آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

غزلی زیبا از حضرت شیخ عبدالقادر گیلانی

بی حجابانه درا از در کاشانه ی ما      که کسی نیست به جز ورد تو در خانه ی ما

گر بیایی به سر تربت ویرانه ی ما      بینی از خون جگر آب شده خانه ی ما

فتنه انگیز مشو کاکل مشکین مگشای     تاب زنجیر ندارد دل دیوانه ی ما

مرغ باغ ملکوتیم در این دیر خراب      می شود نور تجلای خدا دانه ی ما

با احد در لحد تنگ بگوییم که دوست      آشنایم توئی و غیر تو بیگانه ی ما

گر نکیر آید و پرسد که بگو رب تو کیست     گویم آن کس که ربود این دل دیوانه ی ما

منکر نعره ی ما کو که به ما عربده کرد     تا به محشر شنود نعره ی مستانه ی ما

شکر لله که نمردیم رسیدیم به دوست     آفرین باد بر این همت مردانه ی ما

محی برشمع تجلای جمالش می سوخت   دوست می گفت زهی همت مردانه ی ما

تاریخ پرواز حضرت حاج سید علی اشرف صادقی

حضرت پیر غریب در تاریخ جمعه۲۱/۱/۱۳۸۸ هنگام نماز ظهر به لقاالله شتافتند و ذات مبارکشان با سرمنشا هستی عجین ابدی شد

ولایت مکمل رسالت

«یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکافرین » (سوره مائده/67)

ای پیام آور خدا آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، به مردم برسان، پس اگر این کار را انجام ندادی رسالت خدا را ابلاغ نکرده ای و همانا خداوند تو را از (شر و کید) مردم نگه خواهد داشت و بی گمان خداوند کافران را هدایت نخواهد کرد .

یا ایها الرسول: در قرآن سیزده بار خطاب به پیامبر با جمله یا ایها النبی آمده است که این موارد در سوره های انفال - توبه - احزاب - ممتحنه و تحریم دیده می شود و منحصرا تمام موارد، مربوط می شود به جهاد در راه خدا و یا سفارشهائی در باره همسران رسول الله . وتنها در دو مورد - که هر دو در سوره مائده است - خطاب یا ایها الرسول به پیامبر صلی الله علیه و آله شده است . جالب اینجا است که هر دو مورد نیز در باره ولایت است .

یکی از آن موارد همین آیه مورد بحث است و آیه دوم که بی ارتباط با این نیست این آیه می باشد: «یا ایها الرسول لا یحزنک الذین یسارعون فی الکفر من الذین قالوا آمنا بافواههم و لم تؤمن قلوبهم » ای رسول تو را نگران نسازد آنانکه به سرعت کافر می شوند از آنان که در زبان گفتند ما ایمان آوردیم ولی هرگز قلبهایشان ایمان نیاورد . چه بسیار از همین به ظاهر اصحاب پیامبر بودند که در روز غدیر خم پس از اعلام رسمی نصب جانشین از سوی رسول الله و به فرمان خداوند، تبریک و تهنیت به امیر المؤمنین گفتند و رسما اعلام داشتند که پس از پیامبر تو ولی و پیشوای هر مرد و زن مسلمان هستی ولی هنوز آب کفن پیامبر خشک نشده بود که سقیفه را تشکیل دادند و از این امر قطعی که خود نیز بر آن صحه گذاشته بودند سرباز زدند و انکار کردند و خلافت را غصب نمودند و چه بسیار آنهائی که در روز غدیر خم شاهد آن واقعه تاریخی بودند ولی پس از رحلت پیامبر بلافاصله از علی فاصله گرفتند .

اینها قطعا شامل همین آیه هستند که در ظاهر ایمان آوردند ولی ایمانشان حقیقی نبود بلکه بیشتر به خاطر مصالح خود در زبان ایمان آوردند .

