آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

تصویری از حضرت حاج سید علی اشرف صادقی

        گویند میان عاشقان ُ مشهور به پیر شوخ و مستم                                                                                                            

سلوک و عبادت در نهج البلاغ

ه

عبادت و پرستش خداوند یکتا و ترک پرستش هر موجود دیگر ، یکی از اصول تعلیمات پیامبران الهی است ، تعلیمات هیچ پیامبری از عبادت خالی‏ نبوده است .

چنانکه می‏دانیم در دیانت مقدسه اسلام نیز عبادت سر لوحه همه تعلیمات‏ است ، چیزی که هست در اسلام عبادت به صورت یک سلسله تعلیمات جدا از زندگی که صرفا به دنیای دیگر تعلق داشته باشد وجود ندارد ، عبادات اسلامی‏ با فلسفه‏های زندگی توام است و در متن زندگی واقع است . گذشته از اینکه برخی عبادات اسلامی به صورت مشترک و همکاری دسته جمعی‏ صورت می‏گیرد ، اسلام به عبادتهای فردی نیز آنچنان شکل داده است که متضمن‏ انجام پاره‏ای از وظایف زندگی است ، مثلا نماز که مظهر کامل اظهار عبودیت است چنان در اسلام شکل خاص یافته است که حتی فردی که می‏خواهد در گوشه خلوت به تنهائی نماز بخواند خود به خود به انجام پاره‏ای از وظائف اخلاقی‏ و اجتماعی از قبیل نظافت ، احترام به حقوق دیگران ، وقت شناسی ، جهت‏ شناسی ، ضبط احساسات ، اعلام صلح و سلم با بندگان شایسته خدا و غیره مقید می‏گردد .

از نظر اسلام هر کار خیر و مفیدی اگر با انگیزه پاک خدائی توام باشد عبادت است ، لهذا درس خواندن ، کار و کسب کردن ، فعالیت اجتماعی‏ کردن اگر لله و فی الله باشد عبادت است . در عین حال ، اسلام نیز پاره‏ای تعلیمات دارد که فقط برای انجام مراسم‏ عبادت وضع شده است از قبیل نماز و روزه و این خود فلسفه‏ای خاص دارد .

در این مقاله که با اندکی تصرف از کتاب سیری در نهج البلاغه استاد مرتضی مطهری آورده شده ،سعی می شود تا از ابعاد مختلف ،بحث عبادت و و سیر و سلوک معنوی مورد بررسی قرار گیرد.

تلقی نهج البلاغه از عبادت

تلقی هج البلاغه از عبادت ، تلقی عارفانه است ، بلکه سرچشمه و الهام بخش تلقی‏های عارفانه از

عبادتها در جهان اسلام ، پس از قرآن مجید و سنت رسول اکرم ، کلمات علی‏ و عبادتهای عارفانه علی است . چنانکه می‏دانیم ، یکی از وجهه‏های عالی و دور پرواز ادبیات اسلامی ، چه‏ در عربی و چه در فارسی ، وجهه روابط عابدانه و عاشقانه انسان است با ذات احدیت . اندیشه‏های نازک و ظریفی به عنوان خطابه ، دعا ، تمثیل ، کنایه ، به صورت نثر و یا نظم در این زمینه به وجود آمده است که راستی تحسین آمیز و اعجاب انگیز است .

با مقایسه با اندیشه‏های ما قبل اسلام در قلمرو کشورهای اسلامی می‏توان‏ فهمید که اسلام چه جهش عظیمی در اندیشه‏ها در جهت عمق و وسعت و لطف و رقت به وجود آورده است ، اسلام از مردمی که بت یا انسان و یا آتش را می‏پرستیدند و بر اثر کوتاهی اندیشه مجسمه‏های ساخته دست خود را معبود خود قرار می‏دادند و یا خدای لایزال را در حد پدر یک انسان تنزل می‏دادند و احیانا پدر و پسر را یکی می‏دانستند و یا رسما اهورامزدا را مجسم‏ می‏دانستند و مجسمه اشرا همه جا نصب می‏کردند ، مردمی ساخت که مجردترین‏

معانی و رقیقترین اندیشه‏ها و لطیف‏ترین افکار و عالیترین تصورات را در مغز خود جای دادند .

