آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

زنان تاثیر گذار در سیر و سلوک عرفا

وصول به درجات والای معنوی؛ زنان را تا حد استاد ، پیش برده است، با توجه به مشکلات زنان، کج فهمی ها، تعصبات و... نسبت به زنان، چنین مسائلی بسیار پر اهمیت و با ارزش است که نمونه ای در اینجا ذکر می شود.

عین القضاة همدانی می نویسد: جمعی از زنان برای مرد و زن موعظه کرده اند: مثل رابعه عدویه که از بزرگان پیشینیان، چون سفیان ثوری به سخنان او گوش می داده اند.

و از جمله آن زنان شعوانه ابلیه است... از آن جمله بحریه ... و عنیده ( جده ابوالخیر تنانی اقطع ) که از مرد و زن، پانصد شاگرد داشت و عایشه نیشابوری، همسر احمد بن سری ... و از آن گروه فاطمه، دختر کتانی است که پیش روی سمنون، چشم از جهان فرو بست او در محبت مجلس می گفت و سه نفر از مردان هم با وی در گذشتند.(1)

از حکایتی که در اسرار التوحید آمده است معلوم می گردد که همسر ابوسعید ابوالخیر ( قرن پنجم هجری) به مریدان خود خرقه می پوشانیده و زنان نیز در سلک صوفیان خدمت می کرده اند.(2)

ام الزهرا و فاطمه قرطبی بنت ابن المثنی این بانوان از سالکان آزموده طریقت و از عارفان با بصیرت بوده اند که ابن عربی دراشبیلیه به دیدارشان توفیق یافته و در آثارش مقام معنوی آنان را ستوده است و از اهل ورع و از جمله محققان(3) در منزل نفس الرحمن دانسته و در زمره مشایخ عرفان به شمار آورده است. ملاقات این دو بانوی عارف به ویژه فاطمه سالخورده در وی تاثیری عظیم داشته است. ابن عربی مدت دو سال وی را خدمت کرده و به دست خود خانه ای از نی به اندازه قامت وی برایش ساخته است. او با این که مریدان و پیروانی  فراوان داشته، به ابن عربی عنایت و محبت شدید می ورزیده و به دیگر مریدانش برتری می داده و خود را مادر الهی وی  خوانده است و ابن عربی هم او را مادر خطاب می کرده است. درمقام ستایش کمالش، او را صاحب کرامات و رحمت عالمیان خوانده و نوشته است: سوره اش از قرآن فاتحه الکتاب بود که خادم او بود. به من می گفت سوره فاتحه به من داده شده است و من آن را در امری که بخواهم به کار می گیریم. در مقام وصف حالش، حسن جمال و طراوت و لطافت وی را با زیبایی و درخشندگی و شادابی یک دختر چهارده ساله برابر داشته و چنین نگاشته است:

من خود در اشبیلیه زنی را از عارفان و دوستان خداوند به نام فاطمه بنت ابن المثنی القرطبی مدت دوسال خدمت کردم، در آن وقت سن وی نود و پنج تجاوز می کرد و من شرم می داشتم به چهره اش نگاه کنم. او در این سن پیری از سرخی گونه و شادابی و زیبایی چهره آنچنان بهره مند  بود، که گویی دختری چهارده ساله است. او را با خداوند حالتی بود و به من عنایتی. که مرا به همه کسانی که در خدمتش بودند برتری می داد و می گفت کسی را مانند وی ندیده ام. از وی شنیدم که می گفت تعجب دارم از کسانی که می گویند خدا را دوست می دارند و با این که او همواره مشهودشان است و حتی چشم به هم زدنی از چشمانش پنهان نیست به دیدار او شاد نمی شوند و این گریه کنندگان چگونه ادعای محبت او را دارند؟ آیا شرم نمی کنند؟ مگر دوستدار او نیستند؟ مگر محبان نزدیک ترین کسان به محبوب خود نمی باشند، پس آنان بر که گریه می کنند؟ این عجیب است. پس او به من می گفت: فرزندم چه می گویی درباره آنچه من می گویم و من پاسخ می دادم، حرف، حرف توست.(4)

از دیگر زنانی که بر محی الدین عربی این پایه گذار عرفان نظری و موفق در عرفان عملی، تاثیر بسزایی داشته، همسر او مریم بنت محمد بن عبدون بن عبدالرحمن البجایی است.

او نخستین همسر ابن عربی بوده و بانویی صالح و صاحب کشف و شهود، خانواده او ( بنوعبدون) یکی از خانواده های اصیل و نجیب اشبیلیه بوده است.