در این زمینه روایتی در تفسیر علی بن ابراهیم از جابر بن عبدالله انصاری نقل شده که گفت: شخصی نزد امام باقرعلیه السلام این آیه را خواند: «و اسبغ علیکم نعمه ظاهرة و باطنة » حضرت فرمود: «اما النعمة الظاهرة فهی النبی صلی الله علیه و آله و سلم و ما جاء به من معرفة الله عزوجل و توحیده و اما النعمة الباطنة ولایتنا اهل البیت و عقد مودتنا فاعتقد و الله قوم هذه النعمة الظاهرة و الباطنة و اعتقدها قوم ظاهرة و لم یعتقدوها باطنة فانزل الله: یا ایها الرسول لا یحزنک الذین یسارعون فی الکفر . . . ففرح رسول الله (ص) عند نزولها اذ لم یقبل الله تبارک و تعالی ایمانهم الا بعقد ولایتنا و محبتنا» نعمت آشکار و ظاهر وجود رسول خدا است و آنچه از شناخت خدای عزوجل و توحید آورد و اما نعمت پنهانی و باطنی ولایت ما اهل بیت است و پیمان محبت با ما بستن . به خدا سوگند برخی از مردم به هردو نعمت ظاهری و باطنی معتقد شدند ولی گروهی تنها به نعمت ظاهری ایمان آوردند و نعمت پنهانی را نپذیرفتند پس خدای متعال این آیه را نازل فرمود:

«یا ایها الرسول لا یحزنک الذین . . .» آنگاه رسول خدا با نزول این آیه خوشحال شد زیرا خداوند تبارک و تعالی ایمان آنان را نمی پذیرد جز با پیمان ولایت و محبت ما اهل بیت .

و شاید در این دو آیه واژه یا ایها الرسول آمده است برای اینکه ولایت مکمل رسالت و مهمترین انگیزه های آن است پس رسالت تو - ای رسول - کامل نمی شود و انجام نمی پذیرد جز با تبیین ولایت و امامت .

نکته مهمی که در این آیه وجود دارد قسمت آخر آن است که می فرماید: «والله لا یهدی القوم الکافرین » یعنی خداوند گروه کافران را هدایت نمی کند . از این آیه بر می آید که گویا منکر ولایت همگام با کافران حرکت می کند . بگذریم که هیچ عملی از منکرین ولایت پذیرفته نیست هرچند شبها را تا به صبح به عبادت و پرستش بگذرانند و روزها را روزه بدارند و هرچند کنار مسجد الحرام به عبادت و شب زنده داری بپردازند . این امر معلوم و معین است ولی طبق این آیه منکر ولایت در زمره کافران است زیرا ولایت چنانکه بیان شد مکمل رسالت است .

و الله یعصمک من الناس: از این فراز معلوم می شود پیامبر هراسی داشته است که خداوند او را تسلی می دهد و می فرماید که خدا تو را از شر و کید مردمان نگه می دارد . پر واضح است هراس رسول خدا برای جان خویش نمی باشد زیرا او الگوی شهامت و شجاعت و قهرمان میدان نبرد است . حضرت امیر علیه السلام می فرماید: «کنا اذا احمر الباس اتقینا برسول الله صلی الله علیه و آله فلم یکن احد منا اقرب الی العدو منه »

(بحار، ج 19، ص 191)

هرگاه آتش جنگ برافروخته می شد خودمان را در پناه رسول الله قرار می دادیم زیرا هیچ کس از آن حضرت به صف دشمن نزدیکتر نبود . تازه این موضوع مربوط می شود به قبل از فتح مکه وگرنه پس از آن آنقدر شوکت و عظمت اسلام گسترده و فراگیر شده بود و حکومت حضرت تمام جهان آن روز را در بر گرفته بود که هیچ جای هراس نبود ولی هراس پیامبر از این بود که می دانست منافقان و فرصت طلبان در صدد انتقام از علی علیه السلام هستند، کینه های بدری و خیبری فراموش نشده بود و هنوز خون سران و گردنکشان قریش از شمشیر علی می چکید و چشم دیدن علی را نداشتند . پس پیامبر برای جان اسلام هراس داشت نه جان خویشتن . او می هراسید که اینان با نقشه های موذیانه خود، اسلام را نابود نمایند ولی خداوند او را تسلی می دهد که مطمئن باش خداوند نقشه هایشان را نقش بر آب می کند . البته پس از رحلت رسول الله (ص) انتقام خود را از او و عموزاده اش گرفتند و مسیر اسلام را به انحراف کشاندند، که امیدواریم دوباره ذو الفقار علی در دست فرزند خلفش ابا صالح عجل الله فرجه انتقام ازآنان بگیرد و اسلام را نیرو و قدرت بخشد و یکون الدین کله لله . آمین رب العالمین

ترجمه خطبه شقشقیه

بدانید به خدا سوگند که فلانى (ابوبکر) پیراهن خلافت را (که خیاط ازل بر اندام موزون من دوخته بود بر پیکر منحوس خود) پوشانید و حال آن که می‌دانست محل و موقعیت من نسبت به امر خلافت مانند میله وسط آسیاب است نسبت به سنگ آسیاب که آن را به گردش در می‌آورد. (من در فضائل و معنویات چون کوه بلند و مرتفعى هستم که) سیلاب‌هاى علم و حکمت از دامن من سرازیر شده و طایر بلند پرواز اندیشه را نیز هر قدر که در فضاى کمالات اوج گیرد رسیدن به قله من امکان پذیر نباشد.

