آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

گفتاری نغز از حضرت شیخ عبدالقادر گیلانی

یا هو

1-  انسان بر دو نوع است : جسمانی و روحانی . انسان جسمانی عام است و انسان روحانی ، خاص. انسان باید حدود قدر خود را بشناسد و دعوی چیزی نکند که در او نیست .

2-  مقصود از وجود انسان ، علم تفکر است ، چنانکه رسول خدا می فرماید : ساعتی اندیشیدن بهتر است از هفتاد سال عبادت .

3-  انسان عارف و عالم به سوی مقام قرب الهی پروازی روحانی دارد و دل عارفان چشم هایی هستند که می بینند آنچه را سایرین نمی بینند و دل آنها پروازبه سوی ملکوت و لاهوت پروردگار جهانیان می کند و اولیا الله عروسان خداوند هستند و عروسان را جز محرمان نبینند .

4-  خداوند روح قدسی را در عالم لاهوت بیافرید و ابتدا او را به عالم جبروت (روح سلطانی )و سپس به عالم ملکوت (روح سیرانی ) و سپس به عالم ملک ( روح جسمانی ) نزول یا هبوط دادند.

5-  جایگاه روح جسمانی در جسد میان گوشت و خون است و جایگاه روح روانی ( سیرانی ) در قلب و جایگاه روح سلطانی :فواد و جایگاه روح قدسی ، سرّمی باشد.

6-  جایگاه روح جسمانی ، بدن و اعضا و جوارح ظاهری است و کالای آن شریعت و داد وستد و انجام فرایض الهی می باشد و سود این کالا در آخرت بهشت و حوریان و کاخ ها و دیگر نعمت ها و در نخستین بهشت موسوم به (جنَّه الماوی )است.

7-  جایگاه روح روانی یا سیرانی قلب است و کالای آن علم طریقت و حصول معرفت و انقطاع از ماسوی الله است و سود آن حیات قلبی و مشاهده آن در عالم ملکوت است و مکان آن (جنّت النعیم ) است.

8-  جایگاه روح سلطانی همانا (فواد ) است و کالای آن معرفت و مواظبت دایمی و قلبی و سود آن دیدار جمال الهی است چنانکه خداوند در سوره نجم آیه 11 می فرماید (دل آنچه می دید ، دروغ نگفت ) و مکان آن ( جنّت الفردوس ) است

9-  جایگاه روح قدسی در سرّ است چنانکه خداوند می فرماید :( انسان سرّ من است و من سرّ او) و کالای آن علم حقیقت یا علم توحید می باشد و مواظبت دایمی قلبی بر اسمای توحید شمرده می شود و سود آن ظهور مشاهده و دیدار لقای وجه الله است و با چشم سرّ ، جمال و جلای خدا را دیدن و مکان آن قرب الهی است .

10-                     مراتب ذکر شده جز به وسیله توبه خالص و گرفتن تلقین از اولیاالله مقدور نمی باشد. بذرهای توحید ( یعنی اذکار ) را باید از قلبی زنده که همان پیران حقیقی الی الله هستند دریافت نمود .

11-                     محبت خداوند تعالی حاصل نگردد مگر پس از سرکوب دشمنان درونت از قبیل نفس اماره ، لوّامه ، ملهمه و خودداری و دوری از خوی های ناپسند مانند زیاده خواری ، زیاده نوشی ، زیاده خوابی و بیهوده کاری و خود داری از حیوانیت مثل خشم ، درشتی ، تهاجم و قهر از شیطان صفتی مانند خودبینی ، حسد ، کینه و دیگر امراض اخلاقی . باید پاک شوی و در این صورت خداوند توبه کاران و پاکیزگان را دوست دارد

خداوند می فرماید : هرکه در این جهان ، کور دل باشد ، همو در جهان واپسین نیز کور دل و گمراه خواهد بود . سبب کوردلی ، ظلمات حجاب ها ، فراموشی و غفلتی است که از دور شدن از خدا حاصل می شود . غفلت از نا آگاهی از حقیقت اوامر الهی است و سبب نا آگاهی ، استیلای صفات ظلمانی از قبیل تکبر ، کینه ، بخل ، خودبینی ، غیبت ، سخن چینی ، دروغگویی و دیگر صفات ناپسند هر آدمی است.

ادامه مطلب ...

آرامگاه حضرت پیر کجاست ؟

با توجه به سئوال مکرر مخاطبین و بازدید کنندگان عزیز و ارجمند مجددا به اطلاع می رساند :  

حضرت حاج سید علی اشرف صادقی در تاریخ جمعه ۲۱/۱/۸۸ با عروجی آگاهانه و عاشقانه به دیدار ابدی حضرت حق تعالی رفتند و در وصالی جاودانه با معشوق به نظاره ما نشستند .  