این بانوی بزرگوار در تحول معنوی وی ( ابن عربی) تاثیر بسزایی داشته است. ابن عربی در نوشته های خود از او به احترام نام می برد و بانوی صالحش می خواند و از وی سخنانی نقل می کند که به مقام کشف و شهود و عرفان و معنویت اودلالت می کند. چنان که در فتوحات مکیه می نویسد که بانوی صالحه مریم بنت محمد بن عبدون عبدالرحمن البجایی، برای من حدیث کرد و گفت شخصی را در خواب دیدم که او در وقایع من با من عهد و پیمان می بست و من او را هرگز در عالم حس ندیده بودم. او خطاب به من گفت: آیا قصد طریق داری؟ پاسخ دادم: بلی! سوگند به خدا قصد طریق دارم، ولی نمی دانم آن به چه حاصل آید. جواب داد به پنج چیز: توکل، یقین، صبر، عزیمت و صدق.

چون او( مریم ) خوابش را برای من گفت، بدو گفتم: این مذهب قوام است.(5)

از دیگر زنانی که تاثیر عظیمی بر ابن عربی وعرفان نظری او گذاشته، خواهر سالخورده شیخ مکین الدین است.

ابن عربی در سال 598 به مکه رسید و با عابدان و زاهدان و صالحان و عالمان و عالمان شهراز زن و مرد به معاشرت و مصاحبت پرداخت که بر جسته ترین شان شیخ عالم مکین الدین ابو شجاع زاهر بن رستم بن ابی الرجال اصفهانی است. ابن عربی در آثار خود شیخ مکین الدین را به پارسایی و پرهیزکاری و خوش خویی و خوش گویی ستوده است.

 شیخ مکین الدین، خواهری سالخورده، عالم، زاهد و پارسا داشته است که ابن عربی او را شیخه الحجاز؛ فخر النساء(6) و او را نه تنها فخر زنان بلکه فخر مردان و نه تنها فخر مردان بلکه فخر صالحان و عالمان می خواند و به علو روایتش می ستاید.

مکین الدین وی را برای سماع حدیث به پیش خواهر فاضله اش فخر النساء هدایت می کند، اما این بانوی عالم و زاهد به سبب فزونی سالش و نیز جهت نزدیکی مرگش و شوق شدید به عبادتش، از نقل حدیث برای او خودداری می کند ولی به برادرش اجازه می دهد تا از جانب وی به او اجازه روایت بدهد. که مکین الدین نیز همین کار را می کند. بهتر است مطلب را از خود ابن عربی نقل کنیم: او در مقدمه کتاب ترجمان الاشواق می نویسد:

هنگامی که در سال 598 در مکه فرود آمدم در آنجا جماعتی از فضلا و گروهی از ادبا و صلحا را از مردان و زنان ملاقات کردم و در میان آن فضلا با همه فضلشان کسی را ندیدم که مانند شیخ عالم و امام مقام ابراهیم، نزیل مکه، بلد امین، مکین الدین ابو شجاع زاهر بن رستم بن ابی الرجال اصفهان – رحمه الله – و خواهر سالخورده عالمش، بنت رستم شیخه حجاز و فخر زنان به خود مشغول و به آنچه میان امروز و دیروزش بوده، مشعوف باشد. اما شیخ ما با جماعتی از فضلای ادب دوست، کتاب ابوعیسی ترمذی را در حدیث از وی شنیدم... اما خواهر او فخر النساء و بلکه فخر رجال و علماء به سوی او رفتم تا از وی روایت بشنوم که در روایت مقامی بلند داشت. او به من گفت: آرزو سپری شده، مرگ فرا رسیده و شوق برعمل مرا به خود مشغول داشته و گویا مرگ روی آورده و سن ندامت کارش را کرده و لذا دیگر مرا حال نقل روایت نمی باشد. وقتی که سخنش را شنیدم این بیت را برایش نوشتم:

حالی و حالک فی الروایه واحدة ماالقصد الا لعلم و ...

