غوث اعظم به صدق جان بطلب
هم در این نشات و زمان بطلب
حق ز فکر و خیال بیرون است
سالکان حق ز عاشقان بطلب
حضرت غوث را اگر خواهی
این طلب را ز کاملان بطلب
فاش می گویم و عیان گویم
تو ز عاشقان نه این و آن بطلب
گر به بغداد می روی جانا
از حریمش جهان جان بطلب
ای مرید عاشق کویش
همتی از روان آن بطلب
هست منجی ، تو مشو منکر
شرح حالش ز واصلان بطلب
صادقا ، صادقانه گفتی راز
پیر گیلان به صدق جان بطلب
عبادت و ریاضت باید توام با عشق و معرفت باشد و گرنه انسان را دچار عجب می کند