پیکر قدسی و مطهر حضرتشان در بهشت زهرا تهران در آرامگاه شماره ۱۴۷۳ آرام گرفتند تا حرم نورانی ایشان بارگاهی برای جویندگان معرفت و عشق به انسانیت و حریت  و دلدادگی باشد 

 

درخواست اظهار نظر پیرامون ابلیس

همه ما می دانیم ابلیس مدت های مدیدی یا به روایتی قریب به هفتاد هزار سال در محضر خداوند عبادت کرد و از استاد ازل معرفت آموخت و به بسیاری از مراتب دست یافت و از مقربان درگاه گشت . 

سئوال اینجاست چرا و چگونه ابلیس با این همه علم و دانش و ریاضت و قرب خداوندی در آزمایشی که خداوند برای او ترتیب داد نتوانست سربلند بیرون بیایید و حتی به خداوند نیز معترض شد ؟  

مگر ابلیس نمی دانست (( به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید )) ؟  

به نظر شما چه چیزی باعث شد تا ابلیس خود را در برابر خداوند قرار دهد و امور را نه از منظر الهی بلکه از دریچه نفس خود ببیند و... 

لطفانسبت به این موضوع از منظر طریقتی اظهار نظر فرمایید ؟

سروده ای نغز از حضرت حاج سید علی اشرف صادقی

غوث اعظم به صدق جان بطلب

هم در این نشات و زمان بطلب

حق ز فکر و خیال بیرون است

سالکان حق ز عاشقان بطلب

حضرت غوث را اگر خواهی

این طلب را ز کاملان بطلب

فاش می گویم و عیان گویم

تو ز عاشقان نه این و آن بطلب

گر به بغداد می روی جانا

از حریمش جهان جان بطلب

ای مرید عاشق کویش

همتی از روان آن  بطلب

هست منجی ، تو مشو منکر

شرح حالش ز واصلان بطلب

صادقا ، صادقانه گفتی راز

پیر گیلان به صدق جان بطلب

سیمرغ عطار/منطق الطیر

 یکی از توصیه های مدام حضرت پیر غریب حاج سید علی اشرف صادقی به مریدان ُ خواندن و تدبر منطق الطیر عطار بود تا متوجه مخاطرات سلوک و همچنین ضروریات و الزامات آن باشند . به همین دلیل در اینجا اشاره مختصری می شود. امید است برادران و خواهران علاقمند به این دستور حضرت پیر جامه عمل بپوشانند  

واژه سیمرغ از مرغو سئنه اوستایی گرفته شده و معنای لغوی آن مرغ آهنین است. چه آنکه سئن در زبان اوستایی به معنای آهن است و آهن، خود ساده شده این واژه است! در خراسان آهن را آسِن تلفظ می کنند و همین واژه در زبان سیستانی آهِن و در زبان انگلیسی آیرِن است.
بنابراین سیمرغ ، مرغ آهنین است.

در آغاز، مرغان جهان مجمعی تشکیل می دهند و قصد می کنند تا به سوی زندگی بهتر، در پناه پادشاهی  بزرگ و قدرتمند، سفری دراز را آغاز کنند.در واقع، منظور از مرغان، همان افرادی هستند که می خواهند از قید  و بندها رها شوند،  و در یک کلام، منظور از مرغان، رهروان طریقت هستند.در این مسیر، هدهد به عنوان پیر و راهنما، دیگران را برای رسیدن به پادشاه بزرگ راهنمایی می کند:

هست ما را پادشاهی بی خلاف     در پس ِ کوهی که هست آن کوهِ قاف


نام  او  سیمرغ  ،  سلطان طیور      او  به  ما  نزدیک   و   ما   زو   دور دور

سیمرغ، همان حقیقت مطلق یعنی خداست. تلاش رهروان، در این است که با طی مراحلی(همان 7 وادی عشق) به این حقیقت مطلق یعنی خدا دست یابند و مرغان نیز، تلاش می کنند تا با طی 7 وادی ، به سیمرغ برسند

 عطار در شرح این سخن آورده است :

 من زبان و نطق مرغان سر به سر     با تو گفتم فهم کن ای بی خبر


در   میان   سالکان   مرغان   درند      کز قفس پیش از اجل بر می پرند

 از هزاران مرغ راه، پس از طی سختی ها و مسیرهای طولانی، تنها سی مرغ می توانند به سیمرغ (یعنی حقیقت مطلق) دست یابند
منظور عطار نیشابور از این پایان داستان ، این است که حقیقت، در درون هر انسان وجود دارد و  این سخن در زینه بالاتر یعنی آنکه خدا در درون ماست! کافی است آن را بجوییم تا بیابیم : 

چون نگه کردند آن سی مرغ زود     بی شک آن سی مرغ این سیمرغ بود


خویش  را  دیدند   سیمرغ   تمام     بود   خود   سیمرغ   سی مرغ   مدام


در  تحیر  جمله  سرگردان  شدند     باز   از   نوعی   دگر   حیران   شدند

......

چون شوی در کار حق مرغ تمام     تو  نمانی  ،   حق    بماند    والسلام!