با این حال شانه از زیر بار خلافت (در آن شرایط نامساعد) خالى کرده و آن را رها نمودم و در این دو کار اندیشه کردم که آیا با دست تنها (بدون داشتن کمک براى گرفتن حق خود بر آنان) حمله آرم یا این که بر تاریکى کورى (گمراهى مردم) که شدت آن پیران را فرسوده و جوانان را پیر می‌کرد و مؤمن در آن وضع رنج مى‏برد تا پروردگارش را ملاقات می‌نمود شکیبائى کنم؟ پس دیدم صبر کردن بر این ظلم و ستم (از نظر مصلحت اسلام) به عقل نزدیکتر است لذا از شدت اندوه مثل این که خار و خاشاک در چشمم فرو رفته و استخوانى در گلویم گیر کرده باشد در حالی که میراث خود را غارت زده می‌دیدم صبر کردم! تا این که اولى راه خود را به پایان رسانید و عروس خلافت را به آغوش پسر خطاب انداخت! عجبا با همه اقرارى که در حیات خویش به بى‌لیاقتى خود و شایستگى من می‌کرد (و می‌گفت: اقیلونى و لست بخیرکم و على فیکم؛ مرا رها کنید که بهترین شما نیستم در حالی که على در میان شما است.) بیش از چند روز از عمرش باقى نمانده بود که مسند خلافت را به دیگرى (عمر) واگذار نمود و این دو تن دو پستان شتر خلافت را دوشیدند، خلافت را در دست کسى قرار داد که طبیعتش خشن و درشت و زخم زبانش شدید و لغزش و خطایش در مسائل دینى زیاد و عذرش از آن خطاها بیشتر بود.

او چون شتر سرکش و چموشى بود که مهار از پره بینى‏اش عبور کرده و شتر سوار را به حیرت افکند که اگر زمام ناقه را سخت کشد بینى‏اش پاره و مجروح شود و اگر رها ساخته و به حال خود گذارد شتر سوار را به پرتگاه هلاکت اندازد، سوگند به خدا مردم در زمان او دچار اشتباه شده و از راه راست بیرون رفتند من هم (براى بار دوم) در طول این مدت با سختى محنت و اندوه صبر کردم تا این که (عمر نیز) به راه خود رفت و خلافت را در میان جمعى که گمان کرد من هم (در رتبه و منزلت) مانند یکى از آنها هستم قرار داد.

خدایا کمکى فرماى و در این شورا نظرى کن، چگونه این مردم مرا با اولى (ابوبکر) برابر دانسته و درباره من به شک افتادند تا امروز در ردیف این اشخاص قرار گرفتم ولکن باز هم (به مصلحت دین) صبر کردم و در فراز و نشیب با آنها هماهنگ شدم (سابقا گفته شد که اعضاء شورا شش نفر بودند) پس مردى (سعد وقاص) به سابقه حقد و کینه‏اى که داشت از راه حق منحرف شد و قدم در جاده باطل نهاد و مرد دیگرى (عبدالرحمن بن عوف) به علت این که داماد عثمان بود از من اعراض کرده ‏و متمایل به او شد و دو نفر دیگر (طلحه و زبیر که از پستى آنها) زشت است نامشان برده شود. بدین ترتیب سومى (عثمان) در حالی که (مانند چهار پایان از کثرت خوردن) دو پهلویش باد کرده بود زمام امور را در دست گرفت و فرزندان پدرش (بنى امیه) نیز با او همدست شده و مانند شترى که با حرص و ولع گیاهان سبز بهارى را خورد، مشغول خوردن مال خدا گردیدند تا این که طنابى که بافته بود باز شد (مردم بیعتش را شکستند) و کردارش موجب قتل او گردید.

چیزى مرا (پس از قتل عثمان) به ترس و وحشت نینداخت مگر این که مردم مانند یال کفتار به سوى من هجوم آورده و از همه طرف در میانم گرفتند به طوری که از ازدحام و فشار آنان حسنین در زیر دست و پا مانده و دو طرف جامه‏ام پاره گردید.

