومتهجدان،پدرعرفان وپیشوای زاهدان می نامندش شجاعان ودلیرمردان اورامظهر شجاعت وجوانمردی،عدل پیشگان ودادخواهان اوراسرمشق دادگستری،حکمرانان وکارگزاران حکومتش رانمونه ی اعلای حکومت انسانی وفیلسوفان واندیشمندان اورادر قله های حکمت ودانایی می دانند.

خلاصه اومظهرهمه ی زیباییهاست که خدای متعال دروجودآن انسان کامل تجلی کرده است
زیباترین ولادت،زیباترین مربی،که رسول خدافرمودآناادیب الله وعلی ادیبی زیباترین اخلاق- گذشت- شجاعت- شهامت- جهاددرهمه ی عرصه هااوزیباترین بودوچه که لحظه ی شهادت این سرودازلی وابدی راسرداد فزت ورب اللکعبه

ممکن است این سوال پیش آیدکه چرابااین همه فضائل وعظمت مردم نه تنها همراهی وتبعت نکردندبلکه عده ای به مخالفت وعده ای بی تفاوت بودند؟

 

ضعف فرهنگی مردم بدترین مشکل رهبران الهی

درخطبه چهارم نهج البلاغه که بعدازجنگ جمل ایرادفرمود،دربخشی ازاین خطبه به این نکته اشاره می کندکه امروز جای پرده پوشی نیست،واقعیتهارابایدگفت وگرنه بیم این می رودکه توده ی مردم گمراه شوند واگرمن ترسی داشته باشم ازهمین جهت است نه ازناحیه ی خودم

قرآن درسوره مبارکه طه آیات 65-67 آنجا که خداوندمی فرماید:

قالوا یاموسی اماان تلقی واما تکون اول من القی، قال بل القو، فاذاحبالهم وعصیتهم بخیل الیه من سحرهم آنهاتسعی فاوجس فی نفسه جیفه موسی.

ساحران گفتند ای موسی آیاتواول عصای خودرامی افکنی یامااول باشیم؟ گفت شمااول بیفکنید دراین هنگام طناب ها وعصاها ی آنان براثر سحرشان چنان به نظر می رسید که حرکت می کند موسی ترس خفیفی دردل احساس کرد(مبادامردم گمراه شوند)

درحقیقت ترس موسی ازانحراف وگمراهی فرهنگی قوم خودبودموسائی که خودش اژدها افکن است .

موسائی که چوب را اژدها می کند وقتی دوباره دست می زند به اذن خدا

سنعید سیرتها الاولی   14

 

تحلیل امیر المومنان (ع) در نهج البلاغه از ترس موسای کلیم(ع)

فرمود: الیوم انطق لکم العجماء ذات البیان .............. لم یوجس موسی(ع) خیفه علی نفسه بل اشفق من غلبه الجهال و دول الضلال

من امروز حوادث عبرت انگیز تاریخ را که خاموش است و برای اهل معرفت گویاست برای شما به سخن در می آورم تا حقایق را فاش کنم، ، آن کسی که از دستورات من تخلف کند، از حق دور گشته است(چراکه) از زمانی که حق را به من نشان داده اند هرگز در آن تردید نکرده ام.(و نگرانی من هرگز به خاطر خودم نبوده بلکه به خاطر این بود که مبادا مردم گمراه شوند همان گونه که) موسی (ع) هرگز احساس ترس نسبت به خودش نکرد بلکه از این می ترسید که جاهلان و دولتهای ضلالت غلبه کنند و مردم را به گمراهی کشند.

بنابراین بدترین گمراهی و ضلالت، گمراهی فکری و فرهنگی است زیرا جامعه ای که از فرهنگ اصیل و جاودانه خود فاصله بگیرد و دنبال فرهنگ بی تفاوتی و بی هویتی برود از تعفل و اندیشه فاصله گرفته همواره دشمنان اسلام اول اصالت و فرهنگ را از انسان می گیرند یا فرهنگ را استحاله کرده که انسان باید دنبال آب باشد تا حیات خویش را حفظ کند به دنبال سراب می رود. چه زیبا بیان کرده قرآن کریم وقتی مردم فرعون را به عنوان خدا و خالق پذیرفتند وحال اینکه
می دانستند فرعون دروغ می گوید چون او نیز مانند دیگران مخلوق خداست.

می فرماید(فاستخف قومه فاطاعوه)

اول قوم خود را خفیف و تهی مغز کرد سپس بر آنان حکومت می کرد.

امام علی علیه السلام نیز با مردم خفیف مغز و فریب خورده مواجه بود مردمی که فضائل و معارف را باید از ائمه علیهم السلام و رهبران الهی بگیرند بی تفاوت شدند وقتی چنین رویدادی پیش آید بنا به تعبیر موسی علی (ع)

اذا خبت الزمان کسرت الفضائل و ضرت و نفعت الرزائل و نقعت

وقتی محیط اجتماع آلوده و ناپاک شد سجایای انسانی و فضائل اخلاقی بی رونق و زیان آور
می شود و برعکس رزائل و ناپاکی در جامعه رایج و سود بخش می گردد.