" سبعه معلقه 1" و " نهج البلاغه " دو نسل متوالی هستند ، هر دو نسل‏ نمونه فصاحت و بلاغت‏اند ، اما از نظر محتوی تفاوت از زمین تا آسمان‏ است . در آن یکی هر چه هست وصف اسب است و نیزه و شتر و شبیخون و چشم‏ و ابرو و معاشقه و مدح و هجو افراد ،و در این یکی عالیترین مفاهیم انسانی . اکنون برای اینکه نوع تلقی " نهج البلاغه " از عبادت روشن شود به ذکر نمونه‏هائی از کلمات " علی " می‏پردازیم و سخن خود را با جمله‏ای آغاز می‏کنیم که درباره تفاوت تلقیهای مردم از عبادت گفته شده است .

عبادت آزادگان

" ان قوما عبدوا الله رغبه فتلک عباده التجار ، و ان قوما عبدوا الله‏ رهبه فتلک عباده العبید، و ان قوما عبدوا الله شکرا فتلک عباده الاحرار"2

همانا گروهی خدایرا به انگیزه پاداش می‏پرستند ، این عبادت تجارت‏ پیشگان است ، و گروهی او را از ترس می‏پرستند ، این عبادت برده صفتان‏ است ، و گروهی او را برای آنکه او را سپاسگزاری کرده باشند می‏پرستند ،

این عبادت آزادگان است .

"لو لم یتوعد الله علی معصیته لکان یجب ان لا یعصی شکرا لنعمته " فرضا خداوند کیفری برای نافرمانی معین نکرده بود ، سپاسگزاری ایجاب می‏کرد که‏ فرمانش تمرد نشود . از کلمات آن حضرت است :

" الهی ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا فی جنتک بل وجدتک اهلا للعباده فعبدتک " 3

من تو را به خاطر بیم از کیفرت و یا به خاطر طمع در بهشتت پرستش‏ نکرده‏ام ، من تو را بدان جهت پرستش کردم که شایسته پرستش یافتم .

عبادت در یک چیز است و آن یاد حق و غیر او را از یاد بردن است. قرآن‏ کریم در یک جا به اثر تربیتی و جنبه تقویتی روحی عبادت اشاره می‏کند و می‏گوید : " نماز از کار بد و زشت باز می‏دارد " و در جای دیگر می‏گوید :

نماز را برای اینکه به یاد من باشی به پادار " اشاره به اینکه انسان‏ که نماز می‏خواند و در یاد خدا است همواره در یاد دارد که ذات دانا و بینائی مراقب او است و فراموش نمی‏کند که خودش بنده است . ذکر خدا و یاد خدا که هدف عبادت است ، دل را جلا می‏دهد و صفا می‏بخشد و آنرا آماده تجلیات الهی قرار می‏دهد ، علی درباره یاد حق که روح عبادت‏ است چنین می‏فرماید :

"ان الله تعالی جعل الذکر جلاء للقلوب ، تسمع به بعد الوقره و تبصر به‏ بعد العشوه و تنقاد به المعائده و ما برح لله عزت آلائه فی البرهه بعد البرهه و فی ازمان الفترات رجال ناجاهم فی فکرهم وکلمهم فی ذات عقولهم‏"4

خداوند یاد خود را صیقل دلها قرار داده است ، دلها بدین وسیله از پس‏ کری ، شنوا و از پس نابینائی ، بینا و از پس سرکشی و عناد ، رام‏ می‏گردند ، همواره چنین بوده و هست که خداوند متعال در هر برهه‏ئی از زمان‏ و در زمانهائی که پیامبری در میان مردم نبوده است بندگانی داشته و دارد که در سر ضمیر آنها با آنها راز می‏گوید و از راه عقلهایشان با آنان تکلم‏ می‏کند .

حالات و مقامات

در همین خطبه حالات و مقامات و کرامتهائی که برای اهل معنی در پرتو عبادت رخ می‏دهد توضیح داده شده است ، از آن جمله می‏فرماید :

" قد حفت بهم الملائکه و تنزلت علیهم السکینه و فتحت لهم ابواب‏ السماء و اعدت لهم مقاعد الکرامات فی مقام اطلع الله علیهم فرضی سعیهم‏ و حمد مقامهم یتنسمون بدعائه روح التجاوز " . . .