مردم چون گله گوسفندى که در جاى خود گرد آیند (براى بیعت) دور من جمع شدند و چون بیعت آنان را پذیرفتم گروهى (مانند طلحه و زبیر) بیعت خود را شکستند و گروه دیگرى (خوارج) از زیر بار بیعت من بیرون رفتند و برخى نیز (معاویه و طرفدارانش) به سوى جور و باطل گرائیدند مثل این که آنان کلام خدا را نشنیدند که فرماید: ما سراى آخرت را براى کسانى قرار می‌دهیم که در روى زمین اراده سرکشى و فساد نداشته باشند و حسن عاقبت مخصوص پرهیزکاران است.

بلى به خدا سوگند این آیه را یقینا شنیده و حفظ کردند ولکن دنیا در نظر آنان جلوه کرد و زینت‏هایش آنها را فریب داد.

بدانید سوگند بدان خدائى که دانه را (در زیر زمین براى روئیدن) بشکافت و بشر را آفرید اگر حضور آن جمعیت انبوه و قیام حجت به وسیله یارى کنندگان نبود و پیمانى که خداوند از علماء براى قرار نگرفتن آنان در برابر تسلط ستمگر و خوارى ستمدیده گرفته است وجود نداشت هر آینه مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته و رها می‌کردم و از آن صرف نظر مى‏نمودم و شما در مى‏یافتید که این دنیاى شما (با تمام زرق و برقش) در نزد من بى ارزشتر از آب بینى بز است. (1)

على علیه السلام در این خطبه در اثر هیجان ضمیر و فرط اندوه، شمه‏اى از صبر و تحمل خود را درباره مظلومیتش اظهار داشته و بر همه روشن نموده است که تحمل چنین مظلومیتى چقدر سخت و طاقت فرسا است زیرا آن جناب که مستجمع تمام صفات حمیده و سجایاى عالیه اخلاقى بود در مقابل سعد وقاص و معاویه و امثال آنها قرار گرفته بود که تقابل آنها از نظر منطق درست تقابل ضدین است چنانکه خود آن حضرت فرماید روزگار مرا به پایه‏اى تنزل داد که معاویه هم خود را همانند من می‌داند! تحمل این همه ناملائمات در راه دین بود و به همین جهت وقتى ضربت خورد فرمود: فزت و رب الکعبة.

اعجاب (بسم الله الرحمن الرحیم )

کتاب مقدس قرآن مجموعه اى از سخن الهى است که در مدت ۲۳ سال به وسیله امین وحى جبرائیل بر قلب نازنین پیشواى گرامى اسلام حضرت محمد مصطفی(ص) نازل گردید که در طول حیات مبارک پیامبر(ص) و زندگی ائمه اطهار(ع) تفسیر برخی از آیات قرآن از زبان مبارک این بزرگواران بیان شد، اما بسیاری از آیات قرآن توسط مفسران و علمای اسلام بر اساس روایات اسلامی تفسیر شد که نتیجه این تلاشها تاکنون نگارش صدها کتاب تفسیری بوده است.

گروه دین و اندیشه خبرگزاری مهر، در نظر دارد هر هفته با استفاده از تفاسیر قرآن به ویژه تفسیر آیت الله جوادی آملی نکات کلیدی و راهگشای هر سوره از قرآن را از ابتدای سوره فاتحة الکتاب به دوستداران قرآن ارائه دهد که نخستین شماره از این گزارش به تفسیر آیه « بسم الله الرحمن الرحیم» می پردازد:
بسم الله الرحمن الرحیم

جمله بسم الله الرحمن الرحیم ۱۱۴ بار بر پیامبر اکرم(ص)نازل شده است؛ در ۱۱۳ سوره به عنوان سرفصل آمده و از آنجا که اول سورهٔ برائت بسم الله نازل نشده و در سورهٔ نمل علاوه بر ابتدای سوره، در آیه« إنّه من سلیمان و إنّه بسم الله الرحمن الرحیم» نیز این جمله مبارکه آمده است مجموعا ۱۱۴ آیه می شود.

«بسم الله الرحمن الرحیم» جزء‌ سوره حمد و دیگر سوره های قرآن به شمار می رود -الا سوره توبه- و اگر کسی سوره حمد را در نماز یا غیرنماز، واجب شد که بخواند، اگر این آیهٔ‌ بسم الله را نخواند سوره را ناقص خوانده، چرا که این آیه جزء سورهٔ فاتحة‌ الکتاب است.

