این سوره در «مدینه» نازل شده و 18 آیه دارد
محتواى سوره:
در این سوره مسائل بسیار مهمى در ارتباط با شخص پیامبر و جامعه اسلامى نسبت به یکدیگر مطرح شده است.
بخشهاى مختلف این سوره را این گونه مىتوان خلاصه کرد:
بخش اول: آیات آغاز سوره است که آداب برخورد با پیشواى بزرگ اسلام پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله، و اصولى را که مسلمانان در محضر او باید به کار بندند، بیان مىکند.
بخش دوم: مشتمل بر یک سلسله اصول مهم «اخلاق اجتماعى» است.
بخش سوم: دستوراتى است که مربوط به چگونگى مبارزه با اختلافات و درگیریهایى است که احیانا در میان مسلمانان روى مىدهد.
بخش چهارم: از معیار ارزش انسان در پیشگاه خدا و اهمیت مسأله تقوا سخن مىگوید.
بخش پنجم: روى این مسأله تأکید دارد که ایمان تنها به گفتار نیست بلکه باید علاوه بر اعتقاد قلبى، آثار آن در اعمال انسانى و در جهاد با اموال و نفوس آشکار گردد.
و بالاخره آخرین قسمت این سوره از علم خداوند و آگاهى او از همه اسرار نهان عالم هستى و اعمال انسانها سخن مىگوید که در حقیقت به منزله ضامن اجراست براى تمام بخشهائى که در این سوره آمده است. برگزیده تفسیر نمونه، ج4، ص: 492
نامگذارى این سوره به سوره «حجرات» به تناسب آیه چهارم این سوره است که این کلمه در آن به کار رفته و تفسیر آن را به زودى خواهیم دانست.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله مىخوانیم:
«هر کس سوره «حجرات» را بخواند به عدد تمام کسانى که خدا را اطاعت یا عصیان کردهاند ده حسنه به او داده مىشود»! و در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام آمده است: «هر کس سوره حجرات را در هر شب یا هر روز بخواند از زائران محمد صلّى اللّه علیه و اله خواهد بود».
بدیهى است این همه حسنات به عدد مطیعان و عاصیان در صورتى است که اعمال هر یک از این دو را که در آیات این سوره منعکس است دقیقا در نظر بگیرد، و در آن بیندیشد، و مسیر خود را بر اولى منطبق و از دومى جدا سازد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)-
شأن نزول:
در مورد نزول نخستین آیه این سوره نقل شده که:
پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به هنگام حرکت به سوى «خیبر» مىخواست کسى را به جاى خود در «مدینه» نصب کند، خلیفه دوم شخص دیگرى را پیشنهاد کرد آیه نازل شد و دستور داد بر خدا و پیامبر پیشى مگیرید.
تفسیر:
چنانکه در محتواى سوره اشاره کردیم در این سوره یک رشته از مباحث مهم اخلاقى و دستورات انضباطى نازل شده که آن را شایسته نام «سوره اخلاق» مىکند، در آغاز سوره به دو قسمت از این دستورات اشاره شده است:
نخست تقدم نیافتن بر خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و اله، و دیگرى در محضر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله سر و صدا و قال و غوغا راه نینداختن.
در مورد اول مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! چیزى را بر خدا و رسولش مقدّم نشمرید (و پیشى مگیرید) و تقواى الهى پیشه کنید، که خداوند شنوا و داناست» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج4، ص: 493
منظور از مقدم نداشتن چیزى در برابر خدا و پیامبر پیشى نگرفتن بر آنها در کارها، و ترک عجله و شتاب در مقابل دستور خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و اله است.
(آیه 2-
شأن نزول:
گروهى از طایفه «بنى تمیم» و اشراف آنها وارد مدینه شدند هنگامى که داخل مسجد پیامبر صلّى اللّه علیه و اله گشتند صدا را بلند کرده، از پشت حجرههائى که منزلگاه پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بود فریاد زدند: «یا محمّد اخرج الینا اى محمد! بیرون بیا».
این سر و صداها و تعبیرات نا مؤدبانه، پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را ناراحت ساخت هنگامى که بیرون آمد گفتند: آمدهایم تا با تو مفاخره کنیم! اجازه ده تا «شاعر» و «خطیب» ما افتخارات قبیله «بنى تمیم» را بازگو کند، پیامبر اجازه داد.
نخست خطیب آنها برخاست و از فضائل خیالى طائفه «بنى تمیم» مطالب بسیارى گفت.
پیامبر به «ثابت بن قیس» «1» فرمود: پاسخ آنها را بده، او برخاست خطبه بلیغى در جواب آنها ایراد کرد.
سپس «شاعر» آنها برخاست و اشعارى در مدح این قبیله گفت که «حسان بن ثابت» شاعر معروف مسلمان پاسخ کافى به او داد.
در این موقع پیامبر صلّى اللّه علیه و اله براى جلب قلب آنها دستور داد هدایاى خوبى به آنها دادند آنها تحت تأثیر مجموع این مسائل واقع شدند و به نبوّت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله اعتراف کردند.
تفسیر:
بشر حافی می گوید: در بازار بغداد می گذشتم ُ یکی را هزار تازیانه زدند ولی او آه نمی گفت .
او را به زندان بردند ُ از پی اش رفتم واز او علت این تازیانه خوردن را پرسیدم
گفت : از بهر این که شیفته عشقم .
گفتم : چرا زاری نکردی تا به تو تخفیف بدهند؟
گفت : معشوقم به نظاره بود . به مشاهده معشوق چنان مستغرق بودم که درد بدن و تازیانه را نمی فهمیدم
گفتم : آن دم که به دیدار بزرگترین معشوق برسی چگونه خواهی بود ؟
همان لحظه نعره ای زد و جان به جان آفرین تسلیم کرد .
نقل از : کشف الاسرار
... یکی از صفات بارز و کم نظیر حضرت حاج سید علی اشرف صادقی که علت جذب تعداد بسیار زیادی به سوی اندیشه و مسلک ایشان بود ُ ساده زیستی و تواضع توام با خلوص نیت بود .
علیرغم موقعیت کم نظیر ایشان در میان مریدان و فراهم بودن همه نوع امکان تفاخر و تکبر برای حضرتشان ُ اما هیچگاه از مسیر حضرت رسول اکرم منحرف نشدند و به فرمایش خودشان : ( همان صادقی خاکی که بودم خواهم ماند )
هیچ گونه برتریی برای خود و اهل بیت و دوستان و آشنایان قائل نبودند و اصلا در طریقت ایشان دوست و آشنا مفهوم نداشت بلکه برادری و برابری بود که موج می زد
اما این همه تواضع و ساده زیستی موجب نشده بود تا ایشان از قطار پیشرفت علم و تمدن تمدن و مدنیت جا بمانند بلکه به تبعیت از قرآن مجید روز به روز و لحظه به لحظه در پویایی و تزاید بودند و همیشه ارشادشان را بر محور رشد اجتماعی به پیش می بردند و به راحتی زبان جوانان امروزی را بلد بودند و ...
بسم الله الرحمن الرحیم
"اَلْحَمْدُ لِّلهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ صَلَّی اللّهُ علی مُحمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ، سِیَّما بَقیَّةِ اللّهِ فِی الأَرَضِینَ وَ لَعْنَةُ اللّهِ علی أَعْداِئهِمْ أَجْمَعِینَ"
وَلَقَدْ أرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ فِی شِیعِ الْأوَّلِینَ*وَمَا یأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا کَانُوا بِهِ یسْتَهْزِءوُنَ[1]
ما پیش از تو پیامبرانی برای اقوام پیشین فرستادیم و هیچ پیامبری بر آنان نیامد مگر اینکه او را تحقیر و به سخریه میگرفتند.
یکی از آموزههای بسیار عبرت آموز تاریخ ادیان و اسلام، غربت جانگداز ولایت در زمان امامت امام سجاد علیه السلام است.