فرشتگان آنان را در میان گرفته‏اند ، آرامش برایشان فرود آمده است ، درهای ملکوت بر روی آنان گشوده شده است ، جایگاه الطاف بی‏پایان الهی‏ برای‏شان آماده گشته است ، خداوند متعال مقام و درجه آنان را که به وسیله‏ بندگی به دست آورده‏اند دیده و عملشان را پسندیده و مقامشان را ستوده‏ است ، آنگاه که خداوند را می‏خوانند بوی مغفرت و گذشت الهی را استشمام‏ و پس رفتن پرده‏های تاریک گناه را احساس می‏کنند

سلوک و عبادت در نهج البلاغه

شب مردان خدا

از دیدگاه نهج البلاغه ، دنیای عبادت دنیای دیگری است ، دنیای عبادت‏ آکنده از لذت است ، لذتی که با لذت دنیای سه بعدی مادی قابل مقایسه‏ نیست .از نظر نهج البلاغه چه خوشبخت و سعادتمند است کسی که به این دنیا پاگذارد و نسیم جانبخش این دنیا او را نوازش دهد ، آن کس که به این دنیا گام نهد دیگر اهمیت نمی‏دهد که در دنیای ماده و جسم بر دیبا سر نهد یا بر خشت :

" طوبی لنفس ادت الی ربها فرضها و عرکت بجنبها بوسها و هجرت فی‏ اللیل غمضها حتی اذا غلب الکری علیها افترشت ارضها و توسدت کفها فی‏ معشر اسهر عیونهم خوف معادهم و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم ، و همهمت‏ بذکر ربهم شفاههم و تقشعت بطول استغفارهم ذنوبهم ، اولئک حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون"

" چه خوشبخت و سعادتمند است آنکه فرائض پروردگار خویش را انجام‏ می‏دهد ، الله ، یار و حمد و قل هو الله ، کار او است ، رنجها و ناراحتیها را ، مانند سنگ آسیا دانه را ، در زیر پهلوی خود خورد می‏کند . شب هنگام از خواب دوری می‏گزیند و شب زنده داری می‏نماید ، آنگاه که‏ سپاه خواب حمله می‏آورد زمین را فرش و دست خود را بالش قرار می‏دهد ، در گروهی است که نگرانی روز بازگشت ، خواب از چشمان‏شان ربوده ، پهلوهاشان از خوابگاههاشان جا خالی می‏کنند ، لبهاشان به ذکر پروردگارشان آهسته حرکت می‏کنند ، ابر مظلم گناههایشان بر اثر استغفارهای مداومشان پس می‏رود . آنانند حزب خدا ، همانا آنانند رستگاران ! . . .

شب مردان خدا روز جهان افروز است روشنانرا به حقیقت شب ظلمانی‏ نیست.

ترسیم چهره عبادت و عباد در نهج البلاغه

عبادت واقعی نوعی خروج و انتقال‏ از دنیای سه بعدی و قدم نهادن در دنیائی دیگر است ، دنیائی که به نوبه‏ خود پر است از جوشش و جنبش ، و از واردات قلبی و لذتهای خاص به خود در نهج البلاغه مطالب مربوط به اهل سلوک و عبادت فراوان آمده است ، به عبارت دیگر : ترسیمها از چهره عبادت و عبادت پیشگان شده است گاهی‏ سیمای عباد و سلاک از نظر شب زنده داریها ، خوف و خشیتها ، شوق و لذتها ، سوز و گدازها ، آه و ناله‏ها ، تلاوت قرآنها ترسیم و نقاشی شده است ،

گاهی واردات قلبی و عنایات غیبی که در پرتو عبادت و مراقبه و جهاد نفس نصیب‏شان می‏گردد بیان شده است ، گاهی تاثیر عبادت از نظر " گناه زدائی " و محو آثار تیره‏ گناهان مورد بحث قرار گرفته است ، گاهی به اثر عبادت از نظر درمان‏ پاره‏ای از بیماریهای اخلاقی و عقده‏های روانی اشاره شده است و گاهی ذکری‏ از لذتها و بهجت‏های خالص و بی‏شائبه و بی رقیب عباد و زهاد و سالکان‏ راه به میان آمده است .

شب زنده داریها :

" اما اللیل فصافون اقدامهم تالین لاجزاء القرآن یرتلونه ترتیلا یحزنون به انفسهم و یستثیرون به دواء دائهم فاذا مروا بایه فیها تشویق‏ رکنوا الیها طمعا و تطلعت نفوسهم الیها شوقا و ظنوا انها نصب اعینهم ، و اذا مروا بایه فیها تخویف اصغوا الیها مسامع قلوبهم و ظنوا ان زفیر جهنم و شهیقها فی اصول آذانهم ، فهم حانون علی اوساطهم ، مفترشون لجباههم‏ و اکفهم و رکبهم و اطراف اقدامهم یطلبون الی الله تعالی فکاک رقابهم ، و اما النهار فحلماء علماء ابرار اتقیاء " 5