حال من و حال تو در روایت یکی است و مرا قصدی نیست مگر علم وبه کار بردن آن. پس او به برادرش نوشت تا به نیابت وی اجازه برای من بنویسد. او از جانب خود و خواهرش اجازه  نوشت و به من داد و من هم از قصیده ای که در باره وی سروده بودم این بیت را برایش نوشتم:

سمعت الترمذی علی المسکین    امام الناس فی البلد الامین

تاثیر نظام ( ختر مکین الدین ) و تصنیف کتاب ترجمان الاشواق

نظام دختر مکین الدین که در تقوی، پارسایی، خصایل پسندیده، رفتار سنجیده و کمالات اخلاقی درعصر خود یگانه بود. دیدار این دختر بر ابن عربی تاثیر فوق العاده گذاشت، به طوری که الهام بخش اشعار و تغزلات عارفانه او شد و سبب ایجاد کتاب گرانبهای ترجمان الاشواق(7) گردید. او پس از ذکر مقدماتی نظام را اینطور توصیف می کند: ... نامش نظام بود و لقبش عین الشمس و البهاء ( چشمه نور و زیبایی) . او از زنان عابد وعالم و زاهد و معتکف و براستی پیشوای حرمین و پرورده  بلد امین اعظم بود. گوشه چشمش فریبا و اندامش نازک و زیبا بود. چون سخن بسیار می گفت، سخن را در مانده می کرد و چون کوتاه می گفت ناتوان. با این که زبان آور بود، سخنش روشن و آشکار بود. چون زبان به سخن می گشود " قس بن ساعده"(8) از سخن باز می ماند، و چون دست به بخشش می گشود " مغن بن زائده"(9) خود را پنهان می کرد و چون سخن را ادا می کرد، سموال گامهایش را کوتاه می کرد از پرواز باز می ماند و بر زمین می افتاد.

اگر روانهای ناتوان و بیمار و بد اندیش و بد سگال نبود، همانا من در شرح زیبایی خلق و خلق وی که چون باغ شاداب می نماید، داد سخن می دادم. او خورشید است میان عالمان و بوستان است میان ادبیان و حقه لولو سربسته، واسطه گردن بند مروارید به رشته کشیده، فریده دهر، و کریمه عصر خود است.

خوان کرمش گسترده و همتش عالی است. سیده والدین و شریفه همنشین خود است، مسکنش جیاد است، خانه اش در چشم سواد و در صدر فواد. شهر مکه به وسیله او روشنایی یافته و باغها به واسطه مجاورتش شکوفا گشته اند. اعرف معارف به وسیله آنچه او از رقایق و لطایف در خود دارد، افزون شده است.

علم او عمل اوست. سیمای فرشتگان دارد و همت پادشاهان. ما، در وقت مصاحبت با او به کرامت ذاتش، به اضافه آنچه در صحبت عمه و والدش به آن افزوده شده است، توجه داشتیم. در نظم این کتاب با زبانی مناسب و دلپذیر و عبارات غزل دلنشین، وی را با نیکوترین زینتها آرایش دادیم، زیرا او سوال مامول و عذرای بتول است.

در این کتاب جزیی از خاطر اشتیاق را از آن ذخایر و اعلاق، به نظم آوردیم و از آرزومندی نفس آرزومند پرده برداشتیم و به جهت اهتمام به امر قدیم و ایثار به مجلس کریم؛ او را از علاقه خود آگاه کردیم. پس در این جزء هر نامی که ذکر می کنم از وی کنایه می آورم و به هر داری که ندبه می کنم، دار او را قصد می کنم.(10)

مرضی من مریضه الاجفان    عللانی بذکرها عللانی(11)

بیماری من از عشق آن زیبای خمار چشم است، مرا با یاد وی درمان کنید.

طال شرقی لطفله ذات نثر      و نظام و منبر و بیان

من بنات الملوک من دار فرس من اجل البلاد من اصبهان(12)

عشق من به آن زیبای ناز پرورده؛ به دراز انجامید که صاحب نثر و نظام منبر و بیان است که از شاهزادگان ( مقصود پارسازادگان است زیرا ابن عربی بنات ملوک را به معنای دختران زهاد گرفته که به عقیده وی زاهدان فرمانروایان پادشاهان راستین زمین اند) سرزمین ایران، از بزرگترین شهرهای آن سامان اصفهان است.

ابن عربی هوشمندانه واژه های ابیات مذکور را مانند سایر ابیات کتاب به معانی ژرف و زیبای عرفانی بر می گرداند تا هم با معارف عارفان سازگار آید و هم مقام والای معنوی نظام، آن دوشیزه فرزانه و آیینه تمام نمای حکمت جاودانه را تا حد امکان بستاید و درعین حال بتواند در برابر خرده گیران ظاهر بین از خود دفاع نماید. چنان که در بیت اول مرض را به معنای میل، مریضه الاجفان را به معنای عیون حضرت مطلوب عارفان ذکر را به ذکر خداوند به زبان آشکار و پنهان می گرداند.

در بیت دوم طفله را به معنای معرفت ذاتی، نثر و نظام را به معنای مطلق و مقید- که از حیث ذات، مطلق و از حیث ملک، مقید است – منبر را به معنای درجات اسماء حسنا و ارتقای به آن را عبارت از تعلق به آنها و بیان را به معانی رسالت به کار می گیرد.

