وَه ! ارمغان فرستاده پیرم برای من
گو بی اثر نبوده برایش دعای من
آن که ودیعه ی جانش سویم روانه کرد
گیرد به مژدگانی لطفش دعای من
با هر نفس که برآمد از نای عاشقم
بر دل سَکینه داده: که دارد هوای من
از مخزن کرامت و اسرار لایزال
اعجاز ساده می کند اینک خدای من
هر کو که سخره بگیرد لطف و عطای دوست
یارب تو مبتلا گردان بر این بلای من !
آه این نوید بهشت از هفت آسمان رسید
آهسته می رسد به کنارم بقای من
وجد سماع و ستایش در خانقاه وصال
بیرون کشد ،ز سرِ شوق ،از تن قبای من
عاری زهر چه گناه و عریان ز مذهبم
در دین او شده قلبم با ربنای من
کُرنش به سمت تو آرم ،پروردگار دل
گر خلف وعده نمودم ،خود دِه سزای من
کُرد غریب زمانه ،پیرم در آمده !
تا بشنوی به صداقت ،از جان ،صدای من
«شیدا» زخود بریده و بر کیش حق شده
فرموده صادقم :بیا ،تحت لوای من !
با تشکر فراوان از شیدا