شبها پاهای خود را برای عبادت جفت می‏کنند ، آیات قرآن را با آرامی و شمرده شمرده تلاوت می‏نمایند ، با زمزمه آن آیات و دقت در معنی آنها غمی‏ عارفانه در دل خود ایجاد می‏کنند و دوای دردهای خویش را بدین وسیله ظاهر می‏سازند ، هر چه از زبان قرآن می‏شنوند مثل اینست که به چشم می‏بینند ، هر گاه به آیه‏ای از آیات رحمت می‏رسند بدان طمع می‏بندند و قلبشان از شوق‏ لبریز می‏گردد ، چنین می‏نماید که نصب العین آنها است ، و چون به آیه‏ای‏ از آیات قهر و غضب می رسند بدان گوش فرا می‏دهند و مانند اینست که آهنگ بالا و پایین رفتن‏ شعله‏های جهنم به گوششان می‏رسد ، کمرها را به عبادت خم کرده پیشانیها و کف دستها و زانوها و سر انگشت پاها به خاک می‏سایند و از خداوند آزادی‏ خویش را می‏طلبند ، همین‏ها که چنین شب زنده‏داری می‏کنند و تا این حد روح‏شان به دنیای دیگر پیوسته است ، روزها مردانی هستند اجتماعی ، بردبار ، دانا ، نیک و پارسا .

واردات قلبی

" قد احیی ، عقله و امات نفسه ، حتی دق جلیله و لطف غلیظه و برق له‏ لامع کثیر البرق ، فابان له الطریق و سلک به السبیل و تدافعته الابواب‏ الی باب السلامه ، و ثبتت رجلاه بطمانینه بدنه فی قرار الامن و الراحه بما استعمل قلبه و ارضی ربه " 6

عقل خویش را زنده و نفس خویش را میرانده است ، تا آنجا که ستبری‏های‏ بدن تبدیل به نازکی و خشونتهای روح تبدیل به نرمی شده است و برق پر نوری‏ بر قلب او جهیده و راهرا بر او روشن و او را به رهروی سوق داده است ، پیوسته از این منزل به آن منزل برده شده است تا به آخرین منزل که منزل‏ سلامت و بارانداز اقامت است رسیده و پاهایش همراه بدن آرام او در قرارگاه امن و آسایش ، ثابت ایستاده است این همه به موجب اینستکه دل و ضمیر خود را به کار گرفته و پروردگار خویش را خوشنود ساخته است .

در این جمله‏ها چنانکه می‏بینیم سخن از زندگی دیگری است که زندگی عقل‏ خوانده شده است ، سخن از مجاهده و میراندن نفس اماره است ، سخن از ریاضت بدن و روح است ، سخن از برقی است که بر اثر مجاهده در دل سالک‏ می‏جهد و دنیای او را روشن می‏کند ، سخن از منازل و مراحلی است که یک روح‏ مشتاق و سالک به ترتیب طی می‏کند تا به منزل مقصود که آخرین حد سیر و

صعود معنوی بشر است می‏رسد.

در خطبه 228 اهتمام این طبقه به زندگی دل چنین توصیف شده است :

" یرون اهل الدنیا لیعظمون موت اجسادهم و هم اشد اعظاما لموت‏ قلوب احیائهم "7

اهل دنیا مردن بدن خویش را بزرگ می‏شمارند اما آنها برای مردن دل‏ خودشان اهمیت قائل هستند و آن را بزرگتر می‏شمارند .

خلسه‏ها و جذبه‏هائی که روحهای مستعد را می‏رباید و بدان سو می‏کشد این‏ چنین بیان شده است :

" صحبوا الدنیا بابدان ارواحها معلقه بالمحل الاعلی" 8

با دنیا و اهل دنیا با بدنهائی معاشرت کردند که روحهای آن بدنها به‏ بالاترین جایگاهها پیوسته بود .

"لولا الاجل الذی کتب لهم لم تستقر ارواحهم فی اجسادهم طرفه عین‏ شوقا الی الثواب و خوفا من العقاب"

اگر اجل مقدر و محتوم آنها نبود روحهای آنها در بدنهاشان یک چشم به هم‏ زدن باقی نمی‏ماند از شدت عشق و شوق به کرامتهای الهی و خوف از عقوبتهای‏ او .

" قد اخلص لله سبحانه فاستخلصه "

او خود را و عمل خود را برای خدا خالص کرده است خداوند نیز به لطف و عنایت خاص خویش ، او را مخصوص خویش قرار داده است .