بعد از واقعه عاشورا و اسارت خاندان پیامبر گرامی اسلام , جهان اسلام چون برهوتی خشک از مودّت و محبت و پاسداشت مقام ولایت اهلبیت علیهمالسلام گردید. بیوفایی، ترس از موقعیت، عدم شجاعت و تحلیلهای غلط و تأثیر جریان فتنه چنان کرده بود که مقام ولایت و امام سجاد علیهالسلام در تنهاییهای کم سابقهای در طول تاریخ ادیان الهی و اسلام قرار گرفته بود.
آری، گویا این رسم تاریخ جبهه دینی است که اولیای الهی همواره گرفتار فتنههای جبهه دین ستیزی شده و یاران برخی شهید و برخی دیگر یکی پس از دیگری به علتهای گوناگون ریزش میکنند و اندکی مؤمنان ولایتمدار در کنار ولایت باقی میمانند.
چنانکه برخی از یاران حضرت موسی، عیسی، رسول خدا پیامبر اعظم و همچنین امیر مؤمنان، امام حسن مجتبی و سالار شهیدان علیهمالسلام نیز با هجوم امواج فتنهها شهید شده و بعضی دیگر دچار سقوط ضد ولایی گردیدند.
امیرمؤمنان امام علی ابن ابی طالب علیهالسلام دراینباره میفرماید:
«فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَیْسَ لِی مُعِینٌ إِلاَّ أهْلُ بَیْتِی، فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ المَوْتِ، وَ أغْضَیْتُ عَلَى القَذَى، وَ شَرِبْتُ عَلَى الشَّجَا، وَ صَبَرْتُ عَلى أخْذِ الْکَظَمِ، وَ عَلى أمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمِ»[2]
«پس به اطراف خویش نگریستم و هیچ یاوری جز خاندان خویش نیافتم بر مرگ و کشتار آنان راضی نشدم. چشم پر از خار و خاشاک را به ناچار فرو بستم وبا گلویی که گویا استخوان شکسته در آن گیر کرده بود جام تلخ حوادث نوشیدم خشم خود را فرو خوردم و بر نوشیدن جام تلختر از گیاه علقم شکیبایی نمودم».
«فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَیْسَ لِی رَافِدٌ وَ لَا ذَابٌّ وَ لَا مُسَاعِدٌ إِلَّا أَهْلَ بَیْتِی فَضَنَنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَنِیَّةِ فَأَغْضَیْتُ عَلَى الْقَذَى»[3]
«پس به اطراف خویش نگریستم و هیچ یار و یاوری مگر خاندان خود نیافتم، از مرگ و کشتار آنان ترسیدم و چشم خویش را که گویا پر از خار و خاشاک بود فرو بستم».
امام سجاد علیهالسلام در دوران 33 ساله امامت خود شاهد غربت ولایت بود. اندکی از افراد با بصیرت پاسدار حریم ولایت بودند. در تاریخ تعداد آنان 20 نفر شمرده شده است و امام در تنهایی بسیار غمانگیزی قرار داشت و این غربت محصول عدم ولایتمداری خواص و مردم کوفه در جریان کربلا بود.
روزی یکی از مردم مدینه که خود را پیرو اهل بیت علیهمالسلام میدانست از امام سجاد علیهالسلام پرسید: چگونه روزگار را میگذرانی؟ امام فرمود: آیا شما فکر میکنید که پیرو ما هستید در حالی که نمیدانید بر ما شب و روز چگونه میگذرد؟! و امیر مؤمنان علی ابن ابی طالب علیهالسلام آن یگانه دوران، توسط اصحاب فتنه مورد توهین قرار میگیرد و دشمنان برای تخریب شخصیت وی هزینه میکنند.[4]
همچنین فرد دیگری خدمت امام سجاد علیه السلام رسید و گفت: ای فرزند رسول خدا، من از شیعیان خالص شما هستم، آن حضرت در پاسخ فرمود:
«یَا عَبْد الله فَإذا أنْتَ کَإبراهیم الخلیل الذی قالَ الله *وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ * فَإِنْ کَانَ قَلْبَکَ کِقَلْبِهِ فَأنْتَ مِنْ شِیعَتِنا وَ إنْ لَمْ یَکُنْ قَلْبُکَ کِقَلْبِهِ وَ هُوَ طاهِرٌ مِنَ الْغِشِّ وَ الْغِلِّ فَأنْتَ مِنْ مُحِبِّینَا وَ إلّا فَإنَّکَ بِقَوْلِکِ کَاذِبٌ فِیهِ»[5]
«ای بنده خدا، شما اگر شیعه ما باشید باید پیرویتان از ما همانند پیروی حضرت ابراهیم باشد که خداوند درباره ایشان فرمود: بیتردید حضرت ابراهیم از پیروان واقعی خداوند بود چون با قلبی پاک خدای خود را ملاقات کرد، پس اگر قلب تو همچون قلب او باشد از شیعیان ما میباشی ولی اگر اینگونه نباشد ولی قلب تو پاک از دغل کاری و نیرنگ باشد تو تنها دوستدار ما هستی و اگر اینگونه نیز نباشد دروغگو هستی.»
