آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

آشنایی با عین القضات همدانی

ابن ابی بکر عبدالله بن محمد بن علی بن علی المیانجی مشهور به عین القضات هــمــدانــی می باشد. جد او ابوالحسن علی بن الحسن میانجی، قاضی همدان بوده و در همدان کشته گردید.

وی در سال ۴۷۶ (۱۰۹۷ میلادی) در همدان متولد شد، دوران نوجوانی خود را در خراسان، نزد فیلسوف و دانشمند بزرگ، عمر خیام نیشابوری و استادانی چون محمد حِمَویه گذرانید و آموزش دید.

در نوجوانی به فراگیری دروس دینی روی آورد. هم زمان با فراگیری دانش زمانه ی خود، به کنکاش و بررسی ادیان پرداخت و در روند جستجوگری‌های خویش،  باورهای ایمانی خویش را مورد تجدید نظر قرار داد.

او به علوم ریاضیات و ادب و فقه و حدیث و کلام و فلسفه و تصوف و عرفان تسلط کسب کرده و به سبب تبحری که در فقه بدست آورد عنوان قاضی و مدرس هم یافت. وی تا بیست و یک سالگی در علم کلام بیش از سایر علوم زمان خود تعمق نمود، اما این علم نه تنها او را سیراب نکرده بلکه او را پریشان تر از قبل به وادی سرگردانی کشانید، تا اینکه مطالعه آثار امام محمد غزالی او را از گمراهی نجات  بخشیده است.

خود ایشان نقل کرده است: « بعد از آنکه از گفتگوی علوم رسمی ملول شدم به مطالعه مضنفات حجةالاسلام اشتغال نمودم. مدت چهار سال در آن بودم و چون مقصود خود را از آن حاصل کردم، پنداشتم که به مقصود واصل شدم و نزدیک بود که از طلب بازایستم و بر آنچه حاصل کرده بودم از علوم اقتصار نمایم. مدت یکسال درین بماندم، ناگاه سیدی و مولائی الشیخ الامام سلطان الطریقة احمد بن محمد الغزالی به همدان که موطن من بود تشریف آورد. در صحبت وی در بیست روز بر من چیزی ظاهر شد که از من و ما غیر خود هیچ باقی نگذاشت و مرا اکنون شغلی نیست جز طلب فنا. »

عین‌القضات ، در سن ۲۴ سالگی، مشهورترین کتاب فلسفی خویش “ زُبدَة الحقایق”(زبده) را به نگارش در آورد. گرچه سلطه ی فقها و متعصبان زبان می برید و گلو می درید اما او با شهامت می نوشت:

کجاست محرم رازی که یک زمان ….دل شرح آن دهد که چه دید و چه ها شنید.

عین القضات اندیشمند و روشنگری ست آزادیخواه. می گوید: « آزادی را به انسان بسته اند، چنان که حرارت را به آتش.»

با تابیدن نور دانش و جستجو، در ده ی پایان عمر کوتاه اش، به این اندیشه رسید که ، برهان‌های برآمده از خرد را به جای پیش انگاره های مذهبی بنشاند. او تبلیغات مذهب را  دام و فریب می‌نامد.

مهراب جهان، جمال رخساره ی ماست

ســلــطـان جـهان این دل بیچاره ماست

شور و شر و کفر و توحــیـــد و یقین

در گوشه ی دیده های خون باره ی ماست

نوشته‌های عین القضات

«رساله‌ی لوایح»، «یزدان شناخت»، «رساله‌ی جمالی»، «تمهیدات» یا «زبدة الحقایق» ‌و نامه‌‌های بسیار در این شمارند و بی شک نوشته‌‌ها و یادداشت‌هایی بسیار نیز برای همیشه از میان رفته‌اند.

نجیب مایل‌هروی در باب آثار عین القضات همدانی می‌گوید: آنچه آثار قاضی- خصوصا تمهیدات و مکتوبات و شکوی‌الغریب- را سزاوار ستایش می‌سازد این است که او در این آثار خصوصی‌ترین تجربیات عرفانی‌ی خویش را بازگفته است، حتا تجربه‌هایی که دیگر مشایخ صوفیه آنها را جزو “اسرار” می‌دانسته‌اند.

عین القضات و عرفان نظری

وی و ابن عربی اندلسی و شیخ محمود شبستری از پیشگامان تقریر و بیان جنبه نظری تصوف اسلامی بوده اند و ابوحامد غزالی و شیخ شهاب الدین سهروردی و مولانا جلال الدین بلخی، جنبه علمی آن را تبیین نموده اند.

یکی از محققین معاصر، معتقد است که عین القضات پایه گذار عرفان نظری و حکمت عرفانی است، نه ابن عربی و با آوردن جملاتی از کتاب تمهیدات به اثبات این نظریه می پردازد. آنجا که عین القضات می گوید: قرآنی هست ورای کاغذ و سیاهی و سپیدی … و همچنین است «محمد (ص) را دستی و پایی و تنی و آن محمد (ص) نیست، ورای آن محمد (ص) است» این موضوع نشان می دهد که عین القضات از پیشروان عرفان نظری است.

اندیشه های عرفانی عین القضات

در کشف حقیقت و حالات عشق

عشق به عنوان یکی از مواضیع اساسی عرفان اسلامی، رکن اصلی فکری قاضی به شمار می رود و به همین خاطر بود که صوفیه از او با تعابیری چون شیخ العاشقیت، سلطان العشاق و امثال آن یاد کرده اند. در نظر قاضی عشق مذهب مشترک بین خدا و انسان است.

عشق چیست؟

گفته اند: عشق افراط در محبت است و آتشی که در دل عاشق حق می افتد و جز حق را می سوزاند: این عشق امری الهی است و آمدنی است نه آموختنی.

بزرگان عرفا، از عشق و معانی آن بسیار سخن گفته اند.

عشق از دیدگاه قاضی غیرقابل بیان است و جز به رمز از آن نمی توان سخن گفت.

به اعتقاد او «… دیوانگی عشق بر همه عقل ها فزون آید، هر که عشق ندارد، مجنون و بی حاصل است، هر که عاشق نیست خودبین و پرکین باشد و خود رای، بود عاشقی بیخودی و بی راهی باشد»

… در عشق قدم نهادن،‌ کسی را مسلم شود که با خود نباشد، و ترک خود بکند و خود را ایثار عشق کند. عشق آتش است، هرجا که باشد جز او رخت دیگری ننهند. هرجا که رسد سوزد و به رنگ خود گرداند… کار طالب آن‌ست که در خود،‌ جز عشق نطلبد. وجود عاشق از عشق است، بی‌ عشق چگونه زندگانی؟ »

و چه این بیان به نگرش «اریک فروم» در «هنر عشق ورزیدن» نزدیک است که می گوید:

«عشق پاسخی ست به پرسش وجود انسان.»

اریک فروم، همانند عین‌القضات، عشق را فدا کردن می‌‌نامد، اما درست به برداشت وی نه مجنون وش و خود-آزار، بلکه آن فدایی که نه «ترک چیزها و محروم شدن و قربانی گشتن.» و چنین از گذشتن از خویشتنی ست که «فضیلت» و «برترین برآمد انسانی‌اش می‌نامد. عشق نیرویی‌ست تولید گر عشق. به بیان کارل مارکس، «عشق را تنها می‌توان با عشق مبادله کرد.» و در چنین مبادله‌ای ست که اصالت فردی در باز تولیدی انسانی به برآیند پیوند‌ها تکامل می‌یابد.

بر خاست خروش عاشقان از چپ و راست

در  بتکده  امروز  ندانم   که    چه   خاست

در بتکده    گر  نشان  معشوقه ی  ماست

از  کعبه    به  بتخانه   شدن   نیز   رواست

عین القضات همدانی نیز چون دیگر سالکان طریقت بر اهمیت دعا و ذکر واقف بود و مریدان و شاگردان خود را مدام به آن توصیه می کرده است.ذکر « لا اله الا الله» از جمله ذکرهایی است که قاضی شاگردانش را تشویق به پیوسته گفتن آن می نماید و می گوید که «پس از طی مقاماتی، با اعراض از همه چیز، جز «هو» نشاید گفتن»

جستجو در حروف مقطعه قرآن

حروف مقطعه ابدای بیست و نه سوره از قرآن، الهام بخش بسیاری از افکار و اندیشه های عجیب و غریب در اذهان متصوفه بوده است.

جمع حروف مقطعه در قرآن ۷۸ حرف است وبه اعتقاد ابن عربی «حقایق آن ها برای هر کس روشن شود، او مالک بالا و پست خواهد شد»

در این میان شاید بیش از هر کس دیگر حلاج است که از رمزیت حروف مقطع قرآن صحبت کرده است و به دنبال وی قاضی گفته است: اگر نه این حروف مقطع یافتمی در قرآن، مرا هیچ ایمان نبودی به قرآن.

و معتقد بود که سالک در طی طریق، به مقامی رسد که همه قرآن در نقطه باء بسم الله ببیند و همه موجودات را در نقطه باء بسم الله ببیند.

… خداوند خواست که محبان خود را از اسرار ملک و ملکوت خود خبری دهد در کسوت حروف، تا نامحرمان بر آن مطلع نشوند، پس گفت:‌« الم، المر، الرا، یس، … یس را قلب قرارداد و نشان سر احد با احمد، که کس جز ایشان بر آن واقف نشود.

عین القضات و مذهب

«جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه» (حافظ)

اساس تقسیم فرق اسلامی به هفتاد و سه یا هفتاد و دو گروه، حدیثی است منسوب به پیامبر اسلام (ص)که همان سان که بنی اسرائیل به هفتاد و دو گروه گرویدند پیروان من نیز به هفتاد و دو گردند و همه ایشان در دوزخند جز یک گروه و آن سنت و جماعت است … گروه اخی در حدیثی از همان حضرت با تعبیر “ما انا علیه و اصحابی” توصیف شده اند یعنی آن دسته که من و یارانم برآنیم.

عین القضات با تبلیغ و اشاعه نظریه یگانگی و وحدت دین در توسعه و بسط این اندیشه سهیم بوده است. و معتقد است که همه بر یک دین و ملت اند. و اینچینین می گوید: اگر آن چه نصاری در عیسی دیدند تو نیز بینی ترسا شوی و اگر آن چه جهودان در موسی دیدند تو نیز بینی جهود شوی، بلکه آنچه بت پرستان دیدند در بت پرستی تو نیز بینی بت پرست شوی و هفتاد و دو مذهب جمله منازل راه خدا آمد.

قاضی با استناد به حدیثی از پیامبر اکرم (ص) که فرموده اند: “یاتی علی الناس زمان یجتمعون فی المساجد و یصلون ولیس فیما بینهم مسلم” (روزی خواهد آمد که مردم در مسجد جمع می شوند و فاتحه می خوانند و رکوع و سجود می کنند و نماز می گزارند اما هیچکدام از ایشان حقیقا مسلمان نیست” می گوید:‌”این سرنوشت اسلام است که آفتابش به مرور زمان غروب کند و روزی بیاید که از مسلمانی چیزی جز اسم آن و یک مشت عادات بی محتوا باقی نماند.”

عاقبت قاضی

عین القضات همدانی روش حسین بن منصور حلاج را داشته و در گفتن آنچه می دانسته بی پروائی می‌کرده است. از اینجا به دعوی الوهیت متهمش ساختـند اما چون عزیزالدین مستوفی اصفهانی وزیر سلطان محمود بن محمد بن ملکشاه سلجوق به او ارادت داشت، به آزادی هر چه می خواست می گفت و هیچ کس بر وی چیزی نمی گرفت تا قبول عام یافت.

اما چون وزیر سلطان بر اثر دسیسه های وزیر، ابوالقاسم قوام الدین درگزینی به حبس افتاد و در تکریت به قتل رسید؛ عین القضات همدانی نیز که در اثر دوستی عزیزالدین مستوفی با قوام الدین درگزینی مخالفت داشت مورد مؤاخذه و غضب وزیر جدید واقع گردید. بدین صورت که قوام الدین مجلسی ترتیب داد و از جماعتی عالمان قشری حکم قتل عین القضات را گرفت. و سپس دستور داد تا او را به بغداد بردند و در آنجا به زندان کردند.

حکومت دینی، به همراه شریعت‌مداران، سخت بیمناک می شوند. دستور بازداشت وی از سوی خلیفه‌ی بغداد و فقیهان داده می شود. عین القضات دستگیر و به زندان بغداد روانه می گردد. در سن سی و سه سالگی در زندان، کتاب «شکوی الغرایب» را به زبان عربی می نویسد. این کتاب ارزنده را دفاعیه عین القضات می شمارند.

“زندان و زنجیر و اشتیاق و غربت و دوری معشوق البته بسیار سخت است.”

اما، همه این شکنجه ها را می پذیرد و  تن به تسلیم نمی سپارد.

عماد کاتب اصفهانی (برادرزاده عزیزالدین) در کتاب خریده القصر خود، سیر شهادت قاضی را چنین بیان می کند:

«عین القضات میانجی اصل، همدانی زیست، دوست با وفای عموی من صدر شهید بود، هنگامی که عمویم بیچاره شد، درگزینی بر کشتن او توانایی یافت. عین القضات نمونه تیزهوشی و دانشمندی بود، آفتاب پس از مرگ غزالی بر فاضل تر از وی نتابید. عین القضات در نگارش های عربی خود به راه غزالی می رفت، عالم نمایان بر وی رشک بده، کلماتی از کتاب هایش بیرون کشیده جدا از جمله بندی بدان معنی داده، به او تهمت زدند . وزیری پست خو وی را به همدان بازگردانید و با کمک یارانش با عین القضات آن کردند که جهودان با عیسی کردند….»

سرانجام عین القضات را به دستور ابوالقاسم درجزینی (درگزینی) به سرعت از بغداد به همدان بازپس بردند و شب هفتم جمادی‌الاخر سال ۵۲۵ ه.ق (۵۰۹ خورشیدی/۱۱۳۰ میلادی) در مدرسه ای که در آن به تربیت و ارشاد مریدان و وعظ می پرداخت بر دار کردند. گفته‌اند که چون قاضی به پای چوب دار رسید آن را در آغوش کشید و این آیه را خواند : وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ (سوره شعراء آیه ۲۲۷) : و ستمکاران به زودی خواهند دانست به چه مکانی باز خواهند گشت.

سپس پوست از تنش کشیدند و در بوریایی آلوده به نفت پیچیده، سوزانیدند و خاکسترش را بباد دادند. با او همان کردند که خود او خواسته بود:

ما مرگ و شهادت از خدا خواسـتــه ایم

و آن هم به سه چیز کم بها خواسـته ایم

گر دوست چنین کند که ما خواسته ایم

ما آتـش و نفــت و بـوریـا خواســته ایم

به هر تقدیر کرشمه، اهل وصال را به سوی خود جذب نمود و این بار شهیدی از همدان دویست سال پس از مرگ حلاج، ندای انا الحق او را زنده ساخت و فاجعه او را با تمام جزئیاتش تکرار کرد.

حلاج در هنگام کشته شدنش خطاب به حلوانی که از او پرسید:‌سرورم این چه حال است، گفت: کرشمه جمال اهل وصال را به سوی خود جذب می کند

شعری ناب از حضرت شیخ عبدالقادر گیلانی

محرم اندر حرم خاص خدا درویش است

مخـزن سر الهـی به خـدا درویش است 

هست در صورت انسان ولی مظهـر ذات

جامع جمله صفت هابه صفادرویش است 

خضــر راه جهــلا هادی ارباب ضـلال

گمرهان را به خدا راهنما درویش است 

وصـف درویش به گفتـن نتوانـم کردن

زآنکه درویش خدانیست خدا درویش است 

خاک راه فقرا (محی ) بـی نـام ونشــان

سر قدم ساخته در راه خدا درویش است

بخشی از اندرزهای شیخ عبدالقادر گیلانی

ای سالک ، کجاست بندگی خدای عزوجل ؟ به حقیقت بندگی کن . تو بنده فراری  از اربابت هستی ، به سوی او برگرد و با رضایت کامل فرمانش را گردن بنه . آیا خدا برای بندگانش کافی نیست ؟

