تصـوف ــ و به معنی کلـیترِ آن، عـرفان ــ مهمترین تبلورِ ساحتِ درونیِ وحیِ اسلامی است که طی 14 سدۀ گذشته در سراسر جهان اسلامی، از اقیانوس اطلس تا اقیانوس کبیر، و از آسیای میانه تا افریقای جنوبی تجلیات بسیار مهمی داشته، و از سدۀ 2ق/8م به بعد تأثیرِ آشکاری بر ساختار جوامع اسلامی گذاشته است که بیشتر در حوزههای اقتصادی، فرهنگی و حتى سیاسی مشهود است. این حقیقتِ درونیِ وحیِ اسلامی همچنین مهمترین تأثیر را در اندیشه و هنر اسلامی، از فلسفه و شعر و ادب تا موسیقی و معماری داشته است. برجستهترین نوشتههای ادبیِ عربی، فارسی، ترکی و دیگر زبانهای اسلامی، مخصوصاً در قلمروِ شعر نتیجۀ اثر تصوف است؛ و بسیاری از مهمترین آثار فلسفی اسلامی، از نوشتههای فلاسفۀ اندلس تا آثار سهروردی، ابن ترکه، ملاصدرا، آقا محمدرضا قمشهای، آقا علی مدرس و ملاهادی سبزواری و بسیاری دیگر از فلاسفۀ برجستۀ ایران نشان از نفوذ آراء صوفیه دارد. تاریخِ هیچیک از ممالک اسلامـی را ــ به ویژه در زمینـههای فرهنگـی و فکری ــ بدون توجه به اهمیتِ سهم تصوف در دیار مورد نظر نمیتوان نوشت.
لیکن اهمیتِ این حقیقتِ معنوی و هدفِ اصلیِ آن، امورِ اجتماعی و فرهنگی نیست، بلکه وصول به حق است. تصوف در دامنِ وحی اسلامی و بر اساس شریعتِ محمدی، برای بندگانی که در همین دنیا طالبِ رسیدن به معشوق الاهی و کسب معرفت حق بودهاند، راهی ایجاد کرده است که آن را «طریقت» نامیدهاند. این راه که از شریعت آغاز، و به حقیقت منتهی میشود، راهی است برای به تأیید رسانیدنِ آن جوابِ «بَلى» که ذریتِ آدم در لحظۀ الست به پرسش «... اَلَسْتُ بِرَبِّکُم...» خداوند (اعراف/7/172) دادند و کوششی است برای بازگشت به فطرتِ آدمی که همیشه در ذکر مبدأ است و هنوز در درون انسانها وجود دارد، حتى بعد از هبوطِ آدم که منجر به غفلت از خودِ واقعی و خداییِ آدمی شد.
منشأ تصوفْ ساحتِ درونیِ قرآن کریم و حقیقت باطنیِ پیامبر اکرم(ص) و بهویژه نیروی ولایت است که از جانب حق به او القا شده است. پیامبر اسلام(ص) هم نبی بود و هم ولی؛ و هرچند با درگذشتِ او دایرۀ نبوت به پایان رسید، دایرۀ ولایت استمرار یافت و این نیروی معنوی به برخی از یاران او، بهویژه علی(ع) منتقل گردید که بعد از آن حضرت مهمترین شخصیت در عالم تصوف در میان صوفیان سنی و شیعی است. این حقیقتِ درونی که از پیامبر(ص) به علی(ع) انتقال یافته بود، به گروهی معدود از نسل بعدی مانند حسن بصری و نیز البته امامان شیعه ــ که از دیدگاهِ تصوف به صورت اقطابِ صوفیه دیده میشوند ــ رسید و از میان آنان بهویژه امام جعفر صادق و امام رضا(ع) سهم بزرگی در تحولات بعدیِ تصوف داشتند.