امام سجاد علیه السلام به چشم، غربت ولایت، شهادت و به نیزه رفتن خورشید امامت در کربلا مشاهده کرد و خود نیز در دنیای تنهایی خویش در اندیشه بازسازی جبهه ولایت با توکل به خدا بود.
افرادی اندک ولایتمدار چون ابوحمزه ثمالی، یحیی ام طویل، سعید بن جبیر، سعید بن مسیّب در کنار امام بودند و جبهه ولایت را رها نکردند و امام با درایت معصومانه خویش با یاری یاران راستین و اندک خود، اسلام راستین را دوباره با تربیت منابع انسانی سالم و گسترش فرهنگ غنی اسلامی در قالب دعا در صحیفه سجادیه و بیانات خود احیا کرد و با رویش چهرههای جدید ولایی و افشای چهره کریه جبهه ضد ولایت و اجرای سیاست صبر و بصیرتزایی، جبهه ولایت مانا گردید و فضا برای گسترش فرهنگ ولایی برای امام باقر و امامصادق (علیهما السلام) مهیا و باعث احیا و ماندگاری اسلام راستین گردید.
اما این را باید بدانیم که امام سجاد علیهالسلام 33 سال بر مظلومیت و غربت ولایت اشک ریخت. برخی از ساکتین و عاملان جنایت در کربلا پشیمان شدند، خاک توبه بر سر ریختند ولی دیگر فایدهای نداشت.
نظام ولایت و جبهه ولایتمدار توسط دشمنان قلع و قمع شده بودند و فضای اختناق و سرکوب بر تمام جغرافیای سرزمین های اسلامی حاکم شده بود. سستی و کاهلی خواص بیبصیرت و دنیاگرا و بیوفایی و ترس عوام مردم چنان ضربهای به ساختار جبهه ولایت وارد کرده بود که قیامهای متعدد توابین و نادمان از عملکرد خود در بحران و فاجعه کربلا نیز اثربخش نبود چرا که آنچه نباید میشد شده بود، مانند قیام اول توابّین در سال 65 در کوفه به رهبری «سلیمان بن صرد»، «مصیب بن نجبه»، «عبدالله بن سعد»، «عبدالله بن وال» و «رفاعة بن شدّاد» که توسط حکومت اموی شکست خورد و همچنین قیام دوّم در سال 66 بعد از مرگ یزید به رهبری «مختار» که کوفه را نیز از چنگ امویان آزاد کردند و دولتی مستقل از حکومت اموی و زبیری تشکیل داد ولی چون ساختار و فرهنگ ولایتمداری در جریان کربلا شکسته شده بود و آثار تخریبی آن به طور گسترده در تمامی لایههای خواص و تمام جامعه نفوذ کرده بود دیری نپایید که سقوط کرد و اکثر افراد آن کشته شدند.
این قیامها و شکستها نتیجه عدم حمایت از ولایت در موقع خود بود، آنان ولایت سید الشهداء علیهالسلام را در آن موقع حساس پاس نداشتند بعد از آن آگاهی و انگیزه قیام پیدا کردند که دیگر فایدهای نداشت، و امام سجادعلیهالسلام نیز رهبری این قیامها را به همین جهت به عهده نگرفت و آنان نیز با طراحی خود این امور را انجام دادند و آثار مخرب آن را نیز تجربه کردند.