سخنان حکیمانه ی حضرت درموضوعات ومسائل مختلف نشانه ی نگاه دقیق اولیاء خداورهبران الهی به مسئولیت ایشان ورسالت سنگین آنها است مانند طبیب حاذقی که درد وبیماری راشناخته آنگاه دستور درمان صادر می کند.

برای نمونه به این رهنمود امیر بیان دقت فرمائید.

شخصی به محضر علی (ع) آمد ودرخواست کرد تا(ایمان) رابرایش تشریح وبیان کند .

امام (ع) فرمود فردا نزد من بیا تادرحضور جمعیت ، تورا به آن آگاه کنم که اگر گفتارم رافراموش کردی دیگری برای حفظ ونگهداری کند.

فان الکلام کاشاره یتقفها هذا و یخطئها هذا حکمت 266

زیرا سخن همچون شتر فراری است که بعضی آن را پیدا می کنند وبعضی آن رانمی یابند فردای آن روز شد امام (ع) درمیان جمعیت آمد ودرباره ی ایمان چنین فرمود :

ایمان برچهارپایه قراردارد 1- صبر2-یقین 3- عدالت 4- جهاد

صبر چهارشعبه دارد : 1- اشتیاق 2- ترس 3- زهد 4- انتظار

یقین نیز دارای چهارشعبه است : بینش درهوشیار 2- رسیدن به دقایق حکمت 3- پندگرفتن
 4- توجه به روش پیشینیان

عدالت نیزچهارشعبه دارد : 1- امربه معروف 2- نهی ازمنکر3- صدق وراستی درجبهه ی جنگ
 4- کینه ودشمنی بافاسقان حکمت 31

به این ترتیب امام (ع) باکمال عنایت وتوجه به سوال افراد وروشنگری وآگاهی بخشی ، همت
می کرد وبه طور جدی به مسائل جامعه ورشد وترقی اخلاقی واعتقادی انسان ها اهمیت می داد

6354

 

پی نوشت:

1-کشف الغمه ج 1 ص 452

2- علامه امینی ج6 ص22-دانشنامه امام علی (ع) ج 8 ص 148

3-همان

4-خطبه ی قاصعه

5- همان

6-خطبه قاصعه

7-خطبیه سوم

8-    حکمت نظری وعملی درنهج البلاغه ص40

9-خطبه 158 بند 2

10-شرح ابن ابی الحدید ج 3 ص 51-حکمت نظری و عملی در نهج البلاغه آیت الله جوادی آملی ص 51

11-همان

12-درخلوت علی ص26

13-طه ص 21

مدحی که در ابتدای تمام مراسم های طریقت علویه قادریه خوانده می شو

ای زمهر حیدرم هر لحظه اندر دل صفاست  

وز پی حیدر حسن ما را امام و رهنماست  

همچو کلب افتاده ام بر آستان بوالحسن  

خاک نعلین حسین اندر دو چشمم توتیاست  

عابدین تاج سرو باقر دو چشم روشن است  

دین جعفر بر حق است و مذهب موسی بجاست  

ای موالی وصف سلطان خراسان را شنو  

ذره ای از خاک قبرش دردمندان را دواست  

پیشوای مومنان است ای مسلمانان نقی  

گر تقی را دوست داری بر همه مذهب رواست  

عسکری را نور چشم عالمان عالم است  

همچو مهدی در زمان سالار در عالم کجاست  

شاعران از بهر سیم و زر سخن ها گفته اند  

احمد جامی غلام خاص شاه اولیاست  

قلعه خیبر گشوده آن شهنشاه عرب  

زانکه در بازوی حیدر شاهباز لافتی است

فرق بین محاسن اخلاق و مکارم اخلاق چیست؟

در یک تقسیم بندی کلی می توان دستورات اخلاقی را به دو گروه محاسن و مکارم اخلاق تقسیم کرد:

آن دسته از دستورات اخلاقی که مربوط به روابط اجتماعی و جلب منافع مادی و چگونگی معاشرت با دیگران است و موجب بهبود زندگی دنیوی می شود، در گروه محاسن اخلاق قرار می گیرد.

اخلاقیاتی که معیار انسانیت است و از بزرگواری و طبع بالا و تعالی روحی و معنوی انسان حکایت می کند، در زمره مکارم اخلاق قرار می گیرد. به عبارت دیگر، از تقابل بین حسن خلق با سوء خلق و محاسن اخلاق با مکارم اخلاق در روایات چنین برمی آید که در مواردی که اولیای الهی خواسته اند پیرامون اخلاق خوب به معنای جامع و کامل آن سخن بگویند و اهمیت و ارزش آن را در مجموع بیان نمایند، از کلمه «حسن خلق» استفاده کرده اند و آن را با «سوء خلق» می سنجیدند و بدینوسیله، ما را بر ملکات حمیده و سجایای اخلاقی پسندیده تشویق و ترغیب می کنند و از صفات ناپسند بازمی دارند و به موازات ذکر فواید مادی و معنوی حسن خلق، از زیان های دنیوی و اخروی سوء خلق نیز سخن به میان می آورند.