بنابر روایتی، احتمالاً برای اولین بار، سلمان فارسی به درخواست ایرانیان ترجمه سوره حمد و «بسم الله الرحمن الرحیم » را انجام داد که در آن ترجمه «بسم الله ...» «به نام یزدان بخشاونده» آمده و در ترجمه تفسیر طبری که مترجم آن ناشناس است، به صورت «به نام خدای مهربان بخشاینده » ذکر شده و تا زمان حاضر با اندک تفاوتی به صورت «به نام خداوند بخشنده مهربان» باقی مانده است.


عبارت «بسم اللّه الرحمن الرحیم » نخستین عبارت قرآن است که در اول سوره علق (اقرا) بر پیامبر(ص) نازل شد و در احادیث شیعی این عبارت سرآغاز قرآن معرفی شده است. از روایتی که کلینی از امام صادق (ع) نقل می کند، آغاز همه کتب آسمانی «بسم الله الرحمن الرحیم » بوده است. این عبارت در ابتدای تمام سوره های قرآن، جز سوره برائت (توبه) آمده است. همچنین سوگند دادن خدا به «بسم الله الرحمن الرحیم »، در برخی ادعیه، حاکی از ارزش این آیه است.

ارتباط محتوای«بسم الله» با مضمون هر سوره

بر اساس نظر اکثر مفسران هر باری که «بسم الله الرحمن الرحیم» نازل می شد معنای جدید و مصداق تازه‌ای را در برداشت به این معنی که محتوای بسم الله آن سوره با مضمون آن سوره در ارتباط است. چون مضمون سور فرق می ‌کند، ‌مضمون این بسم الله ها هم فرق خواهد کرد و پایان هر سوره با نازل شدن بسم الله مشخص می ‌شد.

ادب الهی در شروع کار/ نافرجام بودن هر کاری که با نام خدا آغاز نشود

خدای متعال برای اینکه به انسانها بیاموزد که کار را به نام خدا آغاز کنند هم سوره های قرآن و هم ابتدای قرآن را با «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز کرده و علمای فریقین(شیعه و سنی) از رسول خدا (ص) نقل کرده اند « کل امر ذی بال لم یبدأ فیه ببسم الله فهو ابتر» یعنی «هر کاری که به نام خدا شروع نشود ابتر است». بنابراین اگر انسان کاری را به نام خدا شروع نکند، هرگز به مقصد نمی ‌رسد.

عبادتی که با نام خدا شروع نشود هم ابتر است

خدای سبحان با آغاز سوره فاتحة الکتاب به بسم الله به ما آموخت که این حمد و عبادت خدا را نیز به نام خدا آغاز کنید تا به مقصد برسید. معلوم می ‌شود اگر عبادت هم به نام خدا نباشد ابتر است چون حسن فعلی دارد ولی ارتباط را انسان حفظ نکرده است. هر چه به نام خدا نباشد، او هالک است زیرا چیزی که به نام خدا نباشد لا شیء‌ است به صورت شیء. بقاء فقط از آن خداست و کاری که برای وجه الله نباشد پایدار نیست.

امام صادق(ع) در روایتی از بسم الله به عنوان کلید درهای طاعت یاد کرده و می فرماید: درهاى گناهان را با استعاذه (پناه بردن به خدا) ببندید و درهاى طاعت را با بسم اللّه‏ گفتن بگشایید. همچنین امام صادق (ع) در حدیثی فرمودند: هرگاه یکى از شما وضو بگیرد و بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم نگوید، شیطان در آن شریک است و اگر غذا بخورد و آب بنوشد یا لباس بپوشد و هر کارى که باید نام خدا را بر آن جارى سازد، انجام دهد و چنین نکند، شیطان در آن شریک است.

نزدیکی«بسم الله» به اسم اعظم/ اسم اعظم از سنخ لفظ و مفهوم نیست

بر اساس روایات اسلامی"اسم اعظم" به بسم الله به قدری نزدیک است که سیاهی و سفیدی چشم به هم نزدیک هستند. اسم اعظم از سنخ لفظ و مفهوم و یا صورتی ذهنی نیست؛ که اگر کسی این کلمات را یاد گرفت بتواند مرده‌ای را زنده کند و مانند آن. اسم اعظم مقام است جزء‌ درجات اولیای الهی است که اگر روح به آن درجه ولایت رسید،‌ این کلمات را بر زبان جاری کند آن اثر را خواهد داشت. لذا اولیای الهی با «بسم الله الرحمن الرحیم» کار می ‌کردند.