وقتی بندگی تو به مرحله صدق و صحت رسید به مقامی نائل می شوی که خدا ترا دوست بدارد و محبت خود را در دلت تقویت کند و بدون هیچ رنجی و زحمتی به مرتبه قرب خواهی رسید و اگر تمام درهای امید به روی تو یسته شود باکی نداری و به درگاه کسی جز خدا روی نخواهی آورد.

ای سالک صبر خیر فراوان و نعمت های بسیار و حسن عاقبت و پاداش نیکو در پی دارد.

برشما زیارت اهل قبور به عنوان تنبه و دیدار افراد صالح و نیکوکار لازم است. دین شما با چهار عامل از دست می رود: اول ، عمل نکردن به آنچه آموخته اید. دوم ، عمل کردن به آنچه نیاموخته اید. سوم ، آنچه را که نمی دانید در صدد فراگرفتن آن نیستید و جاهل و نادان باقی می مانید. چهارم ، از یاد دادن آنچه می دانید به دیگران خودداری می کنید.

ای سالک ، در مجالس شادمانی به قصد شادمانی از یاد خدا حاضر شوید نه به نیت معالجه اندوه های ظاهر.

خداوند شما را بیهوده نیافریده ، برای بازی و لعب خلق نکرده ، شما را برای خوردن و نوشیدن و خوابیدن و تولید مثل به وجود نیاورده است. ای سالک از این غفلت به خود آیید با قلب و خلوص به سوی خدا گام بردارید

ای سالک اگر اراده انجام کاری را نمایی ، خداوند وسیله اش را برای تو مهیا می سازد .برای حصول موفقیت نیت باطنی لازم است نه درخواست ظاهری. این امری است که به عالم معنوی بستگی دارد نه به ظاهر . اگر برای سالکی این امر به کمال برسد توان معنوی و قدرت باطنی بدو روی می آورد. ذره اش کوهی ، قطره اش دریایی ، اندکش بسیاری و فنایش بقا می شود.

ای سالک هرگاه خداوند با دیده عنایت بنده ای را بنگرد ، خود راهنما و طبیب او می شود و با حفظ تمام عوامل معنوی آنان را بری هدایت و ارشاد به سوی مردم گسیل می دارد. بدانید این قرآن و علم در صورتیکه بدانها عمل نکنید حجت و دلیلی است عیه شما . در اندیشه قیامت باشید .فرمانروایی های دنیوی سپری می شود و همگان از درویش و پادشاه در پیشگاه خداوند حاضر می شوید. دلیری سالکین و صالحین در مصاف و جدال با نفس و شهوات نفسانی به ثبوت می رسد و دلیری خواص به ترک دنیا و آخرت و غیر از لقاالله چیزی نطلبیدن معلوم می گردد.

ای سالک بیدار شو پیش از آنکه به بیداری مجبور گردی. اگر توانگری می خواهی خاکساری و فروتنی کن . اعمال و رفارت را به زیور خلوص و صداقت آراسته گردان . حرصت را در جمع مال دنیا ترا نزد خدای تبارک و تعالی رسوا می کند و در نزد خلق بی قدر.

رسول گرامی (ص) می فرماید : شادمانی مومن در چهره اش هویدا و اندوهش در اندرون است. مومن بسیار تفکر می کند ، بسیار می گرید و کم می خندد . مومن جز به دیدار حق به هیچ چیز دیگر شاد نمی گردد.

ای سالک خداوند را آیینه خود قرار بده ، آینه قلب و باطنت ، آینه اعمالت ( به من نزدیک شو ، آنوقت در خود چیزی خواهی دید که دور از من نخواهی دید. دنیا دوستی را در خانه ات بگذار و به سوی من بیا )

هرگاه از خدا خوف نداشته باشی در دنیا و آخرت امن و آسایش نخواهی داشت. دل آگاه از خدا خوف دارد. دنیا خاص گروهی و آخرت ویژه گروهی دیگر . خدا خاص دسته ای است که عبارتند از : مومنین ، عارفان ، دوستان ، پرهیزگاران ، خداترسان ، اندوهگینان ، دل شکستگان به خاطر رضای خدا . ذات خدا را همواره برابر دیدگان باطن خود دارند .

بارخدایا ، ما را به خودت نزدیک گردان و ما را از درگاه خود دور مکن .

هدیه به سالار عاشقان امام حسین علیه السلام

شیخ رضا طالبانی‌، از مشایخ بزرگوار قادریه :

لافت از عشق حسین است و سرت برگردن‌است

‌عشق بازی سر به میدان وفا افکندن است‌

گر هواخواه حسینی‌، ترک سر کن چون حسین‌

شرط این میدان به خون خویش بازی کردن است‌

از حریم کعبه کمتر نیست دشت کربلا

صد شرف دارد بر آن وادی که گویند ایمن است‌

ایمن و ای من فدای خاک پاکی که اندران‌

نور چشم مصطفی و مرتضی را مسکن است‌

زهره زهرا نگین خاتم خیرالورا

زور و زهره‌، مرتضی و حیدر خیبر کن است‌

سنی‌ام‌، سنی‌، و لیکن حب آل مصطفی

‌دین و آیین من و آباء و اجداد من است‌

شیعه و سنی ندانم‌، دوستم با هرکه او

دوست باشد، دشمنم آن را که با او دشمن است‌

بخشی از اندرز های شیخ عبدالقادر گیلانی

ای سالک ! تمام همت عارف مومن جهت رسیدن به درگاه قرب حق است  ، دلبستگی به مولا را بر هر چیز رجحان می دهد ، قرب حق غایت آرزوی قلبی و خواست باطنی سالک الی الله می باشد . تو در حال قیام و قعود و رکوع و سجود ، شب بیداری و رنج عبادتی ولی قلبت اصلا دگرگون نشده و از چارچوب بدن و عادات معمولی خارج نگردیده است . در راه طلب حق ، فقط صدق می تواند تو را از رنج هایت برهاند . بیضه وجودت را به منقار صدق سوراخ کن و دیوار بستگی به خلق را با کلنگ اخلاص و توحید خراب نما . دنیا دریاست و ایمان کشتی و ناخدا طاعت و بندگی و ساحل نجات ، آخرت است .

ای سالک به دارایی و اموالت تکیه نکن و به خدای خود شرک نورز ، حب مال دنیا را از دلت به در کن و در اندیشه مرگ باش تا حرص دنیا از قلبت بیرون رود .

به مدح و ستایش و ذم و بدگویی اعتنایی نکن . با بدگویان جنگ و مبارزه نکن . حب و بغض مردم را از دل بیرون کن ، تنها با دیده شفقت به همگان بنگر .

ای سالک راه خدا ! هرگاه قول ( لا اله الا الله ) را بر زبان آوردی ، ابتدا به قلب سپس به زبان گویا شو و بر آن اعتماد نما و غیر او را موثق مدان .نیک و بد را از ظاهر به دور کن و باطنت را به خالق واگذار . هر آنکه خدا را شناخت زبانش در پیشگاهش بند می آید و در برابرش تواضع و فروتنی خواهد کرد.

رسول گرامی (ص) می فرماید : من از تمام شما به شناخت خدا آگاه ترم و از همه شما بیمناک تر .

از میان عرفا ، به ندرت بدین پایگاه می رسند که به اسرار پشت پرده ه اطلاع حاصل کنند و همینکه بویی از این اسرار بردند به اختفا و پنهان داشتن آن مامور می گردند . آنگاه فرمان ولایت و راهنمایی خلق به آنان داده می شود تا خلق الله از برکت وجودشان بهره مند گردند.