آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

آشنایی با پیر غریب. حاج سید علی اشرف صادقی

معرفی اندیشه های عرفانی بدون خرافه و زهد خشک

کلامی گهربار از حضرت حاج سید علی اشرف صادقی

اهل طریق دو گروه هستند . یک گروه شخصا حرکت می کنند و یک گروه به وسیله اولیاء و انبیاء و پیران طریقت . آنان که در امر یک پیر هستند این پیران و اولیاء ضمانت اجرایی برای هر بنده خدا هستند ، کسانی که بدون پیر حرکت می کنند ضمانت اجرایی ندارند . بعد از چهل سال عبادت ممکن است به اندک نفسی منحرف شوند ولی اهل طریق که با پیر حرکت می کنند هیچ موقع دچار نفس نمی شوند . البته اهل طریقی که بافوری ، بنگی ، زناکار و به زبان یا علی و یا الله می گویند و در عمل کار زشت می کنند ، از نظر ما منحرف هستند واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند چون به خلوت می رسند آن کار دیگر می کنند منظور ما از اهل طریق کسانی هستند که در خویش فرو رفته ، تهذیب اخلاق و تزکیه نفس و عمل نیک می کنند و مردان راه حقُند و در ضمن خریدار بازار بی رونقند

تصاویری از حضرت حاج سید علی اشرف صادقی

http://s3.picofile.com/file/7845134515/6_38.jpg

http://s1.picofile.com/file/7845135050/6_39.jpg


یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم

آغاز ماه مبارک رمضان بر عاشقان و عارفان مبارک باد

آشنایی با شیخ ابوالحسن خرقانی

شیخ ابوالحسن علی بن‌جعفر بن ‌سلمان خرقانی « یا علی بن احمد » عارف بزرگ قرن چهارم و پنجم هجری از چهره‌های بسیار درخشان عرفان ایرانی است که در آزاداندیشی و مردم‌گرائی جهانی و وسعت نظر انسانی و تفکر والای عرفانی ممتاز و کم‌نظیر است. گفتار و کردار این عارف کیهان‌گرای ایرانی که در نیمه دوم قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری در خرقان قومس « کومش » استان حالیه سمنان میزیسته است. در طی گذشت نزدیک به یک‌هزار سال همواره مورد توجه و دقت و مطالعه و سرمش عارفان و شاعران و متفکران و محققان بوده است. وی در سال 351 یا 352 هجری در قصبه خرقان قومس از توابع بسطام متولد شده و در روز سه‌شنبه دهم محرم(عاشورا) سال 425 هجری در هفتاد و سه سالگی در همان قصبه خرقان جهان را بدرود گفته است. مشهور است که علاوه بر همشهری وی یعنی بایزید بسطامی عارف بزرگوار و عالی‌مرتبه قرن دوم و سوم هجری که شیخ و مقتدای حال جذبه و تفکر او بوده است مانند عارف معروف معاصر خود شیخ ابو سعید ابوالخیر خرقه ارشاد و طریقت از شیخ ابوالعباس احمد بن محمد عبدالکریم قصاب آملی داشته است. در منقولات و حکایات باقی مانده است که شیخ ابوسعید ابوالخیر عارف مشهور و ابوعلی سینا فیلسوف نامی و ناصر خسرو قبادیانی علوی، شاعر و متفکر ایرانی که معاصر شیخ ابوالحسن خرقانی بوده‌اند به خرقان رفته و با وی صحبت داشته و مقام معنوی وی را ستوده‌اند. ونیز گفته‌اند که سلطان محمود پادشاه مقتدر غزنوی بدیدار شیخ ابوالحسن خرقانی رفته و از وی کسب فیض کرده و نصیحت خواسته است. از شاگردان ممتاز و مشهور شیخ ابوالحسن خرقانی خواجه عبدالله انصاری عارف قرن پنجم هجری است که سالها در خرقان زیسته و از انفاس پر برکت شیخ ابوالحسن خرقانی کسب فیض و معلومات کرده است. در مورد ارتباط معنوی بایزید بسطامی عارف قرن دوم و سوم هجری با شیخ ابوالحسن خرقانی که از وفات بایزید 234 هجری تا تولی شیخ ابوالحسن 351 یا 352 هجری یکصد و هفده یا هجده سال فاصله است مطالب زیادی در آثار نویسندگان و محققان به ویژه عارفان قرنهای بعد آمده است که قابل توجه و تأمل می‌باشد. بدیهی است اینگونه ارتباطات آشکار مؤید بقای روح و استمرار و انتقال هویت و معنویت پنهان از چشم ظاهربین بشری است که فهم ضعیف و محدود ما به ندرت قادر به درک جلوه‌هائی از آن می‌باشد. شیخ فریدالدین عطار نیشابوری عارف بزرگ قرن ششم و هفتم هجری در این باره می‌نویسد: نقل است که شیخ بایزید هر سال یک نوبت به زیارت دهستان شدی بسرریگ که آنها قبور شهداست، چون بر خرقان گذر کردی باستادی و نفس برکشیدی، مریدان از وی سؤال کردند که شیخا ما هیچ نمی‌شنویم، گفت: آری که از این دیه دزدان بوی مردی می‌شنوم، مردی بود نام او علی و کنیت او ابوالحسن به درجه از من پیش بود، بار عیال کشد و کشت کند و درخت نشاند. هم‌‌چنین در مورد توجه و ارتباط متقابل شیخ ابوالحسن خرقانی به بایزید بسطامی و مددجستن از