همان طوری که خدای سبحان هر چه را که بخواهد با «کن» انجام می ‌دهد، بندهٴ آن مولی هم به اذن آن مولی، هر چه را بخواهد با بسم الله انجام می ‌دهد. نمونه‌اش را قرآن در جریان نوح بیان کرده است که «بسم الله مجریها و مرسیها» جریان نوح را که قرآن کریم طرح می ‌کند می ‌فرماید او که مسلط بر این طوفان سهمگین بود، کشتی را با نام خدا حرکت می ‌داد و با نام خدا آرام می ‌کرد و یا سیر و سکون این کشتی با نام خدا بود.

آنکه عبد کامل است به اذن خدا از «بسم الله» کاری می گیرد که مولای او از «کن» کاری را می‌گرفت. چون این عبد به جایی رسیده است چیزی نمی ‌خواهد مگر این که خدا بخواهد. لذا گفتند «بسم الله الرحمن الرحیم به اسم اعظم آنقدر نزدیک است که سیاهی چشم به سفیدی چشم نزدیک است»

آیت الله جوادی آملی در این باره می گوید: اسم اعظم مفهوم نیست که با علم حصولی و وجود ذهنی اثر کند. اسم اعظم حرف نیست که با حرف کسی مرده را زنده کند یا با حرف کسی بر دریا مسلّط بشود، کشتی را با حرف براند. این چنین نیست. عالم نه با حرف اداره می ‌شود، نه با مفهوم ذهنی. عالم با آن مقام انسانی اداره می ‌شود.

اگر بسم الله همراه آن مقام بود، از جان یک موحدی «بسم الله» نشأت گرفت، یک موحد کامل گفت «بسم الله الرحمن الرحیم» این است که از اسم اعظم سهمی دارد و می ‌تواند بر عالم به اذن آفریدگار عالم اثر بگذارد و مسلط بشود. و گر نه اسم اعظم یک کلمه‌ای باشد انسان در بین کلمات جستجو کند آنها را بخواند و بدمد و مرده‌ای را زنده کند این افسانه است. یا اسم اعظم یک مفهومی باشد که هر کسی که این مفهوم را به خاطر سپرد، درخت پژمرده‌ را سرسبز کند، این قصه است.

عالم که با مفهوم و با لفظ نمی ‌گردد. عالم با حقیقت می ‌گردد. هر کسی به مقام ولایت رسید مانند انبیای الهی، آن مقام را پیدا می ‌کند و از آن کلمات آن اسم ها را استفاده می کند و الا چه خاصیت دهد نقش نگینی. آن انگشترها را اگر دیگران هم داشته باشند اگر انگشت، انگشت سلیمان نباشد، نقش نگین که اثری ندارد. و اگر جان، جان اولیای الهی نباشد بسم الله آن اثر را نمی ‌گذارد.

مبدأ اشتقاق و تحول در کلمهٴ «الله»/ تحیر شورافکن و ممدوح

«الله» از« ألِهَ » به معنی «عبادت» مشتق است؛ یا از «ألَهَ» و «وَلَهَ» به معنای تحیر و «إلٰهَ» بر وزن کتاب به معنای مکتوب است. خدا را آنچنانی که هست نمی ‌توان شناخت این تحیّر و وله یک تحیر ممدوح است بر خلاف تحیر مذموم. تحیر برای انسانی که راه را طی نکرده است مذموم است و عذاب می ‌آورد. اما تحیر برای کسی که به مقصد رسیده است نشاط و انس می ‌آورد. خدای سبحان، الله إله است یعنی «مألوه» و «معبود» یا «إلٰه» است یعنی «مألوه» و مورد تحیر و کم کم علم بالغلبه شد و چون ذات همهٔ کمالات را داراست از این جهت می‌گویند الله، نام ذات هستی است که مستجمع همهٔ کمالات است نه مفهوماً‌ اشتمال همهٔ کمالات در این مفهوم اخذ شده باشد.

تفسیر « الرحمن الرحیم»/ رحمت رحمانیه خداوند فراگیر و مطلق است

در حدیثی از امام صادق (ع) نقل شده که فرمود: رحمان اسم خاص است اما صفت عام دارد ( نامى است مخصوص خدا ولى مفهوم رحمتش همگان را در بر مى گیرد ) ولى رحیم اسم عام است به صفت خاص ( نامى است که بر خدا و خلق هر دو گفته مى شود اما اشاره به رحمت ویژه مؤمنان دارد) .