حسن بصری خود ساکن عراق بود و پس از او، بهتدریج سرزمین عراق و یا بینالنهرینِ آن زمان به یکی از مراکز مهم تصوف تبدیل شد و مشاهیری مانند رابعۀ عدویه و ابوهاشم صوفی کوفی و بالأخره جنید، شیخ مشایخ صوفیه و رئیس مکتب بغداد، در آنجا ظهور کردند. برخی از این صوفیانْ عرب، و بسیاری دیگر، مانند خود جنید، ابوالحسین نوری و معروفترین شاگرد جنید، حسین بن منصور حلاج، از ایرانیان بودند.
همزمان با استقرارِ مکتب بغداد، دومین مکتب مهم تصوف در خراسان شکل گرفت و در آن دیار برخی از بزرگترین شخصیتهای دوران اول تاریخ تصوف مانند شقیق بلخی، ابراهیم ادهم (ه م) و بزرگترینِ آنان، بایزید بسطامی (ه م) به ظهور رسیدند. این مکتب، برخلاف مکتب بغداد که صحو را بر سکر ترجیح میداد، بیشتر به سکر گرایش داشت و از طریق شخصیتهایی چون ابوالحسن خرقانی، ابوسعید ابوالخیر، احمد غزالی و عینالقضاة تأثیر عمیقی نه تنها بر تاریخ تصوف، بلکه همچنین بر زبان فارسی و حتى بر گسترش اسلام در نواحی شرقی و مرکزی آسیا گذاشت. در این دیار بود که زبان صوفیانۀ فارسی پرداخته شد و با سنایی، عطار و مولانا جلالالدین به اوج خود رسید. نظرپردازانِ تصوف در سدههای نخستین نیز بیشتر از دیار خراسان بودند.
با گسترش روزافزونِ تصوف در سدههای 3-4ق/9-10م، بزرگانِ این مکتب لزومِ نگارش کتابهای مفصلتری را نسبت به آنچه گذشتگان دربارۀ تصوف نوشته بودند، دریافتند و در این زمان بود که آثاری مانند اللمع ابونصر سرّاج، قوتالقلوب ابوطالب مکی و رسالۀ قشیریۀ ابوالقاسم قشیری که هنوز خوانندگان فراوان دارند، نوشته شد. این نوع نوشتهها مکمل کتابهایی چون طبقات الصوفیۀ سلمی و حلیةالاولیاء ابونعیم اصفهانی بودند که در حدود همان زمان یا اندکی بعد به منظور آشناییِ خواننده با احوال و اقوالِ صوفیه به تألیف درآمدند.
شب قدر تا سحر ذکر علی بود
عجب ذکری ُ همش نام علی بود
صفای مجلس از شوق محبان
سماعی با دف و هنگامه ای بود
بدیدم صدر مجلس همچنان ماه
که مولانا علی بر مسندی بود
به دورش همچنان ماه و ستاره
هزاران جن و انس و هم پری بود
فرشته دست به دست تبریک گویان
به دور تخت او گردشگهی بود
تمام انبیا ُ کل بزرگان
یکایک دور او همصحبتی بود
رسول الله به نزدیکش نشسته
زاهل بیت بگویم بی حدی بود
خدایا من چه دیدم روز محشر
بهشت بود و زیارت دلبری بود
چنان محو جمال او شدم من
که ساعت ها گذشت ُ قدر هم شبی بود
که مولانا اندر سحرگاه
لقا الله نصیب هر عاشقی بود
برای بندگان حق در این شب
نزول رحمتش نا منتهی بود
بدیدم قدسیان را اندر این شب
فرو آیند و گویند لولوئی بود
بدیدی صادقا حق الیقینی
علی بود و علی بود و علی بود
...حضرت حاج سید علی اشرف صادقی جامع تمامی صفات پسندیده الهی بودند و سالکین با روئیت ایشان به دلیل اینکه منبع فیض الهی بودند به یاد خداوند سوق می یافتند و از هم نشینی و مجالست با ایشان صرفا بهره معنوی می بردند . اما در راس تمامی ویژگی های بی نظیر ایشان ( صداقت ) و ( صادق ) بودن حضرتش زبانزد خاص و عام است. ویژگیی که با نام ایشان عجین بود و هست و با تداعی نام حضرت پیر در ذهن همه خود نمایی می کند آنچنان صداقتی که هیچگاه هیچ کس غیر از خلوص نیت و صداقت از ایشان عملی را ندیدند