در بیت سوم، بنات ملوک را که از باب اضافه است کنایه از تقلید معرفت می داند. او به این ترتیب برای اشعار خود در کتاب ترجمان الاشواق معانی بسیار دقیق و عمیق عرفانی قائل می شود و تاکید می کند که این معانی را در ورای پرده نظمی که در ستایش دختر مکین الدین، نظام که دوشیزه فرزانه، دریگانه، افسانه گرانمایه، بزرگ پیشوای حرمین است، پنهان داشته ایم.(13)

آنچه که در این کتاب جلب توجه می کند، هشدارهای ابن عربی به خوانندگان اشعارش است که: اصرار می ورزد که در اشعار و تغزلات این کتاب بنا به روش برگزیده خود، به واردات الهی تنزلات روحانی و مناسبات علوی ایماء و اشاره می کند.(14) که برای ما آخرت از دنیا بهتر است و تاکید می کند که خود آن دختر نظام نیز؛ از معانی پنهانی که در ورای معانی آشکار این اشعار نهفته است آگاه است و پس از آن از خواننده اشعارش می خواهد، دعا کند و از خداوند می خواهد که او را از تصورآنچه شایسته روانهای پاک و همتهای والای آسمانی نیست، دور بدارد.

در ادامه بحث جایگاه زن در سیر و سلوک و معنویت، باید بگوییم که زنان بر اساس فطرت روحانی، انسانی خود می توانند طی اسفار اربعه نمایند. البته کسانی معتقدند که زن فقط دو سفر را قادر است انجام دهد و از عهده دو سفر سوم و چهارم بر نمی آید. در حالیکه چنین نیست. که به زودی به توضیح آن خواهیم پرداخت.

استاد مطهری در کتابش می نویسد: قرآن در کتاب هر مرد بزرگ و قدیسی از یک زن بزرگ و قدیسه یاد می کند، از همسران آدم و ابراهیم و از مادران موسی و عیسی، در نهایت تجلیل یاد کرده است، اگر همسران نوح و لوط را به عنوان زنانی ناشایسته برای شوهرانشان ذکر می کند، اززن فرعون نیز به عنوان زن بزرگی که گرفتار مرد پلیدی بوده است؛ غفلت نکرده است، گویی قرآن خواسته است در داستانهای خود توازن را حفظ کند و قهرمانان داستانها را منحصر به مردان ننماید.

قرآن در باره مادر موسی(ع) می گوید: ما به مادر موسی وحی فرستادیم که کودک را شیر بده و هنگامی که برجان او بیمناک شدی او را به دریا افکن و نگران مباش که ما او را به سوی تو باز پس خواهیم گردانید.

قرآن در باره مریم مادر عیسی (ع) می گوید: کار او به آنجا کشیده شده بود که در محراب عبادت همواره ملائکه با او سخن می گفتند و گفت و شنود می کردند، از غیب برای او روزی می رسید، کارش از لحاظ مقامات معنوی آنقدر بالا گرفته بود که پیغمبر زمانش را در حیرت فرو برده و از پشت سر گذاشته بود، زکریا در مقام مریم مات و مبهوت مانده بود.

در تاریخ اسلام زنان قدیسه و عالیقدر فراوانند، کمتر مردی است به پایه خدیجه برسد و هیچ مردی جز پیغمبر (ص) و علی(ع) به پایه حضرت زهرا(س) نمی رسد. حضرت زهرا(س) بر فرزندان خود که امامند و بر پیغمبران غیر از خاتم الانبیاء برتری دارد. اسلام در " سیرمن الخق الی الحق" یعنی در حرکت و مسابقات به سوی خدا هیچ تفاوتی میان زن و مرد قائل نیست، تفاوتی که اسلام قائل است در " سیر من الحق الی الخق " است، در بازگشت از حق به سوی مردم و تحمل مسئولیت پیغامبری که مرد را برای این کار مناسبتر دانسته است.(15)

نظر استاد مطهری این است که اسلام در سیر "من الحق الی الخق" مرد را مناسب تر از زن می داند. در اینجا مناسب است که سخنان عالم و مفسر و فیلسوف فرزانه آیه الله جوادی آملی را نقل کنیم:

عظمت زن حتی برای خواص هم شناخته نشده بود، خیال می کردند زن در بین اسفار اربعه فقط در دو سفر، همسفر مردان است.

می دانیم که سفر اول " من الخق الی الحق " است که سالک از خلق به سوی خدا سفر را آغاز می کند.