خدای سبحان دو رحمت دارد یک "رحمت مطلقه" که آن رحمت مطلقه دیگر مقابل ندارد. یک "رحمت خاصه" است که مقابل آن "غضب" است. آن رحمت مطلقه که فراگیر است حتی جهنم را هم زیر پوشش دارد آن دیگر مقابل ندارد. غضبی که مقابل آن رحمت باشد، نیست. این که فرمود: «و رحمتی وسعت کلّ شی» هر که شیء است مشمول رحمت من است و اینکه در ادعیه هم گفته می ‌شود خدای سبحان «یا من سبقت رحمته غضبه» یا تو را سوگند می ‌دهیم «برحمتک التی وسعت کل شیء» این رحمت مطلقه است و رحمت مطلقه مقابل ندارد. چیزی که مقابل این رحمت باشد عدم است نه غضب.

پیامبر اکرم (ص) در این مورد می فرماید: خداوند بزرگ صد باب رحمت دارد که یکى از آن را به زمین نازل کرده است و در میان مخلوقاتش تقسیم نموده و تمام عاطفه و محبتى که در میان مردم است از پرتو همان است، ولى ۹۹ قسمت را براى خود نگاه داشته و در قیامت بندگانش را مشمول آن می سازد.

اساس کار خداوند بر رحمت است و مجازات جنبه استثنائى دارد که تا عوامل قاطعى براى آن پیدا نشود تحقق نخواهد یافت، چنانکه در دعا مى خوانیم «یا من سبقت رحمته غضبه : اى خدائى که رحمتت بر غضبت پیشى گرفته است» . انسانها نیز باید در برنامه زندگى چنین باشند ، اساس و پایه کار را بر رحمت و محبت قرار دهند و توسل به خشونت را براى مواقع ضرورت بگذارند و اینکه قرآن ۱۱۴ سوره دارد ، ۱۱۳ سوره با رحمت آغاز مى شود و تنها سوره توبه که با اعلان جنگ و خشونت آغاز مى شود و بدون بسم الله است، این خود گویای بسیاری از نکات اخلاقی و رفتاری برای ما انسانها و مسلمانان است.

«بسم الله» حوامیم سبعه ومسبحات ستّه برای رسیدن به هدف مشترک آن سور

آیت الله جوادی آملی در تفسیر آیه « بسم الله الرحمن الرحیم» سوره حمد به اشتراک مضمون برخی از سوره های قرآن اشاره کرده و می گوید: گاهی چند سوره یک مضمون مشترک و واحدی را دارند. مثل «حوامیم سبعه» و «مسبّحات سته» و مانند آن.

این حوامیم هفتگانه که اول همهٔ اینها "حم" است و با حم شروع می ‌شود یک معنای مشترکی را تعقیب می کنند، گرچه برای هر یکی از این هفت حم هدف خاص است لذا هفت سوره شد. ولی همهٔ این هفت سوره یک جامعی دارند که از آن جهت حوامیم سبعه با حرف مقطع حم شروع می ‌شود. بسم اللهی که مربوط به این هفت سوره است با هدف مشترک این هفت سوره مناسب است.رسول خدا (ص) هر شب قبل از خوابیدن این شش سورهٔ مسبحات را قرائت می کردند و این جزء سنن و دستورات ما هم هست که هر شب انسان این شش سوره را قرائت کند.

متعلَّق بسم الله

گفتن بسم الله در آغاز هر کار هم به معنى استعانت جستن به نام خدا است، و هم شروع کردن به نام او و این دو یعنى استعانت و شروع که مفسران بزرگ ما گاهى آن را از هم تفکیک کرده اند و هر کدام یکى از آن دو را در تقدیر گرفته اند به یک ریشه باز مى گردد. در واقع این دو لازم و ملزوم یکدیگرند یعنى هم با نام او شروع مى کنم و هم از ذات پاکش استمداد مى طلبم.

پس بسم اللهی که در اول قرآن است انسان به نام خدا شروع می ‌کند که به هدف این قرآن که نورانی شدن است، برسد. چون خدای سبحان قرآن را نور نامید بسم اللهی که در اول قرآن است برای این است که انسان به این هدف واحد قرآن که نورانی شدن است، برسد. بسم اللّهی که در هر سوره است برای رسیدن به هدف خاص آن سوره است و بسم اللهی که در مسبحات ستة است برای رسیدن به هدف مشترک آن شش سوره تسبیحی است. بسم اللّهی که در حوامیم سبعه است برای نیل به هدف مشترک آن هفت حامیم است و مانند آن.