تربت او شیخ فریدالدین عطار نیشابوری می‌نویسد: نقل است که شیخ ابوالحسن در ابتدا دوازده سال در خرقان نماز خفتن به جماعت کردی و روی به خاک بایزید نهادی و بسطام آمدی 3 فرسنگ و باستادی و گفتی بار خدایا از آن خلعت که بایزید را داده‌ای ابوالحسن را بویی ده و آنگاه بازگشتی، وقت صبح را به خرقان بازآمدی و نماز بامداد به جماعت به خرقان دریافتی بر طهارت نماز خفتن. نقل است که وقتی دزدی بسر بازی شده بود تا پی او نتوانند دیدن و نتوانند برد. شیخ گفته بود من در طلب این حدیث کم از دزدی نتوانم بود تا بعد از آن از خاک بایزید بسرباز می‌شده بود و پشت بر خاک او نمی‌کرد تا بعد از دوازده سال از تربت آواز آمد که: ای ابوالحسن گاه آن آمد که بنشینی. شیخ گفت: ای بایزید همی همتی بازدار که مردی امی‌ام و از شریعت چیزی نمی‌دانم و قرآن نیاموخته‌ام آوازی آمد: ای ابوالحسن آنچه مرا داده‌اند از برکات تو بود. شیخ گفت: تو به صدو سی‌و ‌اند سال پیش از من بودی. گفت: بلی ولیکن چون به خرقان گذر کردمی نوری دیدمی که از خرقان به آسمان برمی‌شدی و سی سال بود تا به خداوند به حاجتی درمانده بودم بسرم ندا کردند که: ای بایزید به حرمت آن نور را به شفیع آر تا حاجت برآید گفتم: خداوندا آن نور کیست؟ هاتفی آواز داد که آن نور بنده خاص است و او را ابوالحسن گویند، آن نور را شفیع آر تا حاجت تو برآید شیخ گفت چون به خرقان رسیدم بیست و چهارم روز، جمله قرآن یباموختم و به روایتی دیگر است که بایزید گفت: فاتحه آغاز کن چون به خرقان رسیدم قرآن ختم کردم. گویند شیخ ابوالحسن خرقانی بر سر در خانقاه خود نوشته بود: « هر کس که درین سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید.چه آن کس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد، البته بر خوان ابوالحسن به نان ارزد. » نگارنده « رفیع » این مضمون والای انسانی را چنین به نظم درآورده است: بر ســـر در خانقــاه خـرقـان شیخ خرقان به لطف عـرفان این نکته نوشتــه بود از مهر مهــر فلک است تالــــــی آن هرکس که دراین سرا در آید گر گرسنه بود یا که عطشان مهمان به خوان عارفان است گـــر گبـــر بود و یا مسلمـان از مهر به خدمتش بکـــوشید زیرا که هم اوست پیک جانان شایسته‌ نان ابوالحسن هست آن کس که خدای داده‌اش‌جان راستی با همه‌ تلاشها و کوششهای خیره‌کننده‌ای که بشر در راه کسب علوم و فنون کرده و پیشرفتهایی نیز بدست آورده است. متأسفانه در راه معنویت و انسانیت واقعی با تأسیس و تشکیل سازمانهای مختلف خیریه جهانی بعد از گذشت یک‌هزار سال حتی توفیق روش عالی انسانی خانقاه این عارف بزرگوار و کیهان‌گرای ایرانی را نداشته است و جلوه و جلال این خانقاه حاشیه‌ی کویر مرکزی ایران به شهرت و شعار همه آن مؤسسات پر زرق و برق و پر آوازه جهانی پهلو می‌زند. از دیگر سخنان والای شیخ ابوالحسن خرقانی که برگزیده‌ایم اینهاست: عالم بامداد برخیزد طلب زیادتی علم کند، و زاهد طلب زیادتی زهد کند و ابوالحسن در بند آن بود که سروری به دل برادری رساند. اگر به ترکستان تا به در شام کسی را خاری در انگشت شود آن از آن من است. همچنین از ترک تا شام کسی را قدم در سنگ آید زیان آن مراست و اگر اندوهی در دلی است آن دل از آن من است. کاشکی به دل همه‌ی خلق، من به مردمی تا خلق را مرگ نبایستی دید. . .کاشکی حساب همه خلق با من بکردی تا خلق را به قیامت نبایستی دید. کاشکی عقوبت همه خلق، مرا کردی تا ایشان را دوزخ نبایستی دید. بهترین چیزها دلی‌ست که در وی هیچ بدی نباشد. اگر سرودی بگوید و به آن حق را خواهد بهتر از آن بود که قرآن خواند و بدان حق را نخواهد. هر چه برای خدا کنی اخلاص است و هر چه برای خلق کنی ریا. هر که عاشق شد خدای را یافت و هر که خدای را یافت خود را فراموش کرد. او به راستی مرید و شاگرد روحانی سلطان العارفین بایزید بسطامی است که گفته است: مرید من آنست که بر کناره دوزخ بیاستد و هر که را خواهند به دوزخ برند دستش گیرد و به بهشت فرستد و خود به جای او به دوزخ رود. به هر حال شیخ ابوالحسن خرقانی از عارفان انگشت شماری است که اصل عشق نافذ را اعلام کردند و خدمت به بشریت نیازمند را هدف هستی خود می‌دانستند. برخی از سخنان او که در نورالعلوم آمده و همچنین شیخ فریدالدین عطار نیشابوری در تذکره‌الاولیاء آورده و در قرنهای بعد نقل کرده‌اند از بسیاری از رساله‌های گوناگون نظری گویاتر و پر معنی‌تر است.