حضرت پیر در تمامی ادوار زندگی پر خیر و برکتشان به سبک اجداد طاهرینش همیشه خاکی و بدون تکلف بودند و هیچگاه چشم طمع به مال و اندوخته و موقعیت مریدان و محبان و منسوبین ندوختند و با عزت نفس مثال زدنی بر تمامی ذخایر مادی و معنوی هستی دست یافتند
ایشان تمامی عزم و اهتمام خود را صرفا برای ارشاد جوانان و نوجوانان و علاقمندان به عرفان به کار بسته بودند و هیچ چشمداشتی نیز جز عمل صالح از مراجعین نداشتند و هیچ وقت از کسی برای گره گشایی هایی که در زندگیشان ایجادمی کردند چیزی را مطالبه نکردند
همچنین با سلطه مثال زدنی که بر ابعاد وجودی خود داشتند هیچگاه اجازه ندادند (من ) در سلوک ایشان جایگاهی داشته باشد و همیشه و همیشه خدا را ناظر بر اعمال می دانستند وهمه را فقط به سوی خدا می خواندند و از دعوت به سوی ( خود ) به شدت پرهیز نمودند
دل هر سالک و مرید در طریقت محل و مامن عشق به پیر است . محلی که می باید عاری از هر پلیدی و نفاق و پلشتی باشد تا عشق پیر در آن تجلی کند و از کوزه همان برون ریزد که در اوست .
برادران و خواهران عزییز هم طریقتی و پویندگان معرفت ُ حریم عشقمان را با کینه و بغض و دورویی و نفاق تنگ نکنیم که اگر اینگونه باشد ناچارا عشق از دل ما بیرون می رود و بدون اینکه متوجه باشیم محبوبمان را از دست داده ایم و به جای آن مجموعه ای از بدی ها را در دل و اندرونمان جمع کرده ایم .
یکی از کار کردها و بایسته های روزه در طریقت علویه قادریه صادقیه و شاید از بدیهی ترین فلسفه های روزه آن است که ( ببخشیم ). همه و همه را ببخشیم تا دلی آیینه وش داشته باشیم و بتوانیم انتظار ورود نور و تجلی عشق را داشته باشیم . پیر عظیم الشان ما می فرماید : ( اگر به اندازه یک ذره کینه کسی را در دل داشته باشید نمی توانید سلوک کنید ) پس دور ریختن کینه و بغض و بدی ها مقدمه سلوک است و بهترین راه و زمان برای این امر مهم ُ هنگامه روزه داری است که همانا بردباری و صبر است .
پس همت طلبیم تا روزه داری ما صرفا رژیم غذایی نباشد و بردباری و صبری باشد که نتیجه آن افزایش آستانه تحمل و بخشش ما باشد . انشالله
البته علاوه بر مورد فوق روزه در طریقت علویه قادریه صادقیه کارکرد زیبای دیگری نیز دارد که عبارت از لذت بردن از روزه است . یعنی سالک این طریقت در ماه مبارک رمضان روزه را از روی ناچاری و صرفا برای ادای تکلیف نمی گیرد بلکه روزه را برای ریاضت و تمرین عاشقانه زندگی کردن و عارفانه دیدن می گیرد لذا روزه در نزد این سالکان با طعم سختی و تشنگی و گرسنگی توام است اما عمیقا دارای بار معرفتی است و این بدان معنا است که تن خاکی را می توان با چاشنی روزه عاشق و آسمانی کرد .
لازم به ذکر است سالک طریقه علویه قادریه صادقیه صرفا به روزه ماه مبارک رمضان اکتفا نمی کند بلکه در طول سال تمامی دوشنبه ها و پنجشنبه ها را به سنت رسول مکرم اسلام ( ص ) نیز روزه می گیرد تا نفس خود را تادیب نماید و محل تجلی نور الهی نماید
| ||