در بعضی از تعبیرات بزرگان آمده است که همهٔ معارف قرآن کریم در سورهٔ حمد جمع شده است که آن فاتحة الکتاب است. ام الکتاب است و مانند آن؛ و همهٔ معارف سورهٔ فاتحهٴ الکتاب در بسم الله الرحمن الرحیم جمع شده است و همهٔ آن اسرار در" باء" بسم الله الرحمن الرحیم جمع شده است و امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: من نقطة باء بسم الله الرحمن الرحیم هستم.

قداست و برکت نام خدا

«بسم الله الرحمن الرحیم» آنچنان از قداست برخوردار است که انسانها موظفند این نام را تسبیح و تکریم کرده و آن را فراموش نکنند. نه این نام را در جای باطل به کار برند و نه در کار حق از این نام غفلت کنند و نه در کنار این نام، نام دیگری یا دیگران را ببرند. لذا خدای سبحان هم این اسم را مظهر برکت قرار داد، هم مظهر تسبیح، هم اوصاف تشبیهیه را در این اسم ظاهر کرد و هم برکات تنزیهیه را، هم فرمود «تبارک اسم ربک» هم فرمود «سبّح اسم ربک».

خداوند فرمود: «فسبّح باسم ربک العظیم»و «سبح اسم ربک الاعلی»(این نام را تنزیه بکن). این طور نباشد که در کنار این نام شریکی برای او قائل باشی و بگویی به نام خدا و به نام خلق قهرمان خدا. این تنزیه نام خدا نیست. این توهین نام است که در کنار این نام، نام دیگری یا دیگران باشد. و مبادا بگویی اول به نام خدا، دوم به نام فلان شخص. خدا نامش اولی است که ثانی برنمی ‌دارد. نه در کنار او نامی است، نه او اول است و دیگری یا دیگران ثانی. این نام را تنزیه بکن.

وقتی آیه«سبح اسم ربک الاعلی» نازل شد، رسول خدا (ص) فرمود: «اجعلوها فی سجودکم» آنرا در سجده قرار بدهید، که در سجده می ‌گوییم: سبحان ربی الاعلی و بحمده. وقتی آیه«سبح اسم ربک العظیم» نازل شد پیامبر(ص) فرمود: «اجعلوها فی رکوعکم» لذا در رکوع می ‌گوییم: سبحان ربی العظیم و بحمده. اینکه خدای سبحان فرمود نام مرا گرامی بدارید «تبارک اسم ربک ذی الجلال و الاکرام» برای اینکه این نام منشأ برکت است. این نام نشانه و علامت آن هستی محض است که همهٔ خیرات از ناحیه اوست.

شرط حلّیت ذبیحه ذکر اسم الله است نه بخصوصه


خداوند در قرآن می فرماید «و لا تأکلوا ممّا لم یُذْکَر اسمُ الله علیه و إنّه لفسقٌ» که این یک حکم شرعی است. دستور اسلام این است که وقتی می ‌خواهید ذبیحه را ذبح کنید، نام خدا را ببرید «فاذکروا اسم الله علیها». این جنبه اثباتی قضیه و اگر کسی عمداً نام خدا را نبرد، آن حیوان مردار می ‌شود؛ یعنی چیزی که حلال و طیب و طاهر بود می ‌شود مردار و حرام و آلوده.

یک شرط حلیت ذبیحه آن است که ذابح مسلمان باشد و یک شرط دیگر این است که حین ذبح بگوید «بسم الله الرحمن الرحیم». اگر یک مسلمانی در حین ذبح، عمداً بسم الله را نگفت یا گفت به نام نامی فلان فرد و غیره و ذبیحه را سر برید این گاو و گوسفند حلال و پاک با این کار حرام و آلوده می شود.

بسم الله نشانه دین اسلام

پیامبر(ص) و ائمه اطهار (ع) علاوه بر توصیه های عام نسبت به ذکر بسمله، در مواردی خاص، مانند اوقات خوردن غذا، نوشتن نامه ، رفتن به بستر برای خواب و برخاستن از بستر تأکید بیشتری بر بیان بسم الله داشتند. با این اوصاف ، ذکر بسمله برای مسلمانان به صورت شعار و نشانه دین اسلام درآمده است و بلند گفتن آن از نشانه های ایمان شمرده می شود، چنانکه پیامبر اکرم(ص) هنگام تلاوت قرآن، بسمله را به صدای بلند می گفت و مشرکان از او روی بر می گرداندند که آیة ۴۶ سوره اسراء به همین نکته اشاره دارد.