روزی در محضر حضرت پیر مشغول تعمیرات برق منزل بودم که ترس از اتصال و یا برق گرفتگی مانع می شد کارم را سریع انجام بدهم . آقا که متوجه این نکته شدند به من اشاره فرمودند که : بابا نترس برق تو را نمی گیرد کارت را انجام بده .
به آهستگی دست هایم را به سیم های فاز و نول زدم و دیدم واقعا برق به من کارگر نیست اما دوستم که کنار من بود به محض اینکه با بدنم تماس حاصل می کرد دچار بق گرفتگی می شد
آری پیر من نه تنها قلب و دل ما که حتی بر جهان مادی نیز تسلط داشت و همه در خدمتش بودند اما همه و همه را از خدا می دانست