أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ؟ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ، وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ، إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ و یا آنکه میگویند: این قرآن افترایى است که بخدا بسته، بگو اگر راست مىگویید، غیر از خدا هر کس را که میخواهید دعوت کنید، و بکمک بطلبید، و شما هم ده سوره مثل آن بخدا افتراء ببندید
قرآن کریم در آیه مورد بحث، و آیاتى که نقل کردیم، ادعاء کرده است: بر اینکه آیت و معجزه است، و استدلال کرده به اینکه اگر قبول ندارید، مانند یک سوره از آن را بیاورید، و این دعوى قرآن بحسب حقیقت بدو دعوى منحل میشود، یکى اینکه بطور کلى معجزه و خارق عادت وجود دارد، و دوم اینکه قرآن یکى از مصادیق آن معجزات است، و معلوم است که اگر دعوى دوم ثابت شود، قهرا دعوى اولى هم ثابت شده، و بهمین جهت قرآن کریم هم در مقام اثبات دعوى اولى بر نیامد، و تنها اکتفاء کرد باثبات دعوى دوم، و اینکه خودش معجزه است و بر دعوى خود استدلال کرد به مسئله تحدى، و تعجیز، و وقتى بشر نتوانست نظیر آن را بیاورد هر دو نتیجه را گرفت.
چیزى که هست این بحث و سؤال باقى مىماند، که معجزه چگونه صورت مىگیرد، با اینکه اسمش با خودش است، که مشتمل بر عملى است که عادت جارى در طبیعت، یعنى استناد مسببات باسباب معهود و مشخص آن را نمىپذیرد، چون فکر میکند، قانون علت و معلول استثناء پذیر نیست، نه هیچ سببى از مسببش جدا میشود، و نه هیچ مسببى بدون سبب پدید مىآید، و نه در قانون علیت امکان تخلف و اختلافى هست، پس چطور مىشود که مثلا عصاى موسى بدون علت که توالد و تناسل باشد، اژدها گردد؟ و مرده چندین سال قبل با دم مسیحایى مسیح زنده شود؟! قرآن کریم این شبهه را زایل کرده، و حقیقت امر را از هر دو جهت بیان مىکند، یعنى هم بیان مىکند: اصل اعجاز ثابت است، و قرآن خود یکى از معجزات است، و براى اثبات اصل اعجاز دلیلى است کافى، براى اینکه احدى نمىتواند نظیرش را بیاورد.
و هم بیان مىکند که حقیقت اعجاز چیست، و چطور مىشود که در طبیعت امرى رخ دهد، که عادت طبیعت را خرق کرده، و کلیت آن را نقض کند؟.
اعجاز قرآن
در اینکه قرآن کریم براى اثبات معجزه بودنش بشر را تحدى کرده هیچ حرفى و مخالفى نیست، و این تحدى، هم در آیات مکى آمده، و هم آیات مدنى، که همه آنها دلالت دارد بر اینکه قرآن آیتى است معجزه، و خارق، حتى آیه قبلى هم که مىفرمود: (وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنافَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ) الخ، «1» استدلالى است بر معجزه بودن قرآن، بوسیله تحدى، و آوردن سورهاى نظیر سوره بقره، و بدست شخصى بى سواد مانند رسول خدا (ص)، نه اینکه مستقیما و بلا واسطه استدلال بر نبوت رسول خدا (ص) باشد، بدلیل اینکه اگر استدلال بر نبوت آن جناب باشد، نه بر معجزه بودن قرآن، باید در اولش مىفرمود: (و ان کنتم فى ریب من رسالة عبدنا، اگر در رسالت بنده ما شک دارید)، ولى اینطور نفرمود، بلکه فرمود: اگر در آنچه ما بر عبدمان نازل کردهایم شک دارید، یک سوره مثل این سوره را بوسیله مردى درس نخوانده بیاورید، پس در نتیجه تمامى تحدىهایى که در قرآن واقع شده، استدلالى را میمانند که بر معجزه بودن قرآن و نازل بودن آن از طرف خدا شدهاند، و آیات مشتمله بر این تحدیها از نظر عموم و خصوص مختلفند، بعضىها در باره یک سوره تحدى کردهاند، نظیر آیه سوره بقره، و بعضى بر ده سوره، و بعضى بر عموم قرآن و بعضى بر خصوص بلاغت آن، و بعضى بر همه جهات آن. یکى از آیاتى که بر عموم قرآن تحدى کرده، آیه: (قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ، لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً) «2» است که ترجمهاش گذشت، و این آیه در مکه نازل شده، و عمومیت تحدى آن جاى شک براى هیچ عاقلى نیست.
[اعجاز قرآن فقط از نظر اسلوب کلام یا جهتى دیگر از جهات، به تنهایى نیست]
پس اگر تحدیهاى قرآن تنها در خصوص بلاغت و عظمت اسلوب آن بود، دیگر نباید از عرب تجاوز میکرد، و تنها باید عرب را تحدى کند، که اهل زبان قرآنند، آنهم نه کردهاى عرب، که زبان شکستهاى دارند، بلکه عربهاى خالص جاهلیت و آنها که هم جاهلیت و هم اسلام را درک کردهاند، آن هم قبل از آنکه زبانشان با زبان دیگر اختلاط پیدا کرده، و فاسد شده باشد، و حال آنکه مىبینیم سخنى از عرب آن هم با این قید و شرطها بمیان نیاورده، و در عوض روى سخن بجن و انس کرده است، پس معلوم میشود معجزه بودنش تنها از نظر اسلوب کلام نیست.
و همچنین غیر بلاغت و جزالت اسلوب، هیچ جهت دیگر قرآن به تنهایى مورد نظر نیست، و نمیخواهد بفهماند تنها در فلان صفت معجزه است مثلا در اینکه مشتمل بر معارفى است حقیقى، و اخلاق. فاضله، و قوانین صالحه، و اخبار غیبى، و معارف دیگرى که هنوز بشر نقاب از چهره آن بر نداشته، معجزه است، چون هر یک از جهات را یک طائفه از جن و انس مىفهمند، نه همه آنها پس اینکه بطور مطلق تحدى کرد، (یعنى فرمود: اگر شک دارید مثلش را بیاورید)، و نفرمود کتابى فصیح مثل آن بیاورید، و یا کتابى مشتمل بر چنین معارف بیاورید، مىفهماند که قرآن از هر جهتى که ممکن است مورد برترى قرار گیرد برتر است، نه یک جهت و دو جهت
(تفسیر المیزان )