... مدت ها بود از شدت اعتیاد به تریاک رنج می بردم به حدی که خودم هم خسته شده بودم اما امکان ترک برایم فراهم نبود .
یک روز که مصادف با عید غدیر بود به واسطه ای خدمت حضرت حاج سید علی اشرف صادقی رسیدم . بعد از مراسم به محضرشان رفتم و قبل از اینکه بتوانم صحبتی بکنم گریه امانم را گرفت و بی اختیار شروع به گریه کردن کردم . ایشان با بردباری تمام و تامل سرشان را پایین انداخته بودند و هیچی نمی فرمودند . بالاخره با لحنی خاص به من فرمودند : بابا غیرتت کجا رفته ؟ الان که بیرون رفتی با فلانی برو ۱۵ روز پیش ایشان باش ...
فلانی یعنی همان کسی که به واسطه او خدمت بابا صادقی مشرف شده بودم مرا همراه خودشان بردند . از لحظه حرکت دائم نگران خماری و درد های ترک اعتیاد بودم اما خدا شاهد است که حتی برای یک لحظه هم درد خماری نکشیدم و با نظر ایشان برای همیشه و بدون هیچ زحمتی دامنم را از شر مواد مخدر پاک کردم
(خاطره ای از الف . ک)
من مرغ خرابات شبم ،لانه ندارم
بیهوده مکن جستن من ،خانه ندارم
از سوی دبیرم نرسد نامه ی ارشاد
حتی نمه ای ذوق سلیمانه ندارم
بر کنج دلم گر بنهی پای دلت را
بینی که به جز خوان فقیرانه ندارم
ناسوتی و فانی همه احوال سلوکم!
دست طلب از ذات کریمانه ندارم
ترسم که سر زلف کمندش بگشاید
من واله بگردم ، که خدا : شانه ندارم!
او پرده گشاید که مرا رخ بنماید
جز جان و دلم ، پاسخ و شکرانه ندارم
وقتی به تنم خرقه ی جانانه نشاند
هرگز طلب خلعت شاهانه ندارم
گه پیر خرابات و گهی کرد غریب است
من فاصله از مُلک غریبانه ندارم
تنها سر «شیدا» به تمنای جنون است
من تاب سخنهای حکیمانه ندارم!