بعضی هنرمند بودند و برخی مشاهیر جهان اسلام و گروهی از صحابی و تابعین رسول خدا صلیاللهوعلیهوآله بودند. اما دنیاگرایی و سادهاندیشی و نداشتن قدرت بالای فکر و اندیشه آنان را به سراشیبی سقوطی تاریخی کشاند.
شگفتانگیز است که در تاریخ امامت حضرت سجاد علیهالسلام همواره آن حضرت در خدمت مردم بود ولی دیده نشد که یکی به حضرت بگوید آیا شما چه میفرمایید، چه امر و یا کاری دارید. همه، چه خودی و چه غیر خودی به دنبال اهداف خود بودند و میخواستند از طریق امام به آن برسند.حتی برخی از این غربت استفاده کردند و جبهه و مکتب برای خود درست کردند، مثل فرقه کیسانیه و مانند افرادی چون زهری که خود را جلوتر از امام و پیشگام در علوم میدانست، وی دارای برداشتهای غلط دینی، افراطیگری و به دنبال ایجاد تشکل علیه امام بود، خیلیها را فریب داد و با دروغ پردازیهای زیبا نما، ساده دلان را به ورطه مخالفت با امام واداشت.
بسیاری از خودیها با عذرآوریهای بیجا و بیمورد امام را تنها گذاشتند و جنایات حّره و دیگر فجایع را باعث شدند.
خداوند در قرآن کریم میفرماید:
وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمَى[6]
هر که ازذکر خدا روی گرداند بیتردید دارای زندگی تلخ و سخت خواهد شد و روز قیامت او را کور محشور میکنیم.
یکی از مصادیق بارز ذکر خدا، ولایت است. ولایت مفاد قرآن و مهمترین عامل حیات دین است.
خواص و برخی از مردم که ولایت را تنها گذارده و روی برگرداندند هم در دنیا گرفتار زندگی سخت حاکمیت بنیامیه و بنیمروان شدند و هم در آخرت خداوند آنان را کور محشور میکند زیرا در این دنیا چشم بر ولایت بستند و ولایت را نادیده انگاشتند.
در آخرت آنها میگویند:
قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أعْمَى وَقَدْ کُنْتُ بَصِیرًا[7]
«پروردگارا! چرا مرا کورمحشور کردی؟! در حالی که من بینا بودم!»
خداوند جواب میدهد:
قَالَ کَذَلِکَ أتَتْکَ آیاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذَلِکَ الْیوْمَ تُنْسَى[8]
«این چنین آیات من بر تو هویدا شد ولی تو آنها را نادیده انگاشتی پس همانگونه نیز امروز تو نادیده گرفته میشوی».
********
[1] . سوره حجر، آیه: 10 و 11.
[2] . نهج البلاغه، خطبه: 26.
[3] . نهج البلاغه، خطبه: 217.
[4] . اقوال الائمه، ج 8، ص138، مجمع البیان، ج 4،ص239، چلچراغ آسمان عصمت، ص 172.
[5] . بحار الانوار، ج 68، ص 156، چلچراغ آسمان عصمت، ص 174.
[6] . سوره طه، آیه: 124.
[7] . سوره طه، آیه: 125.
[8] . سوره طه، آیه: 126.
آیت الله غلامعلی صفایی بوشهری
سلام
حضرت پیر به کررات سالکین و مریدان را به تهذیب اخلاق و تزکیه نفس دعوت می فرمودند و مدام به ریاضت دعوت می کردند و...
چرا به نظر شما علیرغم این فرمایش صریح ایشان ما که ادعای مریدی ایشان را داریم اینگونه نیستیم و صرفا به ادعا می پردازیم و خود را از ریاضت بی نیاز می دانیم ؟
چه کار کنیم که احساس نیاز به تهذیب اخلاق و تزکیه نفس و ریاضت کماکان در وجود ما شعله ور بماند و مدام در طیقت به معنای واقعی باشیم ؟
لطفا ارائه نظر بفرمایید