درد طلب، گوهر گرانی است، که کمتر نصیب انسان می شود. و تا این درّ گران وجود انسان را فرا نگیرد، سلوکی و سفری در آفاق و انفس شکل نمی پذیرد. از این روی اهمیت شایان توجهی برای اهل سلوک پیدا می نماید.
طلب
یعنی، از خوابِ غفلت بیدار شدن است و از مستیِ شهوت هوشیار گشتن و بی شک طلب موصل به مطلوب باشد.
کما قال النَّبی صلی الله علیه و آله: مَن طَلب شیئاً وجَدَّ وَجَدَ.[۱]
بزرگی گوید:
من طلب کردم وصالش روز و شب یافتم اینک بحکمِ : من طلب
ای عزیز، مراد از این «طلب» ، طلبِ حقّ است نه طلبِ دنیا و عقبی که هر دو حجابند، و در حدیثی وارد است که:
«الطّلاب ثلاثةُ: طالب الدّنیا، و طالب العقبی، و طالب المولی؛ أمّا طالب الدّنیا فله البلوی، و أمّا طالبُ العقبی فله الدّرَجاتُ العُلی، و أمّا طالبُ المُولی فله الدّنیا و العُقبی و المُولی.»[۲]
«طالبان سه قسم اند: طالبان دنیا، اصحاب شمال اند و سرانجام ایشان دوزخ و نکال است. و طالبان عقبی اصحاب یمین اند و مآلِ ایشان با نعیم و نوال است، و طالبانِ مولی مقرّبانِ حضرت و خواصّ بارگاهِ احدیّت اند و طلبِ ایشان بعد از شناخت باشد.
پیر هروی(ره) گوید: این کار عجب کاریست، تا چیزی را نجویند، نیابند، و در این کار تا نیابند، نجویند.
و در یکی از احادیث قدسی می آید که:
«أَوحی اللهُ تَعالی إالی داوُد:یا داوُدُ مَن عَرفَنی ذَکرَنی، وَ مَن ذَکَرَنی قَصدنی، و مَن قَصَدنی طَلبَنی، و مَن طَلبَنی وَجَدنی، وَ مَن وَجَدَنی حَفِطَنی، وَ مَن حَفِظَنی لا یَختارُ علَیّ غَیری»[۳]
ای عزیز هر که را که کلیدِ طلب دادند، درِ مقصود برو گشادند و هر که بی دردِ طلب است، اگر به مطلوب رسد عجب است.
تو بهر حالی که باشی میطلب آب میجو دائماً ای خشک لب
لبِ خشکت گواهی می دهد که به آخر بر سرِ منبع رسد[۴]
در اهمیت طلب همین بس که استاد علامه حسن زادۀ آملی، طلب را به همراه حضور، ادب، همت چهار سرمایۀ اصلی سالک دانسته است:
سرمایۀ راه رو حضور و ادب است آنگاه یکی همّت و دیگر طلب است
ناچار بود رهرو ازین چار اصول ورنه به مراد دل رسیدن عجب است[۵]
۱-کاشفی سبزواری،الرسالة العلیه،ص۱۵۵
۵-علامه حسن زادۀ آملی،نامه ها برنامه ها، ص ۲۸