علوم افاضی و اشراقی که در نتیجه تهذیب نفس و طی طریق عبودیت بر قلب سالکان راه سرازیر می‏شود و یقین جازمی که نصیب آنان می‏گردد این‏ چنین بیان شده است :

"هجم بهم العلم علی حقیقه البصیره و باشروا روح الیقین و استلانوا ما استوعره المترفون و انسوا بما استوحش منه الجاهلون "

علمی که بر پایه بینش کامل است بر قلبهای آنان هجوم آورده است روح‏ یقین را لمس کرده‏اند ، آنچه بر اهل تنعم سخت و دشوار است بر آنان نرم‏ گشته است و با آن چیزی که جاهلان از آن دروحشتند انس گرفته‏اند .

گناه زدائی

از نظر تعلیمات اسلامی ، هر گناه اثری تاریک کننده و کدورت آور بر دل‏ آدمی باقی می‏گذارد و در نتیجه میل و رغبت به کارهای نیک و خدائی کاهش‏ می‏گیرد و رغبت به گناهان دیگر افزایش می‏یابد . متقابلا عبادت و بندگی و در یاد خدا بودن وجدان مذهبی انسان را پرورش‏ می‏دهد ، میل و رغبت به کار نیک را افزون می‏کند و از میل و رغبت به شر و فساد و گناه می‏کاهد . یعنی تیرگیهای ناشی از گناهان را زایل می‏گرداند و میل به خیر و نیکی را جایگزین آن می‏سازد . در نهج البلاغه خطبه‏ای هست که درباره نماز زکوه و اداء امانت بحث‏ کرده است . پس از توصیه و تاکیدهائی درباره نماز ، می‏فرماید :

" و انها لتحت الذنوب حت الورق و تطلقها اطلاق الربق و شبهها رسول‏ الله ( ص ) بالحمه تکون علی باب الرجل فهو یغتسل منها فی الیوم و اللیله خمس مرات فما عسی ان یبقی علیه من الدرن ؟ "

نماز گناهان را مانند برگ درخت می‏ریزد و گردنها را از ریسمان گناه‏ آزاد می‏سازد ، پیامبر خدا نماز را به چشمه آب گرم که بر در خانه شخص‏ باشد و روزی پنج نوبت خود را در آن شستشو دهد تشبیه فرمود ، آیا با چنین‏

شستشوها چیزی از آلودگی بر بدن باقی می‏ماند ؟

درمان اخلاقی

در خطبه 196 پس از اشاره به پاره‏ای از اخلاق رذیله از قبیل سرکشی ، ظلم‏ ، کبر ، می‏فرماید : "و من ذلک ما حرس الله عباده المؤمنین بالصلوات و الزکوات و مجاهده الصیام فی الایام المفروضات تسکینا لاطرافهم و تخشیعا لابصارهم و تذلیلا لنفوسهم ، و تخفیضا لقلوبهم و ازاله للخیلاء عنهم " .

چون بشر در معرض این آفات اخلاقی و بیماریهای روانی است خداوند بوسیله نمازها و زکاتها و روزه‏ها بندگان مؤمن خود را از این آفات حراست‏ و نگهبانی کرد ، این عبادات دستها و پاها را از گناه باز می‏دارند ، چشمها را از خیرگی بازداشته به آنها خشوع می‏بخشند ، نفوس را رام‏ می‏گردانند ، دلها را متواضع می‏نمایند ، و باد دماغ را زایل می‏سازند .

انس و لذت

" اللهم انک آنس الانسین لاولیائک و احضرهم بالکفایه للمتوکلین علیک‏ تشاهدهم فی سرائرهم و تطلع علیهم فی ضمائرهم و تعلم مبلغ بصائرهم‏ فاسرارهم لک مکشوفه و قلوبهم الیک ملهوفه ، ان اوحشتهم الغربه آنسهم‏ ذکرک و ان صبت علیهم المصائب لجاوا الی الاستجاره بک "

پروردگارا تو از هر انیسی برای دوستانت انیستری ، و از همه آنها برای‏ کسانی که به تو اعتماد کنند برای کارگزاری آماده‏تری ، آنان را در باطن‏ دل‏شان مشاهده می‏کنی و در اعماق ضمیرشان بر حال آنان آگاهی و میزان‏ بصیرت و معرفتشان را می‏دانی ، رازهای آنان نزد تو آشکار است و دلهای‏ آنها در فراق تو بیتاب است . اگر تنهائی سبب وحشت آنان گردد یاد تو مونسشان است و اگر سختیها بر آنان فرو ریزد به تو پناه می‏برند .