برای مثال، پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)در این کلام گهربار خود می فرمایند: « من سعادهٔ الرجل حسن الخلق و من شقاوته سوء الخلق.»1

اما در مواردی که اولیای دین خواسته اند از تعالی معنوی و کمال روحانی سخن بگویند و افراد جامعه را به ارزش های عالی انسانی متوجه کنند، از مکارم اخلاق نام برده اند و آن را در کنار محاسن اخلاق آورده اند و گام نهایی هدف انبیا و اولیای الهی شمرده اند.

اولیای دین به پیروان خود می فهماندند که هدف عالی رهبران ادیان الهی، از جمله اسلام، تنها این نیست که مردم را با اخلاق خوب اجتماعی آشنا سازند و تربیت کنند، بلکه علاوه بر آن می خواهند آنان را با سجایای عالی انسانی پرورش دهند و از مزایای کرامت و انسانیت برخوردارشان نمایند. به همین دلیل رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) می فرمایند: «بعثت لاتمّم مکارم اخلاق»;2 یعنی به منظور رسیدن به مکارم اخلاق، به پیامبری مبعوث شدم. چگونگی رسیدن به این مقام رفیع و بلند را می توان در کلام امیرالمؤمنین(علیه السلام) جستوجو کرد، آن جا که می فرمایند: «ذلّلوا اخلاقکم بالمحاسن و قودوها الی المکارم»;3یعنی اخلاق خود را در آغاز با صفات حمیده و محاسن اخلاق رام کنید و سپس آن را به سوی مکارم اخلاق و سجایای عالی و ملکات نفسانی انسانی سوق دهید.

بنابراین، گام اول در اخلاق رعایت محاسن اخلاقی است. برای دست یابی به گام دوم، یعنی مکارم اخلاق، باید گام اول را با موفقیت سپری کرد.

محاسن اخلاق مایه بهزیستی و موجب تحکیم روابط اجتماعی است. محاسن اخلاق مردم را به ادب و احترام متقابل وامی دارد و در جامعه مهر و محبت ایجاد می کند. دست یابی به محاسن اخلاق کم و بیش برای همه افراد میسّر است و همه می توانند با تمرین و مراقبت های لازم، دیر یا زود خویشتن را به اخلاق خوب اجتماعی متخلّق سازند، با مردم به گرمی برخورد کنند، وظایف خویش را به شایستگی انجام دهند و از نتایج مفید و ثمربخش آن بهره مند گردند.

مکارم اخلاق آن دسته از صفاتی است که در مرتبه بالاتری قرار دارد و به انسان تعالی معنوی عطا می کند و تمایلات عالی انسان را از قوه به فعلیت درمی آورد. تنها کسانی می توانند به کرایم اخلاق متخلّق شوند که از محاسن اخلاقی عبور، و بر هوای نفس خود غلبه کرده، به خواهش های غیرانسانی خویش پشت پا زده و خویشتن را از اسارت آزاد نموده باشند. پس، محاسن اخلاق برای تأمین حیات بشری و زندگی مادی است و مکارم اخلاق برای احیای جنبه انسانی و تکمیل جهات معنوی.

«برخی در تعریف محاسن اخلاق گفته اند: آن قسم خلق و خویی که در شرع مقدس، ممدوح شناخته شده و با غرایز حیوانی و تمایلات نفسانی هماهنگ است، یا لااقل با آنها تضادی ندارد، حسن خلق است و در تعریف مکارم الاخلاق گفته شده: آن قسم خلقیات عالی و رفیعی که اگر کسی بخواهد انجام دهد یا باید با هوای نفس خود و کشتن غرایز خویش بجنگد و در جهت مخالف آنها قدم بردارد یا لااقل باید نداری آنها را نادیده انگارد.

محاسن اخلاق با تمایلات نفسانی هم آهنگ است، امّا مکارم اخلاق در نقطه‌ مقابل غرایز است. انسانی که تعالی یافته و متصف به مکارم اخلاق شده است، در معرض این است که فخر فروشی کند و با این فخر فروشی از جهت الهی خارج گردد. امام سجاد ـ علیه السّلام ـ از خداوند کرامت‌های اخلاقی و اخلاق بزرگوارانه را درخواست می‌کند و از خداوند می‌خواهد که دچار آفت فخرفروشی نگردد. چون مرز بین این دو دقیق است، تنها با توفیق و دستگیری خداوند است که انسان می‌تواند مرزها را بشناسد و از حد خویش خارج نشود.

---------------

1ـ مستدرک الوسایل، ج ۲، ص ۸۳.

2و3ـ فیض کاشانی، محجهٔ البیضاء، ج ۴، ص ۱۲۱/ ص ۱۲۲.