آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

زیباترین لحظات

زیباترین لحظات را در کنارش سپری کردیم در کنارش نشستیم بدون اینکه بدانیم چه عظمتی است وبا او سخن گفتیم بی انکه بدانیم چه دریای با کرامتی است و لحظاتی زیاد با دیدنش گریستیم بی انکه بدانیم خود اوست که ما را میگریاند و همچنین می خنداند اوست که اگر اراده کند چشمانمان را میگشاید یا می بندد  

کاش میدیدیم دست به دست که نهاده ایم در کنار چه دریای رحمتی چه اسوه صبری عاشقانه او ما را حرکت میدهد تا این راه را به انچه که او در اولین نگاه برایمان رقم زده برسیم  

گاه با نام عشق چه خطاها نکرده ایم و او چه بزرگوارانه همه را به پای نادانی مان نادیده گرفت به امید روزی که بدانیم و بفهمیم و دیگر تکرار نکنیم بزرگ شویم کاش از خردی و کودکی در اییم اکنون روزها دوباره تکرار میشود کاش قدر بدانیم و بفهمیم که همه چیز از اوست  

حال دیگر زمانی برای هیچ خطایی نیست فرصت اندک است زیباترین لحظات را در کنارش اگر لایقمان بداند نصیبمان کند و ما را با دریای باعظمتش دریای کرامتش آشنا کند و اجازه دهد عاشقانه و خالصانه و به عشق از وجد دیدارش و تکرار لحظات زیباییها به یاد ایامهای شیرین اشک بریزیم ....... 

 

با تشکر از ریحانه که این متن زیبا را برایمان ارسال نموده اند

ظهر جمعه و ...

بازهم ظهر جمعه آمد و ... 

آری ظهر جمعه یادآور تلخ ترین هجرت ُ سخت ترین جدایی و کشنده ترین انتظار است برای من  

ظهر جمعه ای که پیر من حضرت حاج سید علی اشرف صادقی با آغوشی باز به سوی یار خود  پروازی آگاهانه و عاشقانه آغاز کرد و من که اسیر نفس هستم در حسرت وصالش همچنان ...

درویشی عشقی تلخ و شیرین

امروز در مکتب حضرت پیر و در حرمش و در کوره شور فقرا بار دیگر عظمت ایشان را دیدم و یافتم طریقت و درویشی نه به سخن و حرف است بلکه به عمل است و عشقی است تلخ و شیرین که اگر تحمل تلخی داشته باشیم به شیرینی وصال می رسیم پس آماده باشیم اگر تلخی های رفتار خودمان که در اعمال دیگران تجلی می کند و به ما بازگردانده می شود آزارمان بدهد به همان میزان از وصال او و کمال خود بازمی مانیم . 

مولای مهربانی ، آقا جان کمکمان کن تا فقط به تو و وصالت بیندیشیم و خودمان را از خودمان برهانیم

عطر حضور

وقتی که عشق تو در من ظهور می کند
آثار شک و خوف را زدلم دور می کند
گویی که پشت دلم تیر می کشد
جریان عشق تو در تن نشور می کند
گرگر کنان زبانه به اعماق دل کشد
پیر من است که به جانم حضور می کند
حس غریب اکرام و الطفاط دوست
تبدیل ضرب غم به دف و شور می کند
غوث غریب آن پیر شوخ و مست
حرمان درد را زدلم دور می کند
عیسی دمی است که به یک دم ز نای "هو"
زنده هوای مرده ی اهل قبورمی کند
می رقصد و می نوشد و پر می شود زعیش
دل استحاله ی عقل و شعور می کند
حلقه به حلقه جان و دلم بر گرد توست
آنجاست که اکسیر کعبه وفور می کند
در این فنا فِی للهِ تابان صادقی
حق با تمام تجلی ظهور می کند
آه این سقوط دلم از نردبان عیش
گل واژه ی ذوق مرا کور می کند!
«شیدا» به نبود تو عادت نمی کند
باز هم نگاه تو بزم دلم جور می کند!...

با تشکر فراوان از ( شیدا ) که این غزل سراسر شور توام با عشق را به محضر حضرت حاج سید علی اشرف صادقی تقدیم نموده اند و ما نیز برای شما به نمایش گذاشتهایم .