"و ان للذکر لاهلا اخذوه عن الدنیا بدلا " 12

همانا یاد خدا افراد شایسته‏ای دارد که آن را به جای همه نعمتهای دنیا انتخاب کرده‏اند .

در خطبه 148 اشاره‏ای به مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف دارد ،

و در آخر سخن ، گروهی را در آخرالزمان یاد می‏کند که شجاعت و حکمت و عبادت تواما در آنها گرد آمده است ، می‏فرماید :

"ثم لیشحذن فیها قوم شحذ القین النصل . تجلی بالتنزیل ابصارهم ، و یرمی بالتفسیر فی مسامعهم ، و یغبقون کاس الحکمه بعد الصبوح " !

سپس گروهی صیقل داده می‏شوند و مانند پیکان در دست آهنگر تیز و بران‏ می‏گردند ، بوسیله قرآن پرده از دیده‏هایشان برداشته می‏شود و تفسیر و توضیح‏ معانی قرآن در گوشهای آنان القا می‏گردد ، جامهای پیاپی حکمت و معرفت را هر صبح و شام می‏نوشند ، و سر خوش باده معرفت می‏گردند .

پی نوشت ها:

1.سبعه معلقه:مجموعه اشعار اعراب جاهلی

2.نهج البلاغه،خطبه 237

3.حکمت 290

4.خطبه 220

5.خطبه 191

6.خطبه 218

7.خطبه 228

8.حکمت 147

9.خطبه 191

10.خطبه 85

11.حکمت 147

12.خطبه 220

اللمع فی التصوف

اللّمع فی التّصوف / تألیف ابونصر سرّاج طوسی، با تصحیح و تحشیه رینولد آلن نیکلسون به ترجمه دکتر مهدی محبتی، تهران، انتشارات اساطیر، 1382، 512 ص.

این کتاب تنها اثر بازمانده، از ابونصر عبداللّه بن علیّ بن محمّد بن یحیی سرّاج طوسی، (متون 378 ه . ق) ملقّب به طاوس الفقراء است درباره تصوف که اصل آن به زبان عربی است و ترجمه آن به فارسی به خوبی به وسیله آقای مهدی محبتی صورت گرفته و ویرایش استادانه آقای روح بخشان به روانی و سادگی و بلاغت آن کمک کرده است و آن یکی از قدیمترین آثار صوفیان است که به دست ما رسیده و شاید با توجه به حجم کتاب بتوان گفت که اثری با این وسعت قدیمتر از آن در دست نیست.

کتاب بعد از پیشگفتار کوتاه ناشر با دو مقدّمه آغاز می شود یکی از مترجم در دو باب، باب اوّل در عرفان و روزگاران نو، و دیگر درباره اللمع و ترجمه آن. در باب اوّل علّت روی آوردن مردم ایران را به صوفیگری و نتایج مثبت و منفی آن و سود تصوف برای خواصّ ذکر شده است و در باب دوم درباره مؤلف کتاب و محتوای آن و ارزش و قدمت آن سخن گفته است، و نیز درباره سبک نگارش کتاب و تأثیر آن بر ادب فارسی و اقتباس صوفیان بعد همچون غزالی و شعرای فارسی چون سعدی از این کتاب و سرانجام درباره نحوه ترجمه سخن رانده است.

نیکلسون در مقدمه درباره تحقیقات خود در زمینه تصوف از منابع اوّلیه (8 کتاب را نام برده است) و مشایخ ابونصر سرّاج و سفرهای متعدّد او به نقاط گوناگون ممالک اسلامی و این که این کتاب از نظر بینش اصالتی ندارد و دنباله رو پیشینیان است واین که او متدین متعصّب پایبند به سنن شریف است سخن می گوید و شرح می دهد که سرّاج حتی شطحیات صوفیان را به صورت شرعی تأویل می کند. سپس با اشاره به ریشه لغوی صوفی و بحثی درباره فناء فی اللّه و رابطه آن با توجه به سراغ منابع سرّاج می رود و نُه کتاب را از مآخذ او می داند و سپس نام 40 صوفی غیر مشهور را که در اللمع آمده است بر می شمارد و در آخر فهرستی از صوفیان صاحب نام را از ابتدا تا زمان سرّاج می آورد که شاید منظورش این است که گفتار آنان در اللّمع به نحوی منعکس است و در آخر می نویسد که در کتاب اللمع نام 200 صوفی آمده است که اغلب آنان ناشناسند.

اصل کتاب به 14 بخش تقسیم شده که هر بخش را به نام کتاب نامیده است و هر کتاب به ابوابی منقسم گردیده است، چنانکه کتاب اوّل 18 باب دارد و کلاًّ درباره مسائل مقدماتی است همچون معنای تصوف و ویژگیهای صوفیان واقعی از نظر مؤلف و ردّ عیب گیری های مخالفان و امثال آنها. در کتاب دوّم احوال و مقالات زاهدان از قبیل زهد و توکل و صبر و محبت و خوف و رجا در ابواب جداگانه تشریح شده است. کتاب سوّم درباره تصوّف قرآن؛ و کتاب چهارم درباره تصوف و سنّت پیامبر؛ و کتاب پنجم درباره استنباطات صوفیان از قرآن؛ و حدیث و کتاب ششم درباره اصحاب پیامبر و خلفای اربعه و اصحاب صُفّه؛ و کتاب هفتم درباره آداب و رسوم صوفیان در نماز و روزه، عبادت و سماع و سفر و ازدواج و غیره؛ و کتاب هشتم درباره مسائل مهمّ تصوف همچون جمع و تفرقه و فناء و بقاء و ذکر و اخلاص و فقر و غناست. در کتاب نهم برخی نامه ها و مکاتبات صوفیان با یکدیگر و اشعار و دعاهای آنان آمده؛ و کتاب دهم به سماع اختصاص یافته است که در نظر غالب متشرعین حرام است و صوفیه آن را با شرایطی مجاز دانسته اند؛ کتاب یازدهم درباره وجد و نظر صوفیان درباره آن است.

در کتاب دوازدهم درباره کرامات صوفیان و خوارق عادات آنان بحث کرده؛ و در کتاب سیزدهم اصطلاحات خاصّ صوفیان تعریف شده است مانند معنای حال، مقام، مشاهده، حق، حقیقت، صفا، شاهد، جمع و تفرقه، غیبت و حضور، صحو و سُکر، وجد و فنا و بقاء، مرید و مراد، قبض و بسط، حیرت و دهشت، کشف و شطح، توحید و تجرید، رؤیت، اختیار و بلا، وصل و فصل، تحلی و تجلی و تخلّی، ازل و ابد، امتحان و تلبیس، ذوق و حریّت و امثال آنها، این بخش از کتاب مقدّمه ای است بر کتب متعدّد بعد در زمینه شرح کلمات صوفیان که مهمترین آنها گلشن راز شبستری است.

در کتاب چهاردهم در ذکر شطحیات صوفیان و تأویل آنها و گمراهی های بعضی از صوفیان و نسبتهای ناروایی که بدانان داده شده است بحث کرده است. کتاب با 9 نمایه یا فهرست به پایان می رسد.

قابل ذکر است که تصوف در این کتاب در حقیقت به عنوان مترادف با عرفان به کار رفته است نه به معنایی که بعدا پیدا کرد که بین عرفان و تصوّف فرق قائل شده اند که اگر بخواهیم به زبان امروزی بگوییم عرفان یک ایدئولوژی یا مکتب است و تصوف یک حزب یاگروه که برای خود مرکزی به عنوان خانقاه دارد با آداب و رسوم خاصّ و پذیرفتن عضو در آن مشروط به شرایطی است و راه یافتگان دارای خرقه و کشکول و مطراق و کلاه نمدی هفت ترک یا دوازده ترک و امثال آنها می شوند و برای خود قواعد و رسومی دارند که با آنها شناخته می شوند. طبعا بسیاری از شیوخ صوفیه برای خود خانقاه داشته اند و از عرفان به عنوان مکتب اعتقادی خود سخن می گفتند. تصوّف در تاریخ ایران و مشرق زمین بجز فواید روحانی و معنوی که برای آن می شمارند در حقیقت راه گریزی بوده است از سختگیری زاهدان قشری و ریایی و پناهگاهی بوده است برای کسانی که حاکمان و قشریان آنان را از خود می راندند و این کتاب می تواند شمه ای از چگونگی این امر را باز نماید.

صبر و استقامت

بی خودی می گفت در پیش خدای                     کای خدا آخر دری بر من گشای

رابعه آنجا مگر بنشسته بود                          گفت ای غافل کی این در بسته بود

 

هزاران راه برای رفتن وجود دارد اما راه راست فقط یکی است

راهی که زنده بودن  و زندگی کردن را به ما می آموزد

تنها راهی که ترا  می تواند به تکامل برساند همین راه است

همه ی ما این را می دانیم

شاید از همان ابتدا همه این راه را برای رفتن انتخاب کنیم

مانند مرغانی که همگی به پرواز در می آیند تا به سیمرغ برسند

اما وقتی عاقبت را می بینی

تنها عده اندکی از مرغان هستند که به سیمرغ می رسند  

زیرا ثابت  قدمان در این راه ( صراط مستقیم ) کم هستند

 

الا یا ایها الساقی ادر کاسا وناولها

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها

 

و همانطور که در داستان سیمرغ هم آمده است :

 

 

سالها رفتند در شیب و فراز                       صرف شد در راهشان عمری دراز

آنچه ایشان را در این ره رخ نمود                کی توانم شرح این پاسخ نمود

گر تو هم روزی فرو آیی به راه                    عقبه  آن ره کنی یک یک نگاه

آخر الا مر از میان آن سپاه                         کم کسی ره برد تا آن پیشگاه

زان همه مرغ اندکی آنجا رسید                  از هزاران کس یکی آنجا رسید

باز بعضی غرقه دریا شدند                         باز بعضی محو و نا پیدا شدند

باز بعضی برسر کوه بلند                           تشنه جان دادند در گرم و گزند

باز بعضی را ز تف آفتاب                            گشته پر ها سو خته دلها کباب

باز بعضی را پلنگ و شیر راه                      کرد در یک دم به رسوایی تباه

باز بعضی در بیابان خشک لب                  تشنه در گرما بمردند از تعب

باز بعضی نیز بهر دانه ای                         خویش را کشتند چون دیوانه ای

باز بعضی سخت رنجور آمدند                   باز پس ماندند و مهجور آمدند

باز بعضی در عجایب های راه                  باز استادند هم بر جایگاه

باز بعضی در تما شا و طرب                   تن فرو دادند فارغ از طلب

عاقبت از صد هزاران تا یکی                   بیش نرسیدند آنجا اندکی                   

عالمی پر مرغ می بردند راه                   بیش نرسیدند سی آنجایگاه

سی تن بی بال و تن رنجور و سست               دل شکسته جان شده تن نادرست

حضرتی دیدند بی وصف و صفت                       برتر از ادراک عقل و معرفت

 

پس اگر سلوک را شروع کردی  رفیق نیمه راه نباش .

 

چو مرد راه رو در راه حق ثابت قدم گردد

وجود غیر حق در چشم توحیدش عدم گردد

وان همه مرغان همه آنجایگاه                     سر نهادند از سر حسرت به راه

لیلی و مجنون

داستان لیلی و مجنون برای این نیست که برای ما قصه بگویند.

معنای این قضایا این است که اگر شما هم بخواهید به آن هدفی که مورد نظر آل محمد(ع) است برسید، باید مجنون وار بگردید، تا لیلی مقصودتان را در بر بگیرید.
چقدر این مضامین قشنگ است. اینها نیامده است که قضیه لیلی و مجنون را برای تو بگویند.

گر قصه عشق من و یارم بنگارند
صد لیلی و مجنون همه بیرون رود از دل
در قتل من ای مه بکش آهسته کمان را
حیف است که پیکان تو بیرون رود از دل

اصلا لیلی و مجنون کدام است؟!!!

اولیاء خدا از همین فراز و نشیب ها و فشارهایی که بر آنها، خوششان می آید.

مورچه به حضرت سلیمان(ع) گفت: محبوب من گفته است که اگر خواهان دیدار منی، باید اول این تل را ویران کنی.
تو هم اگر بخواهی پروردگار را دریابی، باید خراب شوی!

نقش کردم رخ زیبای تو در خانه دل
خانه ویران شد و ...
یعنی "انا عند المنکسره قلوبهم". یعنی خانه شکست و آن وقت خدا درونش پیدا شد.

او چو شیرین و منم فرهاد او
می کنم این کوه را زابدال او

شیرین و فرهاد را که دیده ای، مجسمه هایشان را در کوه بیستون کشیده اند.
فرهاد همین طور که کوه را میکند، نظرش به شیرین بود و کوه را می کند.

تو هم باید پروردگار عزیز را در نظر داشته باشی و راه را طی کنی، آقاجان!
حضرت سلیمان(ع) خطاب به مورچه فرمود که تو چگونه می توانی این تل گندم را جا به جا کنی؟
جسم مورچه مگر چقدر قدرت دارد که اینها را بردارد و ببرد آنجا!
در جواب گفت: لیک معذورم که من دلبسته ام

چون به کوی وصل نتوان راه برد
در ره معشوق باید جان سپرد