اگر کسی بخواهد سفر دوم را بررسی کند، می شود دعای شریف جوش کبیر، چون تقریباً هزار نام از نامهای مبارک ذات اقدس اله در این سفر است، خدا علیم است، خدا قدیر است... من دعایی به شیرینی دعای جوشن کبیر ندیدم چون اصلا جایی برای غیر خدا نمی گذارد. همه اوست؛ انسان خود را در کنار سفره او می بیند، چیزی برای غیر خدا نیست... این سفر" من الحق الی الحق " است. این سفر دوم است ... سفر دوم است که پر پیچ و تاب است، در آن دریای با عظمت اسماء و صفات الهی، راه نامحدود است واوصاف بی کران. از بی کران در بی کران غرق است...

سفر سوم از اینجا شروع می شود: " من الحق الی الخلق بالحق " در این سفر سوم هر چه می بینید با دید الهی می بینید نه با دید خود...

"لازال یتقرب عبدی المومن بی ...لنوافل حتی احبه فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع  به و بصره.... یبصربها و صرت لسانه الذی ینطق به ویده التی یبطش بها"

بنده مومن من به وسیله ...  تقرب می یابد تا محبوب من شود، پس وقتی که دوستش داشتن محبوب من شد) گوش او هستم که با آن می شنود، و چشم او هستم که با آن می ببند و زبان او هستم که هر چه حرف می زند با زبان من است، من دست او می شوم که کارهای ( اجرایی و اندیشه او می شوم در کارهای علمی) به وسیله او انجام می دهم .

سفر چهارم یک سفر زمینی است با نور الهی با یک مقدار تجافی، " فی الخلق بالحق " است، بین مردم با دید الهی راه رفتن است.

بعضی خیال کردند که سفر سوم و چهارم اختصاص به مردان دارد ومال زنان نیست، در حالی که اینچنین نیست.(16)

پی نوشتها:

1- همدانی/ عین القضاة/ شکوی الغریب/ صص54 و55 / ترجمه و تحشیه قاسم انصاری /1360

2- ابوسعید ابوالخیر/ محمد بن منور/ اسرارالتوحید/ ص 82 و 83

3- محققان در منزل نفس الرحمن، زاهدانی هستند که سبب زهدشان ورع است. ایشان در مکاتب و مطاعم خود شریعت را در نهایت دقت و شدت رعایت می کرده اند و چون در موردی به امری ظنین می گردیند و دلهایشان آن را روانمی داشت آن را رها می کردند تا خداوند برایشان علاماتی قرار دهد که به وسیله آن حلال را از حرام باز شناساند در نتیجه به مقام خرق عادت ارتقاء می یافتند و شک و ریب از نفوسشان زایل گردیده و این مقام که به آن ارتقاء می یافتند از نفس رحمان باشد که خداوند رحمان به این وسیله به آنان رحمت کرده است ایشان همیشه چیز پاک می خورند و چیز پاکیزه به کار می برند که فالطیبات للطیبین و الطیبون للطیبات/ فتوحات/ ج 1/ ص273

4- ابن عربی/ فتوحات مکیه /ج1/ ص274وج2/ ص347/ به نقل از محی الدین چهره برجسته عرفان اسلامی

5- ابن عربی/ فتوحات مکیه /ج1/ ص 278

6- ابن عربی در محاصرة الابرار و مسافرة الاخبار/ ج1 / ص 444 از او به نام تاج النساء نیز نام برده.

7- ترجمان الاشواق مجموعه ای تغزلی از اشعار ابن عربی است که در ستایش نظام سروده است.

8- قسی بن ساعده، با ضم اول، نام حکیم بلیغی است در عرب (منتهی الارب/ج3/ ص1023)

9- مغن بن زائده، بافتخ اول، نام جوانمردی معروف درعرب ( منتهی الارب/ ج4/ ص 1198)

10- ترجمان الاشواق/ رنولد نیکلسون/ ص9

11- ترجمان الاشواق/ رنولد نیکلسون/ ص78

12- ترجمان الاشواق/ رنولد نیکلسون/ صص 83 و 84

13- ترجمان الاشواق/ رنولد نیکلسون/ ص 84

14- قابل ذکراست که ابن عربی می نویسد: درست نیست که کسی در باره خداوند شعری بسراید که مقصود نخستین از آن غیر خداوند باشد که آن به منزله آن است که کسی برای تقرب به خدا نا نجاست وضو کند ( فتوحات مکیه /ج3/ ص562.

15- استاد مطهری/ مرتضی/ حقوق زن در اسلام / صص 117 و 118/ دفتر نشر فرهنگ اسلامی/ 1353

16- 

 